گزارش تفصیلی رونمایی از دو کتاب «روششناسی شهیدین» و «اصول فقه با تعلیقۀ استاد اکبرنژاد»
آقای ناصر نجفی(نویسنده کتاب روش شناسی شهیدین):
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد الله رب العالمین
جهت سلامتی حضرت صاحب الزمان و تعجیل در ظهور آن حضرت صلواتی هدیه بفرمایید. عرض سلام و ادب دارم خدمت بزرگواران حاضر در جلسه و همچنین عزیزانی که از طریق فضای مجازی این برنامه رو دنبال میکنند. ابتدا لازم میدانم از استاد عزیزم جناب آقای اکبرنژاد تشکر و قدردانی کنم که کتابی که بناست در این جلسه رونمایی شود حاصل دغدغههای علمی ایشان و پیگیریهای مستمر ایشان بود و خداوند متعال رو هم شاکرم که توفیق داد بنده هم، قدمی ولو کوچک در مسیر فعالیتهای علمی ایشان و مؤسسۀ فقاهت برداشته باشم. از خدای متعال برای ایشان سلامتی و دوام توفیقات خواهانم. برای سلامتی ایشان صلواتی هدیه بفرمایید.
من بنایی بر پرحرفی ندارم و با توضیحاتی اجمالی در پیرامون کتاب «روششناسی شهیدین»، انشاا… از بیانات استاد اکبرنژاد استفاده خواهیم کرد.
یکی از مباحث مهم و البته مغفول در حوزههای علمیه و نظام آموزشی آن، مباحث روششناسی است. دربارۀ اهمیت این موضوع زیاد گفته شده و شنیدهاید و بنده هم، وارد این موضوع نمیشوم. کتاب «روششناسی اجتهاد» که از تولیدات مؤسسه فقاهت و به قلم برادر عزیز آقای رحیمی است هم در این زمینه نگاشته شده است.
یکی از جاهایی که این خلأ خود را نشان میدهد، نبود روششناسی نسبت به کتاب درسی درسی «لمعتین یا همان شرح لمعۀ» شهید اول و شهید ثانی(رحمة الله علیهما) است. غرض از گنجاندن این کتاب در نظام آموزشی حوزه، این بود که آقایان بر این باورند که این کتاب، کتابی نیمهاستدلالی است و بناست طلبهای که در ابتدای مسیر اجتهاد است، با روش اجتهاد و فرایند استنباط از منابع دین آشنا شود و این کتاب نمونۀ کوچکی از مدل استنباط است. این در حالی است که اولا ما در خلال مباحث کتاب هم گفتهایم که این کتاب، حتی نیمهاستدلالی هم نمیباشد و فاکتورهای لازم این مهم را ندارد. حتی با قبول نیمهاستدلالی بودن آن هم، باز غرض از آن محقق نمیشود.
یعنی طلبه با خواندن این کتاب متوجه متد اجتهاد شهیدین نمیشود. متوجه نمیشود مؤلف چه مبانی دارد؟ در حلّ مسائل از کجا شروع و به کجا ختم میکند؟ از عناصر دخیل در استنباط چه مقدار استفاده میکند؟ منابع استنباط را چه میداند؟ در استفاده از این منابع اولویت را با کدام یک از آنها میداند؟ چه نگاهی به احادیث دارد؟ آیا مثلاً نسبت به کلیّت احادیث خوشبین است یا نه نظری بر خلاف آن دارد؟(یعنی بر مبنای وثوق خبری است یا وثوق مخبری) و … نه طلبه خودش به این مسائل منتقل میشود و نه اساتید قبل از ورود به کتاب یا در حین تدریس متذکر میشوند. نهایت استفادهای که از آن برده میشود آموختن احکام شرعی است؛ یعنی خواندن رسالۀ عملیۀ شهیدن. در حالی که غرض چیز دیگری بود.
کتاب «روششناسی شهیدین» دقیقا دست روی این موضوع مهم گذاشته است. در کتاب پیش رو، مبانی فقهی اصولی مهمّ و تأثیرگذار شهیدین را بررسی کردهایم تا طلبهای که پیش از ورود به شرح لمعه یا همزمان، این کتاب را مطالعه کند نسبت به مبانی این دو فقیه و روش استنباط ایشان التفات پیدا کند. در این کتاب تنها به بیان و معرفی مبانی اکتفا نشده است و در مواردی که لازم بود به ازریابی و نقد آن نیز پرداخته شده است.
این کتاب در چهار فصل تنظیم شده است. در فصل اول به معرفی شهیدین و آثار وی پرداخته شده است. فصل دوم «روششناسی اجتهادی شهیدین» هست. در این فصل از روش ورود شهیدن به بحث، و تقدم و تأخر ادله بحث شده است؛ شیوۀ حدیثی ایشان در رد و قبول روايات بررسی و نقد هم شده است. در این فصل نحوۀ برخورد شهیدین با اجماع، شهرت، عقل، عرف، اصول عملیه و همچنین جایگاه رجوع به اقوال بررسی شده است. در فصل سوم به روش کار شهیدین در لمعه و شرح لمعه پرداختیم و در فصل چهارم نیز از محتوای آموزشی دروس حوزه بحث کردیم. در این فصل از اقسام متون علمی بحث کردیم و گفتیم که متون پژوهشی اقتضائیاتی دارد که متفاوت از متون آموزشی است. و از این بحث کردیم که آیا متون درسی موجود در نظام آموزشی واجد استانداردهای آموزشی هستند یا خیر؟ و در این زمینه پیشنهادهایی را هم ارائه دادهایم.
عرایضم رو به پایان میرسانم و بنده هم بیشتر مایلم که مستمع بوده و از بیانات استاد استفاده کنم. امید است که این کتاب برای طلاب و فضلا مورد استفاده قرار بگیرد. در پایان عرایضم لازم میدانم از جناب حجت الاسلام مجتبی رحیمی که نقد این کتاب را بر عهده داشتند و برادر بزرگوار آقای محمد گنجخانلو نیز ایشان را همراهی کردند از این دو بزرگوار نیز تشکر میکنم. و همچنین از مدیریت محترم آقای ذبیحی تشکر و قدردانی دارم که در پیگیری و حاضر شدن این اثر زحمات زیادی کشیدند. از اینکه دقایقی را همراهی کردید تشکر میکنم.
و السلام علیکم و رحمة ا… و برکاته
………………………………….
استاد محمدتقی اکبرنژاد (تولیت موسسه فقاهت و تمدن اسلامی):
بسم الله الرحمن الرحیم
الصلاة و السلام علی سیدنا أبی القاسم محمد علی أهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین یا رحمن یا رحیم.
خدای متعال را شاکریم که امروز با رونمائی از دو اثر مهم و مفید برای حوزههای علمیه و طلاب و اساتید در خدمت شما هستیم. من در آغاز تقدیر میکنم از همه عزیزانی که به نحوی در خلق این دو اثر مؤثر بودند، چه برادر بزرگوار ما آقای حاج آقای ذبیحی که واقعا دلسوزانه پیگیر مسائل کتاب بودند از آغازی که این پروژهها بسته شدند و نهایتاً وقتی که به دست انتشار سپرده شدند و چه برادر بزرگوار ما جناب آقای نجفی که نگارش کتاب شریف «روششناسی شهیدین» را به عهده گرفتند و چه برادر بزرگوار ما جناب آقای رحیمی که بررسی و نقد این دو کتاب را متقبل شدند و همه دوستانی که به نحوی در این خروجی کار تأثیر داشتند، از همه عزیزان صمیمانه تشکر میکنم. ان شاء الله که خدای متعال این تلاشها را ذخیره قبر و قیامت ما قرار بدهد و مایه تقرب به خودش و اولیاء خودش قرار بدهد. ما یک روزی میآید که جز این کارها اگر مخلصانه باشد ان شاء الله سرمایه دیگری نداریم و اینها امید ما این است که ذخیره آن روز های سخت باشد ان شاء الله.
بعد از این مقدمه دغدغهای که می خواهم از آنجا بحث را شروع کنم، من یادم نمیرود شاید پایه هفتم بودیم، مکاسب میخواندیم، رسائل می خواندیم، در یکی از همین زیرزمینهای قم زندگی میکردیم و آن وقت یکی از دغدغهها و ناراحتیهای من این بود که با خودم کلنجار رفتم، این که میگویم کلنجار مبالغه نمیکنم، واقعا یک مسئلهای برای من بود، با خودم میگفتم این که الان من مکاسب میخوانم، رسائل میخوانم و الان یک موضع انتقادی تندی را به جریان اخباریگری دارم و الان سر اصول قسم میخورم و اصولی هستم، این چه اعتباری دارد؟ چه ارزشی دارد؟ چه چیزی میتواند من را آرام کند که اگر من چهارصد سال قبل به دنیا آمده بودم و پای درس علمای اخباری نشسته بودم باز هم مثل امروز فکر میکردم، چه تضمینی وجود دارد برای این مطلب؟ این باعث میشد که مثل یک آدم پا در هوا شوم، یعنی به آن چیزی که داری نمیتوانی دل ببندی. میگویی خب این همه آدمهای بزرگ بودند، چهارصد پانصد سال قبل، اینها اخباری بودند، همین نگاهی که ما الان به اخباریها داریم همینها به اصولیها داشتند. اینها میگفتند اصولیها متأثر از اهل سنت هستند و اصول بدعت بوده است و کذا و اینها، چه تضمینی وجود دارد که من درست میاندیشم و آنها غلط میاندیشند، چه تضمینی وجود دارد که باور من شود که خودم به اینها رسیدم، به این چیزی که الان است این واقعا وجدان خودم است، خودم به این رسیدم، نه این که القائات دنیای پیرامون من باشد. من فکر میکنم این سؤال خیلی سؤال مهمی است، یعنی من اگر یک سنی هم بودم فکر میکنم این سؤال من را گرفتار بحران میکرد، چنانکه قبل از حوزه آمدن ما در تشیع من را دچار همین سؤالات کرد و من را مجبور کرد یک مطالعات گستردهای در این فضا داشته باشم و خودم انتخاب کنم. همین سؤال نسبت به اصولیگری هم است. من از کجا مطمئن شوم که این تفکرات القاء و فشار جامعه نیست؟ من را چون در آب انداختند مثل اسفنجی که آب به خودش می گیرد، بعد این را داخل شربتی بیندازند همان شربت را بگیرد، من مثل اسفنج نیستم که فقط میگیرم، خودم داشتهای ندارم، این باعث شد که خب بعدها ما با تأمل بیشتر به همین جریانهای علمی نگاه کردیم که خروجی آن شد همین «بسته جامع اجتهادی» و اینها که بماند. اما میخواستم از این مقدمه به این نتیجه برسم که این مطلب و آن دغدغه و آن شاید بشود گفت بحران فکری که در آن مقطع من گرفتار آن شدم باعث شد که تلاش من این باشد در همه زندگی خودم که بجای این که برای آدمها فکر کنم، زمینههای اندیشیدن آزاد را برای آنها فراهم کنم، به جای این که همه دغدغه من این باشد که دیگران مثل من فکر کنند، تمام همت من این باشد که فضایی را فراهم کنم که بقیه هم بتوانند آزاد فکر کنند. یعنی هنر من این باشد که راههای دیگر را هم بتوانم ولو به صورت احتمالی خلق کنم و پیش پای مخاطبان خودم بگذارم، تبیین کنم و اتفاقا بتوانم آن ساختارهای فکری حاکم در دنیای پیرامون را که فشار میآورد در تار و پود این انسان، این طلبه فرو رفته است و نمی گذارد طور دیگری باندیشد، اینها را بشکنم و سعی کنم این یک حالتی بشود که خودش باندیشد. شما نگاه کنید ما از اول که مؤسسه را تأسیس کردیم کلاسهای ما حالت میزگردی داشتند، یعنی کلاس های متعارف نبود، ما اصلا درس نمیدادیم، ما میگفتیم دوستان خودشان محدوده را بخوانند بعد بیایند، قبل از کلاس، قبل از آن میزگر باهم مباحثه کنند و در آن میزگرد با استاد گفتگو میکردند یعنی اصلا عمد داشتیم که فضا طوری باشد که افراد حس کنند میتوانند خودشان باندیشند. چطور که الان یکی از مشکلات و اشکالات جدی ما برای درس های خارج بر همین مبنا و از همین خواستگاه شکل گرفته است که این شکل درس خارج به جای این که به طلبه جسارت اندیشیدن بدهد، او را به یک پامنبری خوب و شنوا تبدیل میکند، درس خارج شده است جایی که استاد هماورد طلبی میکند، استاد نمایشی علمی میدهد و آن کرّ و فرّ علمی خودش را به نمایش میگذارد و طلبه باید مستمع باشد. در حالی که ما در مؤسسه فقاهت در دوره تخصصی که همان دوره اجتهاد است از روز اول یک کلمه به جای طلبه نمینویسیم، انتظار ما این است که این طلبهای که بسته جامع را دیده است، این مقدمات را دیده است و یاد گرفته است و وارد دوره تخصصی شده است، تحت نظر استاد باید خودش تمام مراحل را طی کند، خودش باید بنویسد، شما نگاه کنید بعد از «بسته جامع اجتهادی»، عمده کتابهایی که در مؤسسه فقاهت تولید شدند کتابهایی هستند که به دست خود طلاب دیروز و اساتید امروز مؤسسه فقاهت نوشتند، یعنی همین دوستانی که در دورههای تخصصی بودند خودشان اینها را نوشتند، چه کتاب «روششناسی اجتهاد» باشد، چه کتاب «روششناسی شهیدین» باشد بعد مبانی و نظام تربیت اسلامی شده است، نوشته شده است و کارهای بازبینی میخواهد ان شاء الله، یک کار مفصلی اتفاق افتاده است و کارهای دیگری که الان در دست دوستان ما است که ان شاء الله در سال های آتی و ماههای آتی رونمائی خواهد شد، اینها کارهایی هستند که عمدتاً خود دوستان نوشتند یعنی تلاش ما این بوده است که فضا را برای اندیشیدن فراهم کنیم.
من فکر میکنم علاقه شخصی من نسبت به مقوله روش از همینجا ریشه میگیرد، چون شما وقتی که مهیمن و مسلّط به یک روش نشده باشید نمیتوانید درست باندیشید و قضاوت کنید در مورد یک فکر. یعنی شما با روششناسی به شالوده یک نظام فکری دست پیدا میکنید، آن جریان یک نظام فکری را کشف میکنید و این برای شما مهمتر میشود از خود مسئلههای علم. چون بر این باور هستید که اگر در روشها ایرادی رخ بدهد، یک اعوجاج و انحرافی در روشها پدید بیاید، این خودش را در تمام مسائل علم نشان میدهد، نه در یک مسئله یا دو مسئله، مثلا فرض کنید اگر روش اجتهادی شما در حوزه تفسیر آیات و روایات دچار ضعفهایی باشد این نه در یک فتوا، نه در دو فتوا، بلکه در هزاران فتوایی که شما میدهید آسیب خودش را نشان خواهد داد و اگر آنجا تقویت شود این تأثیر خودش را در تمام فتواهای شما بروز خواهد داد. این روششناسی از این باب مهم میشود که وقتی شما روش را شناختید، غیر از آن جهت صیانتی قضیه، تازه بهتر می توانید در مورد این علم باندیشید، تازه شما حس میکنید که مسائلِ علم، روی سر من خراب نشدند، من زیر مسئلههای علم دست و پا نمیزنم، من از بالا به این علم نگاه میکنم، من اشراف پیدا کردم نسبت به این علم و تازه میتوانم نفس بکشم، تازه میتوانم قضاوت و داوری کنم و باندیشم. شما نگاه کنید این همه طلبه رسائل و مکاسب خواندند، چند نفر از طلاب و اساتید مشرف شدند به مدل اندیشه شیخ انصاری و میتوانند الان شیخ را بفهمند؟ شیخ چطوری فکر میکرد و بعد وقتی این را فهمیدند قضاوت کنند که این نوع تفکر درست است یا غلط است؟ صدها سال است شرح لمعه در حوزههای ما مطرح است، ما اینقدر تعابیر مبالغهآمیز که عمدتاً هم البته غلط بودند در مورد شرح لمعه شنیدیم مثلا اگر یک کسی یک صفحه از این را خوب بلد باشد مثلا درجه اجتهاد باید به او داد و از این حرفهای مبالغهآمیزی که گفته میشد، ولی شما ببینید یک جا یک صفحه آمدند به ما نشان بدهند که شهید اول و شهید ثانی چطور فکر میکنند؟ منطق تفکر اینها چیست که باعث میشود یک جاهایی به اختلاف فتوا برسند؟ ما هیچوقت اینها را یاد نگرفتیم، نه استاد متوجه اینها است و نه طلبه متوجه اینها است. این دغدغهها بود که یعنی بیننا و بین الله ما دوست داشتیم یک فضای اندیشیدن را برای طلبهها فراهم کنیم یعنی یک کرسی آزاداندیشی عمومی ایجاد کنیم. طلبه هرجای این خاک و آب که هست بتواند بفهمد اینها چطور فکر میکنند و بعد بتواند در مورد آن بحث کند، فضای آزاد اینطور پدید میآید.
کار دوم که تعلیقهای بر اصول مظفر رحمت الله علیه است، غرض همین بوده است، یعنی ببینید ما یک نظام اصولی و اجتهادی داریم که در حوزهها متداول است که خروجی آن همین اصول مظفر و رسائل و مکاسب و این طور کتابها است، یک نظام اجتهادی هم داریم که در قالب «بسته جامع اجتهادی» ارائه شده است، کاری که دوست داشتیم بکنیم، از سالهای قبل در ذهن ما بود و توفیق پیدا نمیکردیم و سال گذشته یعنی امسال ما توفیق پیدا کردیم کار آماده شد، این بود که این دو تا روش اجتهادی را کنار همدیگر ارائه بدهیم، وقتی اینها در کنار همدیگر ارائه میشوند مثل این که یک کرسی آزاداندیشی برگزار شده است، مثل این که یک گفتگو برقرار شده است یعنی دو تا گفتگو بین دو تا نظام فکری اتفاق میافتد و این عمومی است، یعنی یک فضایی را فراهم میکند که در همه کلاسها و حوزهها باب این گفتگوها باز شود. یکوقت شما میگویید یک کسی برود اصول فقه مظفر را خودش جدا بخواند، بسته جامع را جدا بخواند، خب این خیلی عالی است و ایدهآل است، اما ما یکوقتی راه را نزدیکتر کردیم، ما آمدیم سراغ اصول مظفر، ما خواستیم بسته جامع اجتهادی را سر سفره طلبهها بیاوریم. ما هم که اصول مظفر را محور قرار دادیم، با او همگام شدیم نه با روش اجتهادی خودمان، این را پایه قرار دادیم و هرجا که نسبت به این نظری داشتیم، چه نظر موافق بود و چه نظر مخالف بود، چه بحث ما روشی بود، مثلا فرض کنید به روش ارائه و تحلیل ایراد داشتیم و چه آنجایی که ظرفیت بحثهای جدید وجود داشت که در این کتاب مطرح نشده بود ولی این کتاب به یک جایی رسیده بود که می شد این بحثها را حداقل به صورت کلی مطرح کرد که اینجا جا داشت یکسری بحثها اتفاق بیفتد، مثلا ما در اول بحث الفاظ یک مقدمهای زدیم و گفتیم اینجا از نظر روشی چطور باید وارد بحث میشدند و چطور با این ساختار تفصیل شکل میگیرد و این چیزی که الان است و به اشتباه از اهل سنت هم است، چه ضعفهایی دارد. چه آنجاهایی که بحثهایی اتفاق افتاده است که این بحثها مفید نیستند، فقط عمر طلبه را میبلعند، اینها را متذکر شدیم، اجمالاً به صورت خلاصه ادله اصلی را گفتیم، البته یک جاهایی هم که تفصیلی بوده است ما اینها را آدرس دادیم به منابع اصلی خودمان یعنی همان بسته جامع اجتهادی و روششناسی اجتهاد و این کتابها، آدرس دادیم که اتفاقا ارتباط ایجاد شود. چون بعضی وقتها دوستان طلبه میگفتند ما سر درس اشکالاتی مطرح میشود نمیدانیم این دقیقا کجای این بسته آمده است ولی الان بسته کنار این درس آمده است و در ضمن آدرس هم خورده است که تفصیل این بحث در کجا مطرح شده است. حالا شما نگاه کنید با آن غرض اولی که عرض کردم که من بینی و بین الله اصلا علاقهای ندارم که وادار کنم همه مثل من فکر کنند، بینی و بین الله همچین علاقهای در خودم نمی بینم و این را اصلا ارزشمند هم نمیدانم اگر بنا باشد کورکورانه اتفاق بیفتد، تمام همت من این بوده است که فضای اندیشیدن را فراهم کنم، شما نگاه کنید یکوقت یک طلبهای وارد اصول میشود، در یک ساختاری تکرار یک مدل فکر را میبیند، اصول مظفر را میبیند بعد میگوید رسائل، رسائل هم همان فکر است، یک مقدار غلیظتر، بعد میبیند کفایه هم همان فکر است، درس خارج هم همان فکر است، خب اینجا آزاداندیشی اتفاق نمیافتد، آزاداندیشی در فضایی اتفاق میافتد که راههای دیگری پیش روی شما گذاشته باشند که شما حق انتخاب پیدا کنید. یکوقت هم این طلبه بعد از این که یک دور اصول موجز را خوانده است، وارد دومین دوره اصولی خودش میشود یعنی با مفاهیم اصولی آشنا شده است، کنار این بحث که شروع میشود از تعریف اصول بگیرید تا بعد تقسیمات و چه و چه، هر بحثی را که میبیند، میبیند یک تعلیقه همانجا یک نکات متفاوتی، روشمند، تأکید میکنم این تعلیقه کاملا روشمند است، روشمند ارائه کرده است مؤلف و من در کنار این دیدگاه، من اول فکر میکنم وحی منزل است، بعد نگاه میکنم میبینم نه مثلا یک دیدگاه دیگری هم اینجا است یعنی تازه من الان میتوانم باندیشم.
یکی از چیزهایی که باعث میشود که یک نظریه تبدیل به مفروضات علمی شود همین است که یک نظریه میآید کتاب درسی میشود. من یادم است حتی اوائل برای خودم اتفاق افتاده بود، در همین نظام فکری درس خوانده بودیم، مثلا مرحوم مظفر دیدگاهی که استاد او درباره عقل داشت را تبیین کرده بود، من یک مقالهای نوشته بودم خودم جزو درواقع شرکتکنندگان در همان هیئت تحریریه بودم، بعد که مقاله من آمد در آنجا بررسی شود، من تازه در آنجا با تذکر یکی از دوستان که فاضل هم است متوجه شدم که من چرا فکر میکردم اصلا نظر مشهور شیعه همین چیزی است که ما در مظفر خواندیم، چون این کتاب کتابِ درسی بوده است، فراگیر است و همه میخوانیم، باید فکر کنید این نظر نظرِ مشهور است، آن ذهنیت را درست میکند، وقتی یک کتابی در مدار درس قرار بگیرد مخصوصا اگر تکرار شود اینها برای ما ناخواسته وحی منزل می شوند، فکر کنید همه اینطور فکر میکنند، فضای آزاداندیشی از بین می رود ولی یکوقت هم است که شما کنار همین بلافاصله نقاط متفاوت را بیان میکنی، طلبه را متوجه مدل دیگری از ورود به اصول میکنید، تعریف دیگری از علم اصول میکنید، طلبه متوجه می شود که عجب، میشد اصلا اصول را طور دیگری تعریف کرد، میشد ساز و کار استنباط را به شکل دیگری ترتیب داد، همین تصوری که الان به غلط در ذهن ما است که حتما باید یک اصول با همین تعریفی که الان است باید باشد برای استنباط، در حالی که میشد در ساختار این تشکیک کرد، این که مثلا اصول به چهار قسمت یا پنج قسمت تقسیم میشود بنابر دیدگاههایی که است، بعد شما می بینید یکوقت این زیر سؤال است، فقط سؤال نمیشود، ارائه طرح میشود، راه دیگری پیش پای او گذاشته میشود و این شروع اندیشیدن است، و خب هر کسی که علاقهمند به این باشد که طلبه متفکر بار بیاید باید از این رویکرد استقبال کند، باید استقبال کند. نمیشود ما بگوییم ما میخواهیم طلبهها متفکر بار بار بیایند اما اجازه ندهیم که این حرفها دیده شود، شنیده شود.
بنابراین من سخن را کوتاه می کنم، فقط تأکید من روی این بود که در این دو اثر و اساساً کارهایی که در مؤسسه فقاهت اتفاق افتاده است، غرض فقط این بود که ما فضای تکقطبی علمی را بشکنیم، فضای آزاداندیشیدن را فراهم کنیم، من بعضاً به دوستان میگفتم مخصوصا قدیمها بیشتر، میگفتم شما بیایید این بسته را بخوانید، شما که پشت کوه نیستید که بگویید من می ترسم یک طرفی بشنوم، همین الان در درسها میروید با این همه استاد ارتباط دارید این هم یک دیدگاهی است ببینید، بعد که این را دیدید از دو حال خارج نیست، خب عرضه هم میکنید در این مدت، هرچه میخوانید به اساتید عرضه کنید، یا متوجه میشوید آنچه که خوانده بودید در رسائل و مکاسب و اصول مظفر و دیگر کتابها اینها درست هستند یعنی بعد از یک هجمه جدی به اینها شما بررسی کردید دیدید این مبانی بسیار محکم است و این اشکالات وارد نیست، این باعث میشود شما این مبانی را قویتر شناختید چون یک کسی از زاویه متفاوتی به مسئله نگاه کرده است و یک چراغ و نوری انداخته است روی ابعادی از قضیه و شما بررسی کردید تازه دیدید چقدر خوب بوده است آن چیزی که داشتید، پس کمک میکند به مبانی شما قوت ببخشد. یا این که اتفاق دومی میافتد متوجه میشوید یک ضعف هایی بوده است شما ندیده بودید، یک کسی چراغ را انداخت در این عرصه، شما دیدید که عجب اینجا یک دنیای دیگری بوده است، مسائل دیگری مطرح بوده است. غرض این بوده است.
خواهش من از بزرگان حوزه این است، اینقدر نترسند از این که طلبهها را آزاد بگذارند در اندیشیدن، بزرگان ما بعضاً اینها را تلفظ می کنند بله طلبه باید باندیشد، اندیشمند شوند ولی ته قضیه را میبینید این درمی آید که یعنی مثل ما باندیشند، اندیشمند شوند یعنی مثل ما بشوند، ته اندیشمند شدن آنها یعنی مثل من شود، این است، نه واقعا ایمان به حریت علمی، آدمی که حریت علمی برای او ارزش باشد از تفاوت در اندیشه حراس نمیکند، بله شهوت علمی ترسناک است، شهوت علمی، اما حریت علمی طبیعی است، وقتی حریت علمی باشد اختلافنظر هم است، این هم اختلاف نظر در طول تاریخ شیعه وجود داشته است، جای نگرانی نیست، چون در یک فضای علمی با اصول علمی اختلافاتی پیدا شد است، این قابل جمع کردن است، این خیلی باعث شکافهای ناهنجار نمیشود، قابل مدیریت است، اما شما نگاه میکنید همین که یک اندیشه متفاوتی پیدا میشود، یک اندیشه متفاوت که بنیادهای متفاوتی دارد، ریشههای متفاوتی دارد، روشهای متفاوتی دارد و از یک خواستگاه متفاوت و متمایز حملههای جدی دارد به روشها و مبانی آن چیزی که الان است، آنجا میبینید خیلی زود گارد ما بسته میشود، خیلی زود حالت دفاعی تند و نامعقول به خودمان میگیریم، طوری که اجازه ندهیم این فکر منتشر شود، طوری که اجازه ندهیم شنیده شود، فضاها را بگیریم از دست این جریان فکری، این شد بیانصافی، بیانصافی علمی، دیکتاتوری علمی، اگر واقعا آزاداندیشی را قبول داریم باید لوازم آن را بپذیریم، باید فضا را برای اندیشههای مختلف باز کنیم، کسی که می خواهد فکر متفاوتی تولید کند حس نکند کالای قاچاق جابجا میکند، حس نکند متهم است، حس نکند فردا کرسی درس به او نمیدهند، شهریه او را قطع میکنند، چه و چه میشود، باید فضاهای گفتگو را فراهم کنید، اگر از خودتان مطمئن هستید، اگر خودتان را در موضع حق میبینید پس از چه چیزی نگران هستید، اتفاقا فضاها را باز کنید، اساتید را برای رویارویی معقول انتخاب کنید، ظرفیتها را فراهم کنید، این اتفاق بیفتد، اگر شما فکر باطل باشد و شما ظرفیتها را فراهم کردید برای گفتگو، خیلی زود مفتضح میشود، اگر هم درست بد که شما میپذیرید، شما باید قبول کنید، شما باید به او میدان بدهید، هیچ یک از کتابهای علمی مثل قرآن نیست که معجزه باشد، کلام وحی و معصوم نیست، کتاب علمی است، این همه کتابهای علمی آمدند همدیگر را نسخ کردند، چه اشکالی دارد، بنابراین نمیشود ما از یک طرف بگوییم ته آزاداندیشی هستیم، بعد اقبال و میل نشان ندهیم از خودمان برای طرح اندیشههای جدید، این برازنده حوزههای علمیه نیست و امیدواریم بزرگان طرحی نو دراندازند، بیننا و بین الله غرض ما این بود. من به همه طلبهها و اساتید بزرگوار به جد توصیه میکنم این دو اثری که رونمائی شد را حتما مطالعه کنند، با دقت مطالعه کنند، چون این کارها واقعا با زحمت نوشته شده است، با دقت نوشته شده است، حتما ببینند، حتما روی آن تأمل کنند و این ممکن است که افقهای جدیدی را به روی آنها باز کند، مسیر زندگی آنها را تغییر بدهد، نوع نگاه آنها را به فضای فقه و اصول عوض کند، این چیزی که من میگویم چون محتمل خیلی بزرگ است، احتمال از نظر شنونده ضعیف هم باشد ارزش بررسی دارد، حتما حداقل ده بیست صفحه از آن را مثلا بخوانید، ببینید اگر ارزش داشت ادامه بدهید و اگر نه که ادامه ندهید، فقط بدانید اینها از سر دلسوزی و از سر علاقه به شما عزیزان نوشته شده است.
در نهایت از حضرت ولی عصر تقاضا داریم این قبیل تلاشهای خرد ما را قبول کنند به عنوان کسانی که به نوکری ایشان افتخار میکنند و کم ما را زیاد حساب کنند، اگر در کار ما ضعف اخلاص بود به بزرگواری خودشان قبول کنند و ما را جزو سربازان خودشان بپذیرند.
و السلام علیکم و رحمة الله.