گزارش آیین افتتاحیه سال تحصیلی جدید (۱۴۰۱-۱۴۰۰)
در ابتدای جلسه افتتاحیه سال تحصیلی جدید مؤسسه فقاهت و تمدن اسلامی، مدیریت مؤسسه حجت الاسلام علی ذبیحی با ارائۀ گزارشی از عملکرد این مؤسسه در سال تحصیلی گذشته گفتند: ما در آبان سال ۱۳۹۹ از نرمافزار فقاهت رونمایی کردیم که تمام آثار تولیدشده در مؤسسه در آن بارگذاری شده است که طلاب به سهولت میتوانند از آن استفاده کنند. یک ماه بعد از آن یعنی در آبان ماه، رونمایی از کتاب «نقل به معنا» را داشتیم. با توجه به اهتمام مؤسسه بر گفتگو و شنیدن نظریات مختلف، در آذرماه مناظرهای در موضوع «الزام حجاب» از استاد اکبرنژاد و آقای مهدی نصیری برگزار شد. در همین ماه نشست خبری با اصحاب رسانه داشتیم که گزارشی از عملکرد دهسالۀ مؤسسه را منتشر کردیم.
وی از جمله موارد مهم دیگر دربارۀ عملکرد مؤسسه فقاهت و تمدن اسلامی را چنین شمرد: امضای توافقنامه با مؤسسه صلح جهانی، وبینار علمی با آقای میگل پرازو از واتیکان در موضوع سبک زندگی دینی از منظر اسلام و مسیحیت که بازتاب خوبی در رسانهها داشت، نشست خبری با اصحاب جراید در مؤسسه، برگزاری همایش حوزه در عصر مدرنیته، رونمایی از کتاب «اعتبار احادیث شیعه» در دی ماه ۱۳۹۹، برگزاری مراسم ختم در ارتحال آیت الله مصباح، برگزاری کرسیهای ارائه نظریات و طرحهای علمی که بحث «نسخ، اصلی تربیتی در فقه» از آقای امامیپناه از این قرار بود. همچنین مباحث آسیبشناسی روحانیت در تداوم انقلاب اسلامی. سلسله مباحث آزاد برهان مانند طرح ارائۀ قرآن و حدیث توسط حجت الاسلام و المسلمین حسینیان انجام شد. برگزاری کرسی آزاداندیشی با موضوع «مشروعیت رأی اکثریت» با حضور آقای مسعود امامی. رونمایی از کتاب « فقه نظام مالیاتی» در تیرماه و رونمایی از دو کتاب «روششناسی شهیدین» و «تعلیقۀ اصول فقه» در هفته گذشته.
تولیت مؤسسه فقاهت و تمدن اسلامی استاد محمدتقی اکبرنژاد
بسم الله الرحمن الرحیم و الصلاة و السلام علی سیدنا أبی القاسم محمد و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین یا رحمان و یا رحیم.
در طلیعه کلام این حدیث را تذکر میدهم به خودم و شما عزیزان که بسیار هم مهم است این حدیث نورانی که حضرت آیت الله بروجردی نقل میکنند زیاد این حدیث را سر درس خودشان میگفتند، میفرمودند أخلِص العمل إنّ الناقد بصیرٌ بصیر، عمل خودتان را خالص کنید چون آن کسی که ناقد اعمال شما است، خیلی تیزبین است، خیلی ژرفنگر است و سخت است آدم عمل ناخالص را تحویل همچین خدائی بدهد، ان شاء الله خدای متعال در اعمال ما اخلاص روزی کند ان شاء الله. یک صلواتی ذکر کنید.
من عرایض خودم را با این حدیث شروع میکنم، آنچه که مربوط به بازگشائی حوزههای علمیه و از جمله افتتاحیه مؤسسه فقاهت است، همین حدیث کوتاه اما بسیار عمیق، بسیار عمیق، جزو غرر احادیث ما است، این که فرمودند مداد العلماء أفضل من دماء الشهداء، من فکر میکنم در شأن علماء کم حدیثی داشته باشیم که اینقدر رسا و اینقدر عمیق با معنا و استراتژیک باشد یعنی بتواند یکسری راهبردهای کلان را به ما نشان بدهد، جایگاه ها را نشان بدهد.
بگذارید قبل از این که این حدیث را توضیح بدهم یک حدیث دیگر را هم به این اضافه کنم چون اینها باهم ارتباط دارند، در باب عقل و جهل، هم در کافی و هم در کتاب های مفصل دیگر این حدیث آمده است که میفرماید: «نوم العاقل خیرٌ من شخوص الجاهل». شخوص یعنی جهاد کردن، یعنی این که کسی از شهر خودش، از راحتی های خودش بگذرد، پا روی نفسانیات خودش بگذارد و برای خدا آواره دشت و بیابان بشود، برود جنگ کند و شمشیر بزند، میفرماید خواب آدم عاقل، آدم فهمیده، آدمی که دین خودش را بلد است، بهتر است، افضل است در نزد پروردگار متعال از جهاد آدمی که جاهل است، دین خودش را درست نفهمیده است، این دینی که بنیان آن حکمت است.
از کنارهم گذاشتن این دو تا حدیث این نتیجهگیری را میخواهم بکنم، کاری که، کار ویژهای که علماء دارند و ما خودمان را باید با این کارویژه، با این تراز بسنجیم این است که علماء خروجی کار آنها باید حکمت باشد، خروجی کار عالم باید درست کردن اولویتهای زندگی باشد، چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی، تا سرمایهگذاریها، تا انرژیهایی که ما میخواهیم صرف کنیم، اینها بر اساس یک اصول منظم و منقّحی اتفاق بیفتد. چرا خواب یک آدم عاقل بهتر از جهاد یک آدم جاهل است؟ چون این آدم عاقل، عاقل میدانید در عرف دین غیر از آن عاقلی است که در عرف مردم گفته میشود، یعنی آدم عالمی که به علم خودش عامل باشد میشود عاقل، یعنی آدمی که روی ملاکات صحیح عمل میکند، روی حکمت عمل میکند، روی ملاکات درست، با اولویتسنجیهای درست عمل میکند، به این میگویند آدم عاقل، چون این آدم خواب او به وقت است، بیدار شدن او به وقت است، عبادت او به وقت است، تشخیص درستی از زمان جهاد دارد، شما نگاه کنید تشخیص امام حسین را از زمان جهاد با تشخیص توابین، با تشخیص مختار، با تشخیص اهل مدینه بعد از امام حسین که همه اینها تار و مار شدند، خونهای زیاد، یعنی ثمره اینها عمدتاً فقط ریخته شدن خون شد، ولی حرکت امام حسین یک حرکت ماندگار شد چون روی حکمت اتفاق افتاد، عاقلانه اتفاق افتاد، یعنی جهاد آدم عاقل هم حساب و کتاب دارد، وقتی اهل مدینه قیام کردند بعد از امام حسین، امام سجاد اصلا شرکت نکرد در جهاد اینها، در بعضی نقلها است که دست زن و بچه خودش را گرفت از مدینه رفت بیرون، در بعضی از نقلها هم است که در خانه خودش ماند، اصلا شرکت نکرد، چرا؟ با این که اینها هم جلوی یزید شمشیر کشیده بودند، چون عاقل بود، چون میفهمید که این اقدام اقدامِ بجا، منطقی و تحلیلدار نیست، یک احساساتی است، برانگیخته شدند یک کاری میکنند و ثمره این این میشود که اهل مدینه کلی از مردهای آن کشته شدند و سه روز هم زن های آنها بر لشگریان یزید حلال شدند، ثمره خروجی این جهاد این شد، خروجی جهاد توابین این شد که چهار هزار تا آدم کشته شدند، چهار هزار تا خانواده بی سرپرست ماندند ولی اگر از آن چهار هزار تا، هزار تا به کربلا می آمدند به کمک امام حسین من شک ندارم پیروز میشدند، دقت میکنید، از آن چهار هزار تا فقط هزارتا میآمدند به کمک امام حسین، بنابراین تلاش کردن خیلی مهم است اما موضوعیت ندارد، این که من میکوشم، این که من زحمت میکشم، این که من مینویسم، من نماز میخوانم، من صدقه میدهم و کارهای خیر میکنم، اینها موضوعیت ندارند، مهمتر از خود این اقدامها درست انجام دادن آنها است. یک مثال ساده بزنم برای شما، شما دیدید در صفحات کیبرد در لپ تاپ شما یا همین صفحه کیبردهای عادی نگاه می کنید دو تا از این مهرهها است که روی آنها یک خط تیره برجسته گذاشته است که شما بدانید این دو تا انگشت را کجا بگذارید، شما کافی است یک انگشت جابجا کنید، یعنی یکی از این مهرهها را بجای این مثلا روی این بگذارید اینطرف بگذارید، یکی فقط و بعد با سرعت تایپ کنید، هر چه که تایپ میکنید بیاستثناء غلط درمیآید، بیاستثناء، این مثال بسیار مثال دقیقی است برای فهم همین که میگوید نوم العاقل خیرٌ من شخوص الجاهل، آدم جاهل نه یک مهره، دو سه تا مهره جابجا میکند و بعد با سرعت هم تایپ میکند و فکر میکند به به من پنجاه صفحه تایپ کردم ولی حالی او نیست که لایزیده سرعة السیر إلا بُعداً، این که من زیاد کار میکنم هنر نکردی، اول باید مطمئن شوی از درست بودن راه خودت و بعد در آن راه درست زیاد تلاش کنی، این که امام صادق فرمود وقتی به یقین رسیدی فاعمل ما شئت، وقتی مسیر را درست تشخیص دادی، بعد که آن راوی سؤال میکند می گوید وقتی ولایت را پیدا کردی، آمدی در مسیر درست، دست شما در دست ما قرار گرفت، فاعمل ما شئت، کم و زیاد آن را خدا قبول میکند، یعنی اول درست تشخیص دادن و به یقین درست رسیدن موضوعیت دارد و بعد از آن است که کارهای ما ارزش پیدا میکند، این است که به آن ارزش میدهد، با این نگاه است که ما می فهمیم چرا تعارف نمی کند معصوم وقتی میگوید مداد العلماء أفضل من دماء الشهداء، چون این قلم عالم است که به حرکت این مجاهد ارزش میدهد که اگر این قلم درست نچرخد، مجاهدت او جز برادرکشی هیچ خاصیتی نخواهد داشت، ما در تاریخ میبینیم شما قیام خوارج را میبینید جلوی امیرالمؤمنین قیام کردند و قیامهایی را که مثال زدم برای شما و درزمان خودمان نگاه کنید القاعده مگر چه کسانی بودند؟ مگر داعش و جبهه النصرة و طالبان کیست؟ همه اینها طلبه هستند، درس حوزه خواندند، سنیهای آخوند هستند، توجه میکنید، اینها خیلی آدم های معتقدی هستند، آنهایی که در سوریه بودند و یک مقاطعی نزدیک حرم یعنی حرم کاملا حالت مرزی پیدا کرده بود بین اینها، میگفتند شبها صدای مناجات اینها بعضاً نمیگذاشت ما استراحت کنیم، یعنی ببینید این هنر نیست، این که من تلاش میکنم، زحمت کشیدم مهم نیست، در مرحله بعد تازه به این میرسیم، اول تو باید ثابت کنی که در مسیر درست قرار گرفتی، این انگشتان تو درست در آن مهره ها قرار گرفته است و بعد حالا شروع کنی، بله از این به بعد حالا کم هم تایپ کنی درست است، زیاد هم تایپ کنی درست است، یک کلمه آن ارزش دارد، صد صفحه آن هم ارزش دارد، این است که تعارف نمی کند، وقتی می گوید این افضل از آن است واقعا این افضل از آن است، چون این است که عقلانیت را تزریق میکند به جان آن مجاهد و آن مجاهد تازه می فهمد کجا باید مدارا کند، کجا باید بکشد، کجا باید تعقیب کند، شما نمونه آن را نگاه کنید مرحوم سردار سلیمانی شما نگاه کنید یک مجاهد است، کسی که بیشتر از هر کسی شاید در این کشور اسلحه دست او بوده است، ولی نگاههای او را ببینید، این آدم عاقلی است، نگاه میکند میگوید اینقدر تحزب درست نکنید، جامعه را تبعیض نکنید، نگویید این بدحجاب است، این هم دختر ما است، او هم خوب است، احزاب سیاسی را اینقدر از همدیگر فاصله ندهید، این آدم میفهمد که جا باید ملاطفت به خرج داد، کجا باید خشن بود و این است که خدا به او قیمت و ارزش داد، یعنی آن مداد عالم عقلانیت تزریق میکند و این است که ارزش پیدا می کند، اگر ما بفهمیم که وظیفه ما همچین وظیفه ای است آنوقت قدر خودمان را هم میدانیم که ما در همچین منزلتی قرار گرفتیم، همچین شأنی به ما داده شده است.
بنابراین قدر کار خودمان را بدانیم، من بارها عرض کردم هیچوقت قبطه نمیخورم به حال مجاهدینی که در راه خدا اسلحه دست آنها است جهاد میکنند، چون اعتقاد دارم کاری که به ما سپرده شده است افضل از کاری است که آنها میکنند یعنی اگر یک طلبه قبطه بخورد به حال یک مجاهد، یک مجاهدی که اسلحه دست او است که کار او هم ارزشمند است، من متوجه میشوم این طلبه وزن کار خودش را نمیداند، نمیفهمد چه گوهر گرانبهایی در اختیار او است، شما یک روایت بیاورید که دلالت کند مقام شهید یا مجاهد از مقام عالم بالاتر است، یک روایت بیاورید، در تمام روایات بدون استثناء شما چیزی که مشاهده میکنید این است که تالی تلو انبیاء و پشت سر انبیاء در روز قیامت علماء هستند. بنابراین این مقدمه اول بحث من که خواستم بگویم بدانیم و توجه داشته باشیم که افتتاحیه چه کار ارزشمندی است و ما ان شاء الله میخواهیم امسال سالی را شروع کنیم که در آن همچین کار ارزشمند و با قیمتی را انجام بدهیم، باید عزم خودمان را راسخ کنیم، باید محکمتر از گذشته وارد کار شویم.
نکته دوم و مسئله دومی که در افتتاحیه می خواهم به آن بپردازم این است که وقتی کار علماء تزریق عقلانیت است به جامعه، کار او این است چه در حوزه فردی و چه در حوزه اجتماعی، من فکر میکنم خیلی منطقی است، جا دارد یک کسی به ما بگوید خب بسم الله شما حالا جامعه را بی خیال شوید، با جامعه کاری نداشته باشید فعلاً یک پرده بیندازید روی جامعه، فقط خود حوزه بماند، اگر این حرف درست است، ما باید آن عقلانیت را در خود این حوزه که آقایان علماء در آن جمع هستند بتوانیم مشاهده کنیم، نمیشود که شما یک شهرک درست کنید، مثلا یک شهری باشد، یک فضایی باشد که آنجا آقایان اطباء زندگی میکنند و بعد ببینید اینجا مریض اتفاقاً بیشتر از همه جا است یا مثل همه جا اینجا مریض زیاد دارد، خب شما آنوقت جا دارد شک کنید در طب اینها، اگر اینجا شما طبیب هستید، اگر بنا بود شما جامعه را سالم کنید پس اولاترین جا برای این که ما سلامت را با همه وجود حس کنیم همین مجموعهای است که خود شما در آن زندگی میکنید، یک سؤال است، آیا حوزه ما خودش از این عقلانیتی که کار عالم دینی است برخوردار است؟ یعنی اگر امروز به ما بگویند دیگر حرف نزنید، فقط ما میخواهیم عمل شما را ببینیم، خروجی و ثمره کار شما را ببینیم، ما این خروجی را میتوانیم به عنوان نماینده دین معرفی کنیم بگوییم آقا بسم الله شما بیایید وارد حوزه شوید، ما هیچی به شما حرف نمیزنیم، وارد قم شوید، شهری که یک بخش قابل توجهی از آن طلبه و عالم هستند یا وارد خود مجموعههای حوزوی شوید، ما نمیخواهیم حرف بزنیم خودتان اسلام را اینجا پیدا کنید، آن عقلانیت اسلامی را اینجا پیدا کنید، آن نوم العاقل خیر من شخوص الجاهل را پیدا کنید، مداد العلماء أفضل من دماء الشهداء را پیدا کنید، این انتظار زیادی نیست، آقا تمدنسازی پیشکش، این که بخواهید دنیا را اصلاح کنید پیشکش، این که بخواهید کشور خودتان را اصلاح کنید پیشکش، شهر خودتان، همین شهری که یک محله در آن پیدا نمیکنید که آخوند و طلبه در آن نباشد، شهر خودتان هم پیشکش، خود حوزه شما، این که دیگر نمیشود از این اغماض کرد، یک کسی به ما بگوید یا حدیث آنوقت باید غلط باشد یا شما باید غلط عمل کرده باشید، یعنی ببینید یکی از جهات بازدارندهای که بعضی وقتها شما میگویید چرا مثلا سنیها سنی میمانند با این که تشیع اینقدر حق و واضح است، اینقدر مسائل روشن است، چرا مسیحی مسلمان نمیشود با این که اسلام اینقدر بیّنات دارد، اینقدر زیبائیها دارد؟ جواب آن همین است، عملکرد ما است که بزرگترین ابهام را برای آنها درست میکند، شما ببینید یک کسی ادعا کند من راههای تجارت را خوب بلدم، خودش هم آدم ورشکستهای است، واقعا بیمیل نمیشوید نسبت به این که بروید از او چیز یاد بگیرید؟ کاری که باعث شد انبیاء موفق شدند این بود که خودشان اولا نمونه عینی آن نگاههای خودشان بودند و هم آن مجموعههای ولو کوچکی که درست کرده بودند اینها الگو و نمونه بودند، اینها قابل ارائه بودند، ما همین الان هم به آن ده سال پیامبر در مدینه میتوانیم افتخار کنیم، ما همین الان هم به کمتر از پنج سال حکومت حضرت امیر میتوانیم افتخار کنیم.
آقایان علماء باید به این مطلب جواب بدهند که آیا این ساختار حوزه که درست شده است، ساختار معقولی است؟ با اولویتهایی که در دین تعریف شده است، با اینها تطابق دارد؟ آن جامعیتی از دین که ادعا میشود در این حوزه پیدا میشود؟ آن توجه به متربی که در دین وجود دارد، آقایان علماء به طلبهها آن توجه را دارند؟ اصلا اینها محل بحث قرار گرفته است؟ اساسا ما درسی داشتیم در مورد این باشد که اصلا حوزه اسلامی چطور باید باشد؟ اگر ما بخواهیم یک مجموعه علمی بر مبنای دین درست کنیم چه مختصاتی باید داشته باشد؟ یا نه، همه اتفاقاتی که در حوزه افتاده است به صورت قهری بر ما تحمیل شده است، به صورت تدریجی اتفاق افتاده است، نه این که فکر کردیم و ساختیم، یا جامعه بر ما تحمیل کرده است یا این که خودمان آرام آرام همینطوری یعنی برای ما پیش آمده است، یک کتابی را یک بزرگی نوشته است، بعد گفتیم خب کتاب خوبی است، این بشود کتاب درسی، ولی نیامدیم فکر کنیم که کتاب درسی چه ویژگیهایی باید داشته باشد و آیا این کتاب آن مختصات را دارد یا نه. ما هنوز در کتابهای درسی حوزه، روی اولیات مشکل داریم، هنوز آقایان این را برای خودشان نتوانستند هضم کنند که بهترین کتاب و عمیقترین کتاب علمی لزوماً آموزشی ترین کتاب علمی نیست، این که جزو اولیات بحثهای علمی است، میگوید ببین شما هر وقت توانستی کتابی عمیقتر از کتاب شیخ انصاری بنویسید ما آن را کتاب درسی میکنیم، روی چشم ما، این نشان میدهد این آدم چقدر پرت است، هنوز فرق کتاب آموزشی را با کتاب پژوهشی نفهمیده است، در اغلب علوم اینطور است، در اغلب موارد اینطور است که قویترین کتابهای علمی بدترین کتابهای آموزشی هستند، چون هدفهای آنها متفاوت است، کتاب آموزشی یک تعریفی دارد، یک حالت پله کانی دارد، روند خودش را دارد، اصلا غرض آن متفاوت است، کسی که کتاب پژوهشی مینویسد، اصلا مخاطب او طلبه نیست، مخاطب او اقران خودش هستند، با تاریخ علم حرف میزند، با آینده علم حرف میزند، با بزرگان حرف میزند، قیل و قال میکند، بحث را این طرف میکشد، آن طرف میکشد، اصلا در قید و بند این نیست که ترتیب مباحث حفظ شد، ترتیب استدلال حفظ شد، اصطلاحاتی که اینجا بکار میبرم قبلا توضیح دادم؟ ندادم؟ اصلا در این فضا فکر نمیکند، یعنی این نشانه این است که ما ساختارمند نمیاندیشیم، ما در اینها مشکل داریم.
قبل از این که ریلگذاری در جامعه حتی برای مساجد خودمان که بعضاً میشنوید چقدر از مساجد خالی هستند، چقدر مبلّغ لازم داریم، قبل از این که ریلگذاری کنیم طلبه جذب میکنیم، میگویم ساختارمند نیستیم، سازمان نیستیم، آن عقلانیتی که حداقل از ما و در مجموعه ما انتظار میرفت این نیست شما مشاهده کنید، طلبه را با دست باز، با آغوش باز قبول میکنیم، فلهای هم بعضاً قبول میکنیم، پشت سر هم حوزه میزنیم، بعد طلبه جمع میشود بعد هم نمیدانند، نه خود طلبه میداند حالا باید چکار کند، نه آنجایی که بگوییم طلبه نیاز دارند او دسترسی دارد، معلوم نیست در آخر این طلبهها چه میشوند. آیا این عقلانیت را چه در ساختار مرجعیت، سؤال است، ورای جواب این در سؤالات چرا جواب داده نمیشود، آیا در عصر مدرن و اطلاعات تعدد و تکثر مرجعیت باز هم به صلاح شیعه است کما این که هزار سال قبل به صلاح شیعه بود، من خودم قبول دارم، الان هم به صلاح شیعه است؟ این پراکندگی در اخذ و ارائه وجوهات به صلاح شیعه است؟ این که هر کسی خودخوانده ادعای مرجعیت میکند این به صلاح شیعه است؟ شما از خود مرجعیت نگاه کنید سؤالات جدی در آن است که هنوز جواب داده نشده است، همینطور برخورد کردیم، پیش رفتیم، عادت کردیم، بعد از عادتهای خودمان دفاع کردیم، برای آن فلسفه ساختیم، عالمانه با اینها برخورد نکردیم، خب انسان میدانید وقتی با یک چیزی خو میگیرد ناخواسته از آن دفاع میکند، برای آن فلسفه هم میسازد، اما نگاه علمی یعنی از این احساسات خودتان بی خیال شوید، خودتان را کنار بکشید، بر اساس مصلحتها و مفسدههای جامعه اسلامی و حوزههای علمیه باندیشید، تا ساختار مدیریتی شما تا این که بالاخره در این حوزه حرف آخر را کجا باید بزنند؟ مشروعیت ساختار حوزه به کجا باید ختم شود که هر کسی نتواند هر کاری دل او میخواهد بکند؟ تا نظام آموزشی حوزه که آیا این کتابهایی که در این سیستم آموزشی قرار گرفتند واقعاً امروز مفید هستند برای طلبه یا در حکم سمّ هستند برای او؟ به سلامت ذهن او آسیب می زنند یا به او ترقی می دهند، او را رشد می دهند؟ یا نه فقط عمر او را می بلعند؟ ببینید روی اینها بحث است، آنچه که قلب انسان را به درد می آورد این نیست که فقط اینها نیست، بلکه اصلا اجازه گفتگو سر اینها هم داده نمیشود، آقایان خودشان را ملتزم نمیدانند که سر اینها بحث کنند، گفتگو کنند، ادله را، حرفهای مختلف را بشنوند، منقّح کنند و با هم یک جریان علمی درست کنند و خروجی آن را اجازه بدهند در فضای علمی منتشر شود، این است که قلب انسان را به درد می آورد و این است که باعث میشود که ما هر روز از جامعه عقب میافتیم و امروز متأسفانه باید بگوییم جامعه معطل ما نمانده است، جامعه از ما عبور کرده است، خیلیها همیشه مستقبل حرف می زنند، میگویند عبور خواهد کرد، خودتان را گول نزنید، جامعه خیلی وقت است که از ما عبور کرده است، این که مردم در چه مسائل دین خودشان، مسائل روحی روانی خودشان، چه در مسائل دنیای خودشان به ما مراجعه نمیکنند، در مسائل روحی روانی خودشان به روانشناسان غربی مراجعه میکنند، در مسائل دنیای خودشان هم که به این بحثهایی که در علوم پایه و علوم انسانی است، به اینها رجوع میکنند، این یعنی این که ما از شما عبور کردیم، دیگر کاری به کار شما نداریم، متدینین آنها دیگر فقط در بحثهای عبادی از ما سؤال میکنند، همین یک ساعت قبل یکی از متدینین از من در مورد سجده سهو میپرسید، ته سؤال این است، دیگر بیشتر از این از من سؤال نمیکند.
خب این لوازمی دارد، اولین قدم که شدنیترین است، ساده است، سخت نیست، این است که فضای گفتگو را باز کنیم، آقایان چه موقع میخواهند بپذیرند که معصوم نیستند، به خدا ما معصوم نیستیم، ما کثیرالخطا هستیم، نه این که خطا میکنیم، ما کثیرالخطا هستیم، چرا نمیخواهند این را قبول کنند، چرا فکر میکنند که بزرگان حوزه یا معصوم هستند یا شبه معصوم هستند، ما کثیرالخطا هستیم، فقط کافی است یک آدم فهمیده یک بار سر خودش را در این حوزه بچرخاند تا بفهمد ده تا بیست تا برای شما خطای واضح و جلوی چشمی بشمارد، چرا وقتی از برنامههای حوزه و سیستمهای جاری در حوزه بحث میکنیم، طوری حرف میزند مثل این که آیه نازل شده است در مورد آن. باب گفتگو را باز کنیم، خودمان را جایز الخطا بدانیم، همین، به این باور داشته باشیم، باور داشته باشیم ما جایز الخطا هستیم، خطا هم میکنیم، همین و بعد باب گفتگو باز شود، حرف بزنیم، کسی را بخاطر مخالفت با افکار خودمان محکوم نکنیم، بگوییم آقا اشکال ندارد من بحث میکنم، نمیپذیرم ولی تو را هم محدود نمیکنم، فردا پرونده شما از جای دیگری سردرنمیآورد، فردا در مدرک علمی خودت مشکل پیدا نمیکنی، فردا در جذب خودت در یک سازمانی اذیت نمیشوی، تو هم مثل بقیه ولو این که موضع تو مخالف است، اجازه بدهیم این چرخش اطلاعات اتفاق بیفتد. من فکر میکنم همین مطلب خیلی روشن یعنی اولا از درجه عصمت پایینتر بیاییم، این توهم عصمت ما را نگیرد، دوم این که گفتگو کنیم، این بسیاری از مشکلات حوزه ما را حل میکند، این نقطه شروع است، استارت ماشین است، تا این استارت نخورد بهترین ماشین هم باشد این به حرکت نمیافتد، این باید استارت بخورد، استارت حرکت و تحول مثبت در حوزه این است که از ادعای عصمت و توهم عصمت پایین بیاییم، قبول کنیم که ما کثیرالخطا هستیم، جایز الخطا هستیم و بعد باب گفتگو را باز کنیم، این همان چیزی است که امروز حوزه ما مثل نان شب به آن نیاز دارد، ما چیزهای دیگر را نمیخواهیم، باب گفتگو باز شود، نمیشود آقایان ادعا کنند که حوزههای علمیه جزو فضاهایی است در دنیا که بازتر از این، اندیشهورزتر از این، انتقادپذیرتر از این پیدا نمیکنید اما منظور او هم جایی است که شما وقتی حرف میزنید در چهارچوبه فکر این آقا صحبت میکنید، آن آزاداندیشی که آخر آن به تأیید من میانجامد نه احیاناً به مخالفت با من، این بله آزاداندیشی ممدوح است، من آزاداندیشی میکنم و در آخر هم میرسم به چیزی که تو گفتیم، این را اجازه میدهیم بیایید آزاد اندیشی کنید. این اتفاق نمیافتد، ما باید این را بپذیریم و چیز بیشتری هم نمیخواهیم از حوزه، حوزه همین را ملتزم باشد، همین اقدام را بکند برای ما کافی است.
عرض آخر من ناظر به شما عزیزان است که امسال توفیق داریم در خدمت شما باشیم، چه دوستانی که سالهای قبل هم در خدمت آنها بودیم، چه عزیزانی که امسال به ما ملحق شدند. ببینید عزیزان من مؤسسه فقاهت یک مجموعه کیفی است، یعنی ما بین خودمان و خدای خودمان تعهد کردیم که اگر امر بین کیفیت و کمیت دائر شود کیفیت را انتخاب کنیم و از جمله مجموعه هایی هستیم که وقتی حرفی را می زنیم واقعا ما را اذیت می کند وقتی نتوانیم آن را انجام بدهیم، خدا شاهد است من که اینطور هستم، اصلا خواب را از من می گیرد، آنچنان درگیر می کند من را، برای ما مهم است، وقتی یک حرفی را می زنیم آن کار را انجام بدهیم، به فضل الهی تابحال هم سعی کردیم اینطور باشد، هرجا شما دیدید مؤسسه فقاهت غرّشی داشته است وقتی بوده است که محتوایی تولید کرده است، آمادگی داشته است، ما وقتی وارد فضای تحولی حوزه شدیم که دست ما پر بود، وقتی اجتهاد مرسوم و متداول را به نقد کشیدیم که دست ما پر بود، در تمام عرصههایی که وارد شدیم اینطور بوده است، شما در یک مجموعهای کار علمی می کنید که اولا هدف آن تحول حوزه است، جزو مقدسات مؤسسه است این، جزو رسالتهای ذاتی آن است، بلغ ما بلغ از این کوتاه نمی آید، این حوزه باید متحول شود، این حوزه با ساختار فعلی خودش برای شکستن کمر دین و اسلام کافی است، این حوزه باید متحول شود، این جزو خطوط قرمز و نوامیس ما است، این باید اتفاق بیفتد، ما در حد وسع خودمان کوتاه نمیآییم، حالا این که اتفاق بیفتد، چقدر؟ در چه درصدی؟ در چه کیفیت؟ در چه بازه زمانی؟ این عوامل زیادی را میطلبد، آدمها و مجموعههای زیادی باید دخالت کنند ولی آنچه که مربوط به ما است، ما بیش از توان خودمان هم که شده کار میکنیم اما از این هدف کوتاه نمیآییم، این هدف باید محقق شود، چه در حوزه گفتمانسازی آن و تبدیل تحول به مطالبه عمویم که به فضل خدا تا الان هم موفق بوده است و چه در حوزه کارهای علمی و تولید محتوا، در هر دو حوزه مؤسسه مصمم است که کارهای قوی را انجام بدهد.
بنابراین شما عزیزان باید با چشم باز، با ارادههای محکم قدم بردارید، یعنی ما دورهم جمع نشدیم بگوییم و بخندیم، ما دورهم جمع نشدیم که شهریه حلال کنیم، ما واقعا میخواهیم یک کاری اتفاق بیفتد، کارهای تازه، کارهای روی زمین مانده، مشابه کارهایی که انجام گرفته است، همین دو اثری که اخیراً رونمائی شد، بدون استثناء کارهایی که در مؤسسه اتفاق میافتد کارهای روی زمین مانده است، کارهای خیلی خوبی که ان شاء الله به زودی از آنها رونمائی خواهد شد، نیمهکاره هستند، در حال تکمیل هستند یا در زیر چاپ هستند یا مقدمات خودشان را طی میکنند، همه آنها کارهای فاخری هستند که روی زمین ماندند، کارهایی هستند که لازم هستند برای نسل آینده، لازم هستند برای جامعه، لازم هستند برای حوزه. این به کار ما قیمت میدهد، این به ما انرژی میدهد، این به ما حس میدهد برای ایثار کردن، برای وقت گذاشتن، برای پا روی خیلی چیزها گذاشتن، چون حس میکنیم حرکت میکنیم، چون حس میکنیم در فضایی که هستیم مؤثر هستیم، منفعل نیستیم، متأثر نیستیم، مؤثر هستیم، ارزش کار خودتان را بدانید رفقا، انسان وقتی که، اینطور بگویم خدمت شما، انسان وقتی انسان است که در مسیر خلاف و در مسیر مخالف جریان حرکت میکند، این دقیقا نشانه این است که هنوز جریان عقلانیت و انسانیت در شما وجود دارد، انبیاء نوعاً در مسیر خلاف جریان عادی حرکت کردند. انسان مؤمن اینطور است، انسان مؤمن مثل یک تکه چوب نیست که روی آب، روی سیر حرکت کند، نه، انسان است، میفهمد، میایستد، مقاومت میکند، وقتی سیل میآید شما مثل یک تکه چوب خودتان را همراه نمیکنید، مقاومت میکنید، بنای ما این نیست که با حوزه همراه شویم بلغ ما بلغ، نه، ما بلغ ما بلغ پای آنچه که درست میدانیم میایستیم، ولو فشار باشد که این عادی است، مگر میشود آدم بتواند این اضداد را باهم جمع کند بعد بگوید من میخواهم درست حرکت کنم و هم این که فشاری روی من نباشد، قرآن چند جا بیان میکند که انبیاء را بخاطر این که بما لاتهوی أنفسکم استکبرتم ففریقاً کذّبتم و فریقاً تقتلون، بما لاتهوی أنفسکم، چون اینها خلاف اراده شما حرکت میکردند یا تکذیب کردید یا کشتید. داستان این است.
آدم وقتی ارزش کار خودش را بداند که چقدر اثرگذار است آنوقت برای آن میجنگد، برای آن وقت میگذارد، برای آن شب بیداری میکشد، فرصت نیست من توضیح بدهم، دوستان میدانند، کارهایی که چه در حوزه گفتمانسازی و چه در حوزه کارهای علمی در مؤسسه اتفاق افتاده است و اتفاق میافتد واقعا کارهای کمنظیری هستند اگر نگوییم بینظیر هستند، بسیار کارهای ارزشمندی هستند، این کارها ارزش دارد آدم جوانی خودش را بگذارد، غیر از این که شما حالا مثلا فرض کنید هزار دوره اصول نوشته شد یک بار هم من بنویسم، این چه انگیزهای میتواند به آدم بدهد؟ این بحثها که آخر آن خروجی آن میشود همان فتوای مشهور، همه انجام دادند، یک بار هم من بشینم یک دوره هم من فقه بنویسم با همان خروجیها، این چه مزهای دارد، من ماندم چطور اینها انگیزه دارند اینها را بنویسند، چطور اینها انگیزه پیدا میکنند چیزی را بنویسند که آخر آن هم دوباره تکرار مکررات هزار باره است، ولی یکوقت هم شما کتاب مینویسید که ثابت کنید تصوری که از فقه و اخلاق وجود دارد غلط است که از فقه یک لاشه درست کردید و از اخلاق یک روح منفصل به درد نخور و میخواهید ثابت کنید فقه اسلام فقه تربیتی است، این کار علمی به آدم جان میدهد، این کار به آدم نشاط میدهد، این کار ارزش دارد آدم بخاطر آن از خانه و کاشانه و پدر و مادرش جدا شده باشد، گرمای چهل و پنج درجه قم را تحمل کند، این ارزش دارد، این که شما بشینید مبانی نظام تربیتی اسلام را دربیاورید، اصول نظام تربیتی اسلام را دربیاورید، این ارزش دارد، به خدا قسم آدم برای این کارها گرسنگی بکشد ارزش دارد. مرحوم آیت الله مرعشی میرفت بیل میزد که بتواند چهار تا کتاب خطی بخرد، ارزش دارد که بله من اگر از شهر خودم چند صد کیلومتر فاصله گرفتم، در هوای بد، در محرومیت، با شهریه طلبگی در این گرفتاری ها اینها را برای خودم هموار میکنم، باید حس کنم یک چیزی گیر من میآید، این که در مسائل مستحدثه ما خاموش ننشینیم، مثلا در بحثهای پزشکی، بحث تغییر جنسیت، تعیین جنسیت، باید در اینها قلم بزنیم، راههای جدیدی را باز کنیم، اینها ارزش و قیمت دارد، اینها ارزش دارد آدم واقعا به هیجان میآید، خون در رگهای انسان به حرکت درمیآید که بله این کار میارزد، جوانی من، ریش من سفید میشود ولی برای کاری سفید میشود که میارزد، این کار ارزش ریش سفید کردن را دارد، غیر از آن بحثهای لاطائلاتی که در حوزه الحمدلله فراوان است، بعد همه می آیند مکاسب میخوانند بعد ده دور هم درس میدهند، با افتخار دور یازدهم را هم درس میدهند، بعد میروند بیست سال درس خارج شرکت میکنند، بعد دوباره شرکت میکنند، آخر آن هم معلوم نیست غرض چه بود، این که آدم را خمود و کسل میکند، این که آدم حتی بیاید همان مسائل متعارف فقه را، بحثهای عبادی خودش را بحث کند اما با یک نگاه قوی، با یک منطق محکم و یک بازنگری شخم بزند این آیات و روایات را، با یک منطق قویتری اینها را دوباره بازبینی کند و نشان بدهد که کجاها فتواها اشتباه بوده است و کجاها درست بوده است، اینها به انسان جان میدهد، اینها به انسان حرکت میدهد، اینها به انسان نشاط میدهد، شما قدر کار خودتان را بدانید، شما در یک مسیری هستید که در آن ایستائی وجود ندارد، تک تک دوستانی که در مؤسسه بودند به گذشته خودشان که نگاه کنند میبینند یک روز از عمر آنها که در مؤسسه سپری شده است تلف نشده است، در قبال آن عمری که مصرف کردند خیلی بیشتر از آن بهره بردند، هم رشد شخصی داشتند، هم انتفاع به دیگران داشتند، عالمی که یُنتفع بعلمه، مصداق این بودند، کارهای آنها به دیگران خیر رسانده است، خب به انسان ارزش می دهد، باعث نشاط آدم میشود، باید قدر بدانیم، باید شاکر باشیم خدای متعال را که ما را در همچین مداری قرار داده است.
در نهایت تأکید می کنم به خدمت عزیزان که یاد حضرت ولیعصر را فراموش نکنید، به بهانههای مختلف وقتی یک صلواتی میفرستید حتما با این دعای و عجّل فرجهم باشد، صبح خودتان را با دعای عهد شروع کنید، حتما این کار را بکنید، ما سرباز هستیم، ما نوکر هستیم، این ارتباط باید تقویت شود، این ارتباط که تقویت شود انسان خسته نمیشود، حس سرزندگی در او است، حس قدرت و قوت و نشاط، حتما ارتباط خودمان را با حضرت ولیعصر تقویت کنیم به بهانههای مختلف، ان شاء الله ایشان هم ما را دعا خواهند کرد، از ایشان هم استمداد میکنیم در این راه دشواری که پیش رو داریم، دشوار اما پر هیجان، دشوار اما شیرین، کمک کند ما را تا بتوانیم به وظیفه خودمان عمل کنیم و این کارها، کارهایی باشد که مایه روسفیدی ما در دنیا و آخرت باشد.
و السلام علیکم و رحمة الله.