منو

پربيننده ترين مطالب
    • No Post To Show
    • No Post To Show
    • No Post To Show
خانه / اطلاع رسانی / اخبار / گفتگویی با حجت الاسلام محمدامین امامی‌پناه پیرامون کتاب «مبانی، اصول و روش‌های تربیتی حاکم بر فقه و کلام»
مصاحبه علمی با محققین موسسه فقاهت و تمدن اسلامی:

گفتگویی با حجت الاسلام محمدامین امامی‌پناه پیرامون کتاب «مبانی، اصول و روش‌های تربیتی حاکم بر فقه و کلام»

_ آقای امامی‌پناه لطفا در مورد چهارچوب این پژوهش توضیحی ارائه فرمایید.

_ «مبانی، اصول و روش‌های تربیتی حاکم بر فقه و کلام»، موضوع پژوهشی است که حدود سه سال در حال انجام است. در واقع ما از منظر یک فقیه به این مسئله نگاه می‌کنیم و این را جزو مبانی اجتهاد و دین‌شناسی می‌دانیم؛ برخلاف تصوری که امروزه نسبت به مباحث تربیتی وجود دارد که ذهن‌ها معطوف به همین فضای اخلاق و علوم تربیتی رایج می‌شود که گویا بیگانه از وظایف اصلی فقیه دین‌شناس است و علمای اخلاق و تربیت، متکلف آن هستند! در حالی که این مطلب، هم نکته تمایز پژوهش ما است و هم این که نگاه‌های تربیتی را به دین بر می‌گرداند.

_ شما رابطۀ دین با مباحث تربیتی را چگونه ترسیم کرده‌اید؟ این نگاه شما چه تفاوتی با نگاه مشهور دارد؟

_ نگاه ما به دین یک نگاه تربیتی است. خداوند متعال خودش را به کرّات در قرآن به عنوان ربّ و مربی معرفی می‌کند و درصدد تربیت و ربوبیت انسان در ابعاد و عرصه‌های مختلف زندگی او برآمده است. اساسا غرض اصلی از دین، رشد و تربیت انسان به لحاظ فکر و اندیشه، رفتارهای باطنی و قلبی، و رفتارهای ظاهری و بیرونی است. حال که دین با این گستردگی درصدد تربیت انسان در عرصه‌های مختلف زندگی اوست، یک فقیه چگونه می‌تواند بدون توجه به مبانی و اصول تربیتی دین، ادعای دین‌شناسی کند و در مقام تربیت جامعه خویش موفق باشد؟! اگر مدعی هستیم که پا جای پای انبیای الهی گذاشتیم آیا نباید بدانیم که ایشان بر اساس چه اصول و روش‌هایی، برنامه تربیتی خود را تدوین می‌کردند و در مقام اجرا و ابلاغ چگونه رفتار می‌کردند؟ متأسفانه این خلأ در مبانی دین‌شناسی وجود دارد و بزرگان ما به تفصیل از مبانی، اصول و روش‌های تربیتی دین سخن نگفتند و از تأثیرات نگاه‌های تربیتی هم در علم کلام و هم در علم فقه به معنای عام آن بحث نکرده‌اند. به اعتقاد ما غفلت از جنبۀ تربیتی دین که حاکم بر تمام معارف و دستورات دینی است، سبب شده که فقه را صرفا از زاویه حقوقی بسنجیم و از جنبه‌های تربیتی آن غفلت کنیم و امروزه شاهد چیزی به نام جدایی فقه از اخلاق باشیم، به‌گونه‌ای که فقه را صرفا متکفل سامان بخشیدن به امور ظاهری و حقوقی زندگی مردم دانسته و مباحث اخلاقی، معنوی و انگیزشی را از آن جدا کنیم در حالی که فقه کاملا تربیتی است و چیزی در عرض مسائل اخلاقی و تربیتی نیست بلکه راه‌کاری برای تربیت انسان در عرصه‌های مختلف زندگی اوست.

_ ورود شما به این بحث چگونه بوده است؟

بنای ما در پژوهش پیش رو بر این بود که به صورت نظام‌مند بحث را جلو ببریم؛ به همین دلیل محور بحث را صفات و ویژگی‌های واضح انسان قرار دادیم و لوازم و اقتضائات تربیتی آن را اخذ کردیم. در واقع وقتی اذعان داریم که خداوند متعال قصد ربوبیت و تربیت این انسان را دارد کاملا طبیعی است که به لوازم وجودی او توجه کند و متناسب با خصلت‌های او برنامۀ تربیتی خود را بنا سازد. در ادامه برخی از خصائص وجودی انسان که از موارد واضح انسان‌شناسی هستند را مطرح کرده و روش اخذ اصول تربیتی را نشان می‌دهیم:

یک. اختیار انسان امری واضح و بدیهی است که خداوند متعال انسان را مجبور، خلق نکرده بلکه اراده او بر این قرار گرفته که با پای اختیار و انتخاب خود حرکت کند حال در این‌جا این سؤال مطرح می‌شود که خدایی که انسان را مختار آفریده و قصد دارد با پای اختیارش حرکت کند چه لوازمی در امر تربیت او پدید می‌آید و تفاوت تربیت یک موجود مختار با یک موجود مجبور در چیست؟

به‌عنوان مثال در این‌جا می‌توان یک اصل مهم تربیتی اخذ کرد و آن این‌که وقتی که ارادۀ خدا بر این قرار گرفته که با پای اختیار حرکت کند و ارزش اعمال انسان به اختیار اوست در نتیجه یک اصل اولیه در روش تربیتی انسان رقم می‌خورد و آن این‌که به صورت اولیه اکراه و اجبار در امر تربیت نباید باشد و در صورت لزوم و مصلحتِ اکراه باید دلیل اقامه شود. البته در این‌جا مباحث مفصلی مطرح می‌شود از جمله این‌که اکراه و اجبار در برخی از سطوح، جنبۀ تربیتی پیدا می‌کند که شاخصه‌هایی برای اکراه تربیتی شمرده شد. همچنین اصل فرهنگ‌سازی و اولویت آن در امور تربیتی از همین اختیار انسان اخذ می‌شود چرا که ارزش اعمال انسان به اختیاری بودن آن است و یکی از اصول اساسی در ایجاد رفتار اختیاری فرهنگ‌سازی است که به تفصیل از این اصل نیز سخن گفته شد.

از طرف دیگر اختیار انسان یک اختیار آزاد و رها نیست بلکه انسان محدودیت‌های زیادی دارد که ظرفیت او را محدود کرده است. محدودیت‌هایی که از طریق ژنتیک به او منتقل شده، و محدودیت‌هایی که محیط، خانواده، جامعه و ملیت برای او ایجاد کرده است. در نتیجه این‌گونه نیست که به صرف اراده و انتخاب بتواند هر فعلی را انجام دهد چرا که ظرفیت او محدود است و توانایی انجام آن را ندارد؛ به‌عنوان مثال یک شخص چه از جانب ژنتیک و چه از طریق محیط ممکن است فردی ترسو، بی اراده و سست عنصر و … باشد که در این خصلت خود، نقشی نداشته است در نتیجه به صرف این‌که از فردا تصمیم بگیرد که شجاعانه رفتار کند و از خطرات احتمالی نترسد موفق به انجام آن نمی‌شود چرا که این رذیله در وجود او نهادینه شده و مانند غل و زنجیری به پای اختیار او افتاده است که اجازه حرکت آزادانه را نمی‌دهد و برای رهایی از آن نیاز‌مند تلاش زیاد و مدت زمان طولانی است. برای مثال یکی از اصول مهم تربیتی که از محددیت‌های انتخاب‌گری انسان اخذ می‌شود ضرورت اصل تدریج در امر تربیت است چرا که انسانی محور تربیت است که محدودیت‌های وراثتی و محیطی، زنجیری به پای اختیار او بسته‌اند که یک‌باره توان حرکت ندارد به همین دلیل باید محدودیت‌های او را شناخت و به صورت تدریجی برنامه‌ریزی کرد. از طرف دیگر وقتی مربی به تفاوت محدودیت‌های انسان‌ها توجه می‌کند که مثلا یکی دارای اعتماد به نفس بسیار بالاست و دیگری ندارد در نتیجه باید در روش‌های برخورد با ایشان، انعطاف به خرج دهد و روش‌های برخورد او متناسب با افراد مختلف باشد و همه را با یک روش ثابت و خشک، تربیت نکند؛ مثلا فرد اول را باید تشر زد و باد او را خالی کرد تا عجب و خودبینی او را هلاک نکند، و فرد دوم را باید روحیه داد و تشویق کرد تا کمی خود را باور کند و بتواند به تکالیفش عمل کند.

همچنین اصالت مدارا در تربیت نیز از همین خصلت وجودی او اخذ می‌شود. در واقع زمانی که مربی می‌داند با انسانی سر و کار دارد که محدودیت‌های زیادی دارد و برای رهایی از رذایل، مشکلات، عادت‌ها و خصلت‌های منفی خود نیاز‌مند زمین خوردن‌های زیاد است و نباید زود ناامید شد و رها کرد بلکه باید با مدارا و سعه صدر با او برخورد کرد. در واقع توجه به این ویژگی انسان نگاه مربی را به متربی دگرگون می‌کند و مسیر تربیت را بر او هموار می‌سازد. و اصول فراوان دیگری که از این خصلت انسان اخذ می‌شود که در جای خود به تفصیل آمده است.

یکی دیگر از مباحثی که در انسان‌شناسی بحث کردیم بحث ذو ابعاد بودن انسان است، این هم یکی دیگر از خصائص روشن انسان است؛ یعنی انسانی محور تربیت قرار می‌گیرد که تک بُعدی نیست، بلکه ابعاد متعدد و متفاوتی دارد. بُعد فکری و معرفتی از یک طرف و بُعد فعلی و رفتاری او نیز از سوی دیگر. بُعد رفتاری او نیز شامل اعمال جوارحی و بیرونی از یک طرف و از سوی دیگر اعمال جوانحی و قلبی می‌شود. اعمال و رفتارهای خارجی انسان نیز عرصه‌های مختلفی را در بر می‌گیرد. عرصه‌های فردی و اجتماعی مانند اقتصاد، سیاست، خانواده، عبادت و … . پس این انسان شناسی به ما می‌گوید که با انسانی روبرو هستیم که ذو ابعاد است و باید دید که در مقام تربیت این انسان ذو ابعاد چه لوازم تربیتی پدید می‌آید؟

به عنوان مثال در این‌جا ما به سه اصل اساسی پرداخته‌ایم:

  1. جامعیت در برنامۀ تربیتی: وقتی انسانی محور تربیت است که ابعاد ضروری متعددی دارد در نتیجه برنامۀ تربیتی نیز باید به همه ابعاد بپردازد و هیچ عرصه‌ای را رها نکند تا شاهد رشد تک بُعدی و کاریکاتوری متربی نباشیم. این‌گونه نباشد که شخصی غرق در مسائل عبادی شود و از وظایف اجتماعی‌اش غافل بماند. فردی به لحاظ اخلاق به مراحل بالایی برسد اما نسبت به معیشت و اقتصاد خانواده کوتاهی کند. یا فردی که تمام زندگی‌اش همسر و فرزند اوست و از وظایف عبادی خود جا بماند.
  2. اصالت اولویت‌بندی در برنامۀ تربیتی: از این‌که ابعاد و عرصه‌های مختلف وجودی انسان از نظر درجه اهمیت، یکسان نیستند و اهمّ و مهمّ دارند در نتیجه لازم است که عرصه‌های مهم را از غیر مهم جدا کرده و در نظام اولویت قرار دهیم. یک فقیه لازم است بداند که از چه مسأله‌ای شروع، و به کجا ختم کند؟ تا چه اندازه باید روی فکر و اندیشه تمرکز کند و چه اندازه روح و روان را هدف قرار دهد؟ در اعمال ظاهری نقش خانواده و اقتصاد و … کجاست و چه اولویت‌های در عرصه‌های اجتماعی وجود دارد و …؟
  3. تربیت اندام‌وار و چرخشی: از طرفی می‌بینیم که ابعاد مختلف وجودی انسان و عرصه‌های زندگی او تحت تأثیر و تأثر یکدیگرند و جدای از هم قرار ندارند. مثلا بعد فکری مرتبط با بُعد رفتاری اوست و برعکس. اقتصاد و معیشت انسان حتی در کیفیت عبادت و بندگی او نیز تأثیر می‌گذارد و برعکس. موفقیت انسان در عرصه خانواده با عرصه عبادی و اقتصادی و … گره خورده است و در یکدیگر تأثیر می‌گذارند و … . در واقع وقتی این به هم پیوستگی را مشاهده می‌کنیم متوجه می‌شویم که نمی‌توان قائل به ترتیب ترتّبی در امر تربیت باشیم به این عنوان که مثلا ابتدا عرصۀ فکر و اعتقادی او را اصلاح کنیم و بعد وارد اعمال جوانحی(اصطلاحا) اخلاق او شویم و بعد نوبت به اعمال جوارحی و بیرونی برسد چرا که این‌ها باید توأمان با هم باشد چرا که در یکدیگر تأثیر دارند و به کمک یکدیگر می‌آیند که تفصیل آن در جای خود آمده است و شواهد فراوانی در قرآن و روایات دارد.

سعی ما بر این بوده که از منظر انسان‌شناسی تا جایی که ممکن است خصائص وجودی انسان را برشمریم و لوازم تربیتی آن را اخذ کنیم که این‌ها برخی از مبانی و اصولی بود که به تفصیل بحث شده است.

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)