منو
خانه / علمی / میزان نیاز به ادبیات عرب

میزان نیاز به ادبیات عرب

یکی از مباحث پرچالش طلاب که در موارد زیادی به نتیجه نمی رسد این است که برای رسیدن به اجتهاد، چه میزان از ادبیات عرب لازم است؟

برای پاسخ به این سوال به جای انواع بحث های خسته کننده و بعضا جدلی می توان از راه حلی ساده استفاده کرد.

 کافی است سری به کتب فقهی علما بزنیم و به این نکته توجه کنیم که آنها معمولا چه میزان از محتوای کتاب و چه سطح علم ادبیات عرب را به کار می بردند.

مباحث فقه استدلالی شیخ طوسی، ابن ادریس حلی، محقق حلی، علامه حلی، شهید ثانی، علمای اخباری، صاحب جواهر، شیخ انصاری، آیت الله بروجردی، آیت الله خویی و سایر علمایی که در تاریخ حوزه داشته ایم را بررسی کنید.

آنچه حقیقت به نظر می رسد و بزرگان زیادی از جمله رهبری نیز به آن قائل هستند این مطلب است که برای مجتهد دینی شدن، هیچ نیازی به مجتهد شدن در ادبیات عرب نیست. بررسی آثار بزرگان گویای این مطلب است که میزان توجه علمای مطرح شیعه به ادبیات عرب آنگونه ای نیست که امروزه به طلبه مبتدی آموزش داده می شود. حتی ۵ درصد از صفحات متون کتب فقه استدلالی علمای شیعه به مباحث ادبیاتی اختصاص نیافته است. سطح تخصصی مطالب ادبی این کتب نیز در همان سطح مباحث عمومی ادبیات عرب است و نه بیشتر. به عنوان یک نمونه واضح برای طلاب، بررسی کنیم چه میزان از فقاهت های مکاسب شیخ انصاری با استدلال های صرفی و نحوی انجام شده است؟ کتاب فقه نیمه استدلالی لمعه چه طور؟ سایر کتب فقه علمای بزرگ نیز به همین نحو است.

می توان گفت مهمترین نقش ادبیات عرب در اجتهادهای دینی، همان فهم ساده از متون است که آشنایی با مباحث اصلی صرف و نحو و لغت برای این کار کفایت می کند و نیازی به مباحث تخصصی ادبیات عرب در این امور نیست. بررسی کتب اصلی فقهی ما نشان می دهد برای فهم و اجتهادورزی به کتبی نحوی در تراز سیوطی و مغنی و حتی علومی مانند بلاغت نیازی نیست. زمان آموزش برای تعلیم این حد از ادبیات عرب که علما در فقه خود استفاده می کنند حداکثر یک الی یک و نیم سال خواهد بود و نه بیشتر. هرچند بحث های تخصصی ادبی در کتب فقهی بسیار بسیار قلیل هستند ولی بنا به فرض هم که چنین مباحثی در فهم کتاب فقهی یا در اجتهاد یک مجتهد نیاز باشد، این کار نیازی به صرف کردن ۳ سال از عمر یک طلبه برای ادبیات عرب را ندارد و می توان به صورت رجوعی با استفاده از کتب تخصصی ادبی، نیاز را برطرف نمود. بسیاری از مطالبی که امروز به طلاب آموزش داده می شود چه بسا در تمام عمر فقهی یک مجتهد نیز به کار او نیاید.

این حقیقت ایجاب می کند که مدیران حوزه تجدید نظری جدی در سیر ادبی طلاب نمایند و این مسیر را با آنچه که یک مجتهد به طور واقعی نیاز دارد تطبیق دهند.

مقایسه ادبیات عرب در حوزه و دانشگاه

یک دانشجوی رشتهٔ ادبیات عرب در مدت ۴ سال به تحصیل تخصصی ادبیات عرب می‌پردازد و یک طلبه نیز به مدت سه سال این مهارت را کسب می‌نماید.

به نظرتان کدام یک از این افراد در طی این مدت توانایی بیشتری کسب کرده‌اند؟

چارهٔ کار، مقایسه‌ای ساده بین سرفصل‌های ادبیات عربِ تدریس شده در حوزه و دانشگاه است:

دروس ادبیات عرب حوزه:

صرف(یک سال)؛ نحو(سه سال شامل چهار کتاب نحو مقدماتی، صمدیه یا هدایه، سیوطی یا ابن عقیل، مغنی): لازم به توضیح است که برخی از این کتب مانند سه کتاب اول در مناطق مختلف کشور جایگزین‌های دیگری هم دارد؛ بلاغت(یک سال. شامل علم معانی و بیان و بدیع)؛ تجوید (یک سال)؛ معنا شناسی واژگان خاص (مغنی)

دروس ادبیات عرب دانشگاه در مقطع کارشناسی:

آواشناسی زبان عربی و تجوید قرآن کریم؛ متن‌خوانی و درک مفاهیم؛ صرف(یک سال)؛ نحو(دو سال)؛ خواندن متون ساده؛ گفت و شنود عربی؛ نگارش عربی؛ علوم بلاغی معانی و بیان و بدیع هرکدام به صورت مجزا یک ترم؛ فن ترجمه؛ مبانی زبان‌شناسی؛ زبان‌شناسی عربی؛ متون رسانه‌ای؛ ادبیات پیش از اسلام؛ ادبیات صدر اسلام؛ متون حدیث و ادعیه؛ مطالعات تفسیری و ادبی در قرآن کریم؛ ادبیات دوران اموی؛ ادبیات دوران عباسی(نثر)؛ ادبیات اندلس؛ ادبیات صدر دورهٔ مغولی، مملوکی و عثمانی؛ ادبیات دوران عباسی(نظم)؛ ادبیات عرب معاصر(نثر)؛ ادبیات عرب معاصر(نظم)؛ تحلیل ادبی؛ آشنایی با لهجه‌های عربی؛ ادبیات دروهٔ نهضت؛ ادبیات عربی در ایران.

شاید اولین نکته‌ای که از این مقایسه به نظر برسد این است که تنوع سرفصل‌هایی که در دانشگاه خوانده می‌شود بسیار بیشتر از عناوینی است که در حوزه تدریس می گ‌شود. حتی ممکن است برخی از ایده‌پردازان حوزوی به این سمت کشیده شوند که می‌بایست سرفصل های ادبیات عرب در حوزه‌های علمیه را گسترش داده و با آوردن عناوین جدید، تسلط ادبیاتی طلاب را بیشتر نمود.

در مقابلِ این دیدگاه، کسانی قرار دارند که سرفصل‌های موجود حوزوی را برگرفته از تجربۀ هزار سالۀ حوزوی می‌دانند که پس از گذر از فراز و نشیب‌های تجربی متعدد، علمای حوزه را به این نتیجه رسانده است که بهترین مسیر برای فراگیری ادبیات عرب همین مسیری است که امروزه طلاب طی طریق می‌نمایند.

نقد دو دیدگاه در میزان نیاز به ادبیات عرب

مدافعان ادبیات موجود حوزه در جواب تفاوت سرفصل های موجود با ادبیات تدریسی در دانشگاه ممکن است اینگونه پاسخ بدهند که هرچند تفاوت هایی در سرفصل های تدریسی وجود دارد ولیکن ما باید به غایتمان در مطالعه ادبیات عرب توجه نماییم. ما ادبیات را یک علم آلی می دانیم و نه یک علم اصالی و لذا تنها متناسب با نیازی که به آن داریم به این علم رجوع می کنیم. در دانشگاه مهمترین غایت از تحصیل ادبیات عرب در مرحله اول فراگیری مکالمه و همچنین ترجمه متون مختلف عربی است و طبیعی است که آشنایی با متون ادبی دوران های مختلف تاریخی بروز بیشتری دارد. همچنین فردی که در دانشگاه تحصیل می کند در مراحل بالاتر از کارشناسی علاوه بر فنون ترجمه و مکالمه به نوعی هدف اجتهاد در ادبیات عرب را دارد که متناسب با این هدف علومی مانند زبان شناسی عربی و تاریخ ادبیات عرب نیز دارای اهمیت می شوند. این در حالی است که آنچه که در ادبیات حوزه های علمیه اهمیت دارد توانایی ارتباط گیری با متون کهنی است که در تراث دینی ما اعم از آیات و روایات و متون انواع فقها وجود دارد. قصد اصلی یک طلبه توانایی ترجمه یا مکالمه به زبان کشورهای معاصر عربی نیست. ما هرچند آشنایی با زبان روز کشورهای مختلف عربی را یک حسن می دانیم ولی رسالت اولیه طلبه این امور نیست. طلبه می بایست بتواند مقصود از متون دینی را به خوبی دریابد و ظرافت های ادبی موجود در آنها را متوجه شود. برای این کار نیازی نیست که مانند سرفصل های دانشگاهی با چنین تنوعی از عناوین روبروی باشیم و وقت طلبه را بیش از آنچه مورد نیاز است صرف نماییم.

در نقد دو دیدگاهی که ممکن است از مقایسه عناوین دروس ادبیات عرب حوزه و دانشگاه از سوی برخی طیف ها گفته شود به نظر می رسد که شاید راه حل سومی نیز وجود داشته باشد. استدلال کسانی که ادبیات عرب را یک علم آلی و نه اصالی می دانند استدلالی متین و صحیح است ولیکن اگر بر همین مبنا نیز به دروس ادبیات عرب فعلی حوزه های علمیه نظری بیفکنیم به نظر می رسد که تغییراتی را می بایست در سرفصل های ادبیات حوزوی ایجاد نماییم. همانطور که در نوشتار قبلی نشان دادیم چنانچه واقعا بر اساس نیاز عملی و واقعی یک مجتهد به بررسی ادبیات عرب بپردازیم به نظر می رسد که نه تنها نباید برخی سرفصل های دانشگاهی به عناوین تدریسی حوزه اضافه شود بلکه برخی از کتبی که در شرایط فعلی در حوزه ها تدریس می شود نیز عملا نیازی به آنها نمی باشد.

از طرفی دیگر عناوینی از ادبیات عرب وجود دارد که یک طلبه در مسیر اجتهادی خود به شدت به آنها نیاز دارد ولیکن در حوزه های علمیه سرفصلی برای آنها وجود ندارد. مثلا علم لغت و نحوه رجوع به انواع کتب مهم لغت از جمله علوم و مهارت هایی است که یک مجتهد در فرآیند اجتهادی خود نیاز شدیدی به این علم و مهارت دارد ولیکن هیچ سرفصلی از دروس حوزه و دانشگاه به این بخش تعلق نگرفته است. همچنین مهارت متن خوانی که در سرفصل های دانشگاهی یکی از سرفصل های اصلی محسوب می شود برای طلاب نیز دارای اهمیت می باشد و طلبه باید بتواند به راحتی با انواع متون عربی اعم از آیات و روایات و کتب علمای اسلام ارتباط گیری آسانی را نماید. همچنین چنانچه واقعا علم ادبیات را یک علم آلی می دانیم باید به این سوال پاسخ دهیم که آیا برای فهم متون عربی آیا اساسی ترین نقش را علم نحو بازی می نماید که یک طلبه می بایست سه یا چهار دوره کتاب نحوی را بگذراند؟

لزوم توجه به لغت‌شناسی

یکی از عناوینی که به نظر می‌رسد در دوران تحصیل ادبیات عرب به شدت مورد غفلت واقع شده، توجه به علم و مهارت لغت‌شناسی است. توجه به لغت‌شناسی در حوزه‌های علمیه در دو ساحت دارای اهمیت است:

۱- دایره واژگانی طلاب:

یک طلبه برای اینکه بتواند با انواع متون روایی و فقهی ارتباط عمیقی داشته باشد می‌بایست از اطلاعات واژگانی گسترده و انس دائمی با آنها برخوردار باشد. از نظر برخی از اساتید ادبیات حوزه، یک طلبه دست‌کم می‌بایست بیش از ۳۰۰۰ الی ۴۰۰۰ واژه را از نظر معنا مسلط باشد تا بتواند بدون لکنت و توقف‌های موجود در متن خوانی‌های ادبی به راحتی با متون ارتباط بگیرد و به مراد نویسنده دست یابد.

متاسفانه اگر به طور نوعی طلاب حاضر در حوزه‌های علمیه را بررسی نماییم دایره واژگانی آنها خیلی کمتر از این مقدار و چه بسا کمتر از ۳۰۰-۴۰۰ واژه عربی باشد. به راستی اگر قرار است پس از دوران ۳ سالهٔ ادبیات عرب، طلبه‌ای تربیت یابد که پس از پایان این دوره هیچ کمبود ادبیاتی در ارتباط با انواع متون دینی و اجتهادی و روایی نداشته باشد، چرا چنین هدفی در سیر آموزشی طلاب پیگیری نمی‌شود؟ امروزه عموما طلابی از توان بالای ادبیاتی و متن‌خوانی برخوردار می‌باشند که نه به جهت برنامه سیستم آموزشی بلکه به جهت تلاش‌های شخصی و فراتر از چارچوب آموزشی توانسته‌اند به این مهارت دست پیدا کنند.

۲- آشنایی با منابع لغت و کیفیت رجوع به آنها

در هر سیستم آموزشی برای رسیدن به تراز بالای علوم مختلف، ابتدا چشم انداز کلانی از آن علم را ترسیم می‌کنند و سپس با ریز کردن دانش‌ها و روش‌های رسیدن به آن اهداف، دوره‌های آموزشی مختلفی را تدوین می‌نمایند.

چنانچه رسیدن به مهارت اجتهاد هدف اصلی حوزه‌های علمیه است بنابراین متناسب با این هدف، اهداف میانی باید تعریف نمود تا بتوان به این منظور رسید. آشنایی با کتب لغت و مهارت استفاده از آنها یکی از مهمترین لوازم هدف اجتهاد است. یک طلبه می‌بایست:

 الف. با انواع دیدگاه‌ها و مبانی رایج در مورد چگونگی حجیت معنای لغت آشنا باشد.

 ب. انواع کتب لغت را از نظر اعتبار لغوی آنها، نحوه چینش واژگان، سبک هر کتاب در ارائه معنا و هدف نویسنده از نگارش کتاب، اجمالا  بشناسد.

ج. بتواند روش درست کشف معنای یک لغت را از این منابع فراگیرد و با تمرین متعدد بر کار مسلط شود.

این در حالی است که به صورت رسمی هیچ عنوان درسی برای این منظور تعلق نگرفته است و در مقام عمل نیز می توان گفت میزان قابل توجهی از طلاب حوزه‌های علمیه تا پایان دورۀ ده ساله سطح، چه‌بسا حتی یک بار نیز، خودشان یکی از منابع اصلی لغت را را برای یافتن معنی واژه باز نکرده‌اند. این اتفاق طبیعی است چرا‌که در طی این ده سال، طلبه نیازی به یافتن معنای لغت نداشته است و اگر هم احیانا نیازی وجود داشته، با مراجعه به کتب لغت یا نرم‌افزارهای عربی-فارسی مشکل خود را حل کرده است.

دامنه این مشکل نه تنها برای دوران سطح یک طلبه، بلکه برای دوران درس خارج نیز وجود دارد. زیرا در آن سطح نیز عملا نیاز رجوع به منابع اصلی لغت وجود ندارد و اصلا در این دوران، طلبه لزومی ندارد خودش را برای فهم معنای لغت و روایت به زحمت بیاندازد، چراکه استاد درس خارج تمام این زحمت‌ها را از قبل کشیده است و جایی برای تمرین و خودنمایی طلبه باقی نمانده است.

شاید برخی آسان بودن رجوع به کتب لغت را دلیلی برای عدم وجود سرفصلی مجزا در دوره ادبیات عرب مطرح نمایند. واقعیت این است که با مراجعه به کتب لغت و به‌ویژه معاجم قرون اولیه در می‌یابیم که این کتب دارای متون و گزاره‌های پیچیده‌ای هستند که تنها با ممارست می‌توان به فهم معنای اصلی واژگان نائل آمد. هرچند وجود نرم‌افزارهای لغت رجوع به منابع اصلی لغت را آسان کرده‌اند ولی پیدا کردن لغت در این منابع بخش کوچکی از کار به شمار می‌آید و بخش اصلی آن، فهم معنای نهایی لغت است.

مباحث مطرح شده این ضرورت را می‌رساند که برنامه‌ریزان محترم حوزه می‌بایست به طور جدی در صدد طراحی برنامه‌ای جهت رفع این مشکل باشند. برنامه‌ای که باب توجه به علم لغت را در حوزه باز نماید و البته مواظب باشند که در پرداختن به این موضوع گرفتار افراط و طرح مباحث بی‌فایده نگردند.

عوامل محدود بودن دایره لغوی طلاب

در شماره‌های گذشته در بحث لغت‌شناسی به دو ضعف مهم لغوی دوره ادبیات حوزه علمیه اشاره کردیم:

۱️. کوچک بودن دایره واژگانی طلاب

۲. عدم آشنایی با منابع لغت و کیفیت کار کردن با آنها

اکنون قصد داریم مورد اول را کمی بیشتر توضیح داده و چرایی کوچک بودن دایره لغوی طلاب را دقیق‌تر ارزیابی کنیم.

می‌توان علت اصلی این ضعف را از دو جهت دسته‌بندی نمود.

دایره واژگانی اندک کتب موجود حوزه:

اگر به کتب آموزشی حوزه(منطق، فلسفه، فقه، اصول، کلام و….) از ابتدا تا انتهای ده سال تحصیلی از منظر تنوع لغات نظری بیفکنیم به وضوح روشن است که دایره واژگانی این کتب بسیار محدود و مختصر می‌باشد. حتی در برخی موارد کتب آموزشی حوزه به فارسی «الف و لام»دار بیشتر شبیه است تا یک کتاب عربی با واژگان مختلف.

 شاید برخی در این باره بگویند که پیچیده و زیاد نبودن دایره واژگان این کتب نه یک عیب بلکه یک حسن محسوب می‌شود. اصلا هرچه متون آموزشی ساده‌تر و روان‌تر و دارای لغات ناشناخته کمتری باشد به منظور تمرکز مخاطب بر محتوا و نه بر متن، چنین کاری حسن محسوب می شود.در پاسخ باید گفت اینکه در کتب آموزشی علوم مختلف، تمام تلاش بر این است که از پیچیدگی متن کاسته شود و بر فهم محتوا تمرکز گردد سخن متین و صحیحی است و ما هم اصراری نداریم که مثلا در حین خواندن کتاب فلسفه، علاوه بر پیچیدگی‌های محتوای فلسفه، مخاطب درگیر واژگان جدید موجود در متن باشد ولی این مطلب لزوم وجود کتبی آموزشی مجزا(به‌ویژه در دوران سه سال تحصیل ادبیات عرب) که هدف آنها مهارت طلبه در متن‌خوانی و آشنایی با لغات مختلف است را نفی نمی‌کند. در دوران ده ساله تحصیل حتما می‌بایست دروسی مانند حدیث‌خوانی یا متن‌خوانی وجود داشته باشند که علاوه بر آشنایی طلبه با منابع دست اول حدیثی و فقهی شیعه، دایره واژگانی او را گسترده نماید.

باید توجه نمود که راهکار گسترده نمودن دایره واژگانی طلاب به هیچ وجه اضافه نمودن برخی کتب معجم عربی به عنوان سرفصل دروس حوزه نمی‌تواند باشد. هرچند کتب معجم به طور منظمی تمام واژگان را کنار یکدیگر آورده‌اند ولی از نظر آموزشی حفظ و تثبیت معنای واژگان نیازمند انس متعدد با آن واژه است نه یک‌بار مطرح کردن واژه و رد شدن از کنار آن. کتب معجم برای حالت رجوعی در موارد نیاز تدوین شده‌اند، نه برای حفظ کردن از ابتدا تا انتهای آنها. 

 به همین منظور تجربه زبان‌آموزی‌های رایج دنیا نیز به هیچ وجه این‌گونه نیست که دیشکنری‌های زبان‌های مورد نظر را در اختیار مخاطب قرار بدهند و حفظ مطالب را از زبان آموز بخواهند. تا زمانی که انس با واژه از طریق استعمال متعدد ایجاد نشود، حفظ کردن تنهای واژگان از کتب معجم دردی را دوا نمی‌کند.

عدم توجه ویژه به لغات جدید در کتب آموزشی:

 از دیگر عواملی که باعث شده است تا طلاب از دایره واژگانی محدودی برخوردار باشند عدم برجسته نمودن واژگان جدید در کتب آموزشی است. یکی از نکات مهم مورد توجه در سیر آموزشی طلاب توجه به این نکته است که قرار است کتب تدریسی در حوزه به صورت «آموزشی» باشند.

 در توضیح این مطلب باید گفت که نگارش کتب مختلف با انگیزه‌های متنوعی می‌تواند صورت گیرد. برخی کتب با انگیزه پژوهشی تدوین شده‌اند. طبیعتا در این کتب توجهی به بعد آموزشی مطلب برای کسانی که آشنایی قبلی با مطالب ندارند نشده است و نگارش مطلب با این پیش فرض صورت گرفته است که فرد به خوبی با آن علم آشنایی دارد و اکنون قرار است بر اساس آموزش‌های قبلی نتیجه‌گیری‌های جدیدی صورت گیرد. انواع مقالات علمی موجود و یا بسیاری از کتب فقه شیعه در ابواب مختلف بر اساس همین نگاه پژوهشی می‌باشد.

برخی کتب نیز با انگیزه های دیگری مانند خلاصه‌سازی نگاشته شده‌اند. شاید بتوان کتاب صمدیه را از این نوع کتب دانست.

آموزشی بودن کتب حوزه اقتضائاتی را ایجاد می‌کند که باید به آن توجه کرد. از جمله اینکه مطالب باید به نحوی باشند که نسبت به یکدیگر تقدم و تاخر علمی داشته باشند. ضمن اینکه تلاش باید بر این باشد که مطالب از حالت ساده به سمت دشوار کشیده شود. بیان کتب آموزشی باید به ساده‌ترین نحو ممکن باشد و نویسنده باید تلاش کند ولو سخت‌ترین مطالب را در قالب روان‌ترین بیانات به مخاطب خود منتقل نماید.

در بحث علم لغت نیز به این نکته می‌بایست توجه نمود. قرار است طلبه بعد از ۳ سال دوران ادبیات عرب با بیش از ۳۰۰۰ الی ۴۰۰۰ لغت آشنا شود و پس از اتمام این دوره هیچ مشکل اساسی در فهم لغات متون مختلف نداشته باشد. در پایان دوران ادبیات عرب، یک طلبه باید بتواند به خوبی متن نهج البلاغه را با وجود تمام واژه‌های متنوع این کتاب به راحتی قرائت کند و یا مثلا تفسیر المیزان را به راحتی از متن اصلی روخوانی نماید. لازمه این کار این است که خود کتب آموزشی حوزه نیز در فراگیری لغات جدید به طلبه کمک نمایند. برجسته‌سازی لغات جدید عربی در این دوران یکی از کارهای مهمی است که در انواع کتب زبان‌آموزی جهان نیز به آن توجه می‌شود.

 این کار می‌تواند با نوشتن واژگان جدید هر صفحه کتاب در پاورقی آن صورت گیرد(همانطور که امروزه در برخی کتب آموزشی فهم قرآن چنین کاری صورت می‌گیرد) و یا اینکه در قسمت پایانی کتاب، بخشی وجود داشته باشد که واژگان جدید کتاب و معادل معنایی آنها به زبان عربی نوشته شده باشد. این کار باعث می‌شود که طلبه نسبت به واژگان جدید کتاب حساسیت بیشتری از خود نشان بدهد و سرسری از کنار آنها رد نشود و به تدریج و بر اثر مراجعات متعدد بعدی با معانی این واژگان انس ایجاد گردد.

معرفی کتاب

در مطالب فوق در مورد جایگاه لغت شناسی در دروس دوره ادبیات حوزه های علمیه مطالبی را مطرح کردیم. ۲ ایراد کلان در مباحث لغت مطرح گشت که عبارتند از :

۱. کوچک بودن دایره واژگانی طلاب

۲. عدم آشنایی با منابع لغت و کیفیت کار کردن با آنها

برای مورد اول در نوشته های گذشته علت ها و راهکارهایی را مطرح نمودیم.

  اکنون قصد داریم در مورد مشکل عدم آشنایی با منابع لغت و کیفیت کار کردن با آنها منبعی را معرفی نماییم.

کتاب «درآمدی بر لغت شناسی» از جمله کتب بسیار مناسبی است که می توان جهت آشنایی با معاجم و نحوه کشف لغت از آن بهره برد. این کتاب توسط دفتر تدوین متون درسی حوزه های علمیه تالیف گشته است و دارای یک مقدمه و دو بخش اصلی می باشد:

بخش اول این کتاب مربوط به آشنایی با انواع معاجم لغت می گردد که در آن حدود ۲۰ مورد از معاجم مهم به تفصیل معرفی گشته است. کتاب هایی مثل العین، تهذیب اللغه، صحاح، لسان العرب، قاموس المحیط، مجمع البحرین از جمله معاجمی هستند که در مورد ویژگی های مختلف آنها توضیحاتی داده شده است. نویسندگان این کتاب تلاش کرده اند در معرفی هر یک از معاجم، نویسنده، ترتیب چینش واژگان، انگیزه نویسنده از نگارش معجم، اصطلاحات خاص هر کتاب و همچنین نکات مثبت و منفی هر معجم را بیان نمایند.

بخش دوم کتاب نیز به بیان روش استخراج لغات از معاجم می پردازد. نویسندگان کتاب تلاش کرده اند مهارت معنایابی واژگان را به دو شکل ساده و پیشرفته ارائه نمایند و با تبیین مثال های متعدد این کار را انجام داده اند. البته به نظر می رسد که بخش دوم این کتاب می توانست از تفصیل بیشتری نیز برخوردار باشد.

 در مجموع می توان کتاب درآمدی بر لغت شناسی را یکی از بهترین منابع موجود برای آشنایی طلاب با علم و مهارت لغت دانست. هرچند انتظار می رفت خیلی زودتر شاهد تدوین چنین کتاب هایی باشیم ولیکن ندیدن زحمات دست اندرکاران این کتاب بی انصافی است و لذا از آنها به خاطر تدوین چنین اثری کمال قدردانی را می نماییم.

گویا این کتاب هنوز به صورت رسمی در برنامه درسی طلاب قرار نگرفته است که امید داریم هرچه زودتر به برنامه درسی اضافه گردد و با رویکرد مهارت محوری(و نه حفظ محوری) به آن توجه شود.

مهارت معنایابی لغات

 پس از آنکه به بیان لزوم توجه بیشتر به علم و مهارت لغت پرداختیم، در نوشتار گذشته کتابی را در این زمینه معرفی کردیم. در این نوشتار نیز قصد داریم مقاله‌ای کاربردی معرفی کنیم. شاید معرفی مقاله جهت امور آموزشی معمول نباشد و بیشتر به کتب مختلف در این زمینه ارجاعاتی داده شود ولی مقاله‌ای که قصد معرفیش را داریم هرچند از حجم بسیار کمی نسبت به یک کتاب برخوردار است ولیکن نویسنده در همین حجم اندک به خوبی توانسته به صورت کاملا روشن و روشمند مهارت نحوه رجوع به کتب لغت را آموزش دهد.

 مقاله «روش‌شناسی تحلیل لغت در فرآیند استنباط فقهی» نوشته «حجت الاسلام شیخ عبدالحمید واسطی» یکی از بهترین نوشتارهایی است که در زمینه نحوه رجوع به کتب لغت وجود دارد. متاسفانه در بسیاری موارد مشاهده می‌شود حتی افراد برجسته در توضیح روش دقیق رجوع به کتب لغت به «ذوق و تجربه» ارجاع می‌دهند و به طور روشن نمی‌توانند مراحل گام به گام رسیدن به معنای یک واژه را تشریح کنند. روشی که در این مقاله برای یافتن معنای لغت ارائه شده نسبت به روش کتاب معرفی شده در نوشتار قبلی، از دقت بیشتری برخوردار است.

 نویسنده طی ۱۳ مرحله، روش گام به گام خود جهت رسیدن به معنی لغت را معرفی می نماید. وی پیش از آنکه به بیان این گام‌ها بپردازد، تلاش می‌کند تا پیش‌فرض‌های ادبی جهت رجوع به کتب لغت را مرور کند و سپس از عواملی که باعث فهم غلط معنای یک واژه می‌شود سخن می‌گوید.

در این مقاله می‌توانیم به لیست کتب مهم لغت جهت رجوع فقهی دست پیدا کنیم. همچنین لیست کتب فقهی که مشهور فقها تمایل بیشتری در رجوع به آنها داشته اند نیز معرفی شده است. از آنجایی که شیخ انصاری بین فقها مورد توجه بیشتری قرار دارد، نویسنده به طور خاص لیست معاجمی که شیخ انصاری به آنها رجوع نموده را معرفی می‌کند.

نویسنده گام به گام مراحل یافتن معنی لغت را شرح می‌دهد و چنانچه در هر مرحله نیاز رجوع به منابع خاصی وجود داشته باشد، لیست جامعی از آن منابع ارائه داده می‌شود. مثلا چنانچه برای فهم معنای لغت، نیاز به فهم معنی واژه‌های متضاد یا مترادف آن واژه می‌باشد، نویسنده در جداولی مجزا، لیست کاملی از کتبی را که مترادف‌ها و متضادها را به ما نشان می‌دهند معرفی می‌کند.

 در پایان مقاله به بررسی شرایطی پرداخته شده که فرد تمام تلاش خود را برای یافتن معنی کرده ولی همچنان نتوانسته است معنی واژه را پیدا کند.

 بیان الگوریتمی و گام به گام مراحل اجتهاد، یکی از گمشده‌های کتب درسی فعلی حوزه می‌باشد که در این مقاله می‌توان رفع این نقیصه را در فرآیند معنایابی لغت به خوبی مشاهده نمود.

ضرورت متن‌خوانی

 در نوشته های گذشته مختصری در مورد  علم و مهارت لغت و ضرورت در نظر گرفتن عنوان مستقل درسی برای آن در برنامه آموزشی حوزه مطالبی گفته شد و راهکارهایی نیز ارائه گردید.

در این شماره قصد داریم در مورد لزوم توجه به درس متن‌خوانی عربی برای طلاب حوزه علمیه سخن بگوییم.

توجه به این موضوع بحث تازه و جدیدی نیست و بزرگان زیادی در این باره نکاتی را بیان فرموده‌اند. مناسب است پیش از آنکه وارد مباحث مختلف در مورد متن‌خوانی عرب شویم با برخی از این بیانات آشنا گردیم. شروع طرح این‌گونه مباحث متعلق به زمانه ما نیست و حتی در گذشته نیز چنین مباحثی مطرح بوده است.

 مثلا شهید ثانی در کتاب رسائل خود در باب مقدمات اجتهاد سخنان جالبی در مورد دورترین روش تحصیل ادبیات عرب را بیان می‌کنند:

«و اما ادبیات عرب، قاعده در آن درک معنای آیات احکام و احادیث احکامی است و این یا با طبع عربی صورت می‌گیرد و یا با تحصیل به هر وجهی که باشد. اما دورترین راه وصول به این مطلب روش عجم‌ها است! مناط و روش آنها در یادگیری و یاد دادن در ادبیات عرب بنابر بررسی‌های لفظی مربوط به الفاظ و عبارات و تعریفات می‌باشد. به خاطر همین آنها را در این حالت مشاهده می‌کنید که بیشتر عمرشان را در یادگیری و یاد دادن ادبیات می‌گذرانند ولی توانایی فهم راحت دلالت‌های الفاظ عربی برایشان حاصل نمی‌گردد.» (رسائل شهید ثانی، ج۲، ص ۷۸۶)

 علاوه بر علمای گذشته بحث در مورد نحوه تدریس ادبیات تا به امروز ادامه داشته است. مثلا شهید مطهری در باب ادبیات عرب در حوزه چنین می‌فرمایند:

«در حوزه‌های علوم دینی ادبیات عرب خوانده می‌شود اما با متد غلطی، در نتیجه طلاب علوم دینی پس از سال‌ها تحصیل ادبیات عرب با آنکه قواعد زبان عرب را یاد می‌گیرند، خود زبان عرب را یاد نمی‌گیرند!» (کتاب روحانیت،دفتر تبلیغات اسلامی، ص۱۱۴)

 مرحوم آیت الله مصباح یزدی نیز نکات عجیبی را در مورد نقص ادبیات عرب حوزه بیان می‌کنند:

«افراد زیادی هستند که چهار، پنج سال ادبیات خوانده‌اند و الفیه را از حفظ می‌خوانند، اما یک عبارت عربی را صحیح نمی‌توانند بخوانند! چرا؟ چون تمرین نکرده‌اند. خود من به خاطر دارم که بعضی از مراجع برای صحبت با فردی که از کشورهای عربی آمده است، احتیاج به مترجم دارد!» (پیام حوزه، ش۱۲، زمستان۷۵، ص۱۰۹)

ایشان در جای دیگری می‌فرمایند:

«به طور کلی می‌توان هر علمی را با پیمودن راه‌های کوتاه‌تر و به نحو بهتر آموخت. این‌گونه نیست که راه تحصیل علوم حوزوی نیز منحصر به آموختن کتاب‌های امثله، انموذج، سیوطی، مغنی و… باشد و پس از صرف ۴ سال عمر، طلبه نتواند یک مقاله عربی بنویسد یا به عربی سخن بگوید و یا حتی یک صفحه عربی را بی‌غلط بخواند و به خوبی ترجمه کند» (مباحثی درباره حوزه، ص۸۵)

سخن بزرگان حوزوی در این مورد، بیش از این مقدار است که فعلا به این نوشتار اکتفا کرده و در مطالب بعدی مسائل دیگری را مطرح می نماییم.

درک مطلب…

 بسیار پیش آمده است که طلاب با وجود آگاهی از قواعد عربی و حتی معنای تک‌تک لغات یک جمله، همچنان درک مطلب برایشان حاصل نمی‌شود و مراد نویسنده را نمی‌فهمند. این مشکل حرف دل بسیاری از طلاب است.

ریشه مشکل کجاست؟  به نظر می‌رسد ریشه مشکل در عدم انس با متن عربی و همچنین عدم آشنایی با قواعدی است که در هیچ کجای تک‌تک دروس صرف و نحو و… به آنها اشاره نمی‌شود ولی در متن‌خوانی، امری مهم به شمار می‌رود.

شاید بتوان گفت، بزرگترین گم شده دوران تحصیل ادبیات عرب، مهارت طلاب در امر متن‌خوانی است. طلاب، سه سال از عمر خود را صرف ادبیات عرب می‌کنند. زمانی که تنها یک سال کمتر از دوران کارشناسی ادبیات عرب دانشگاه است اما طلبه در پایان این زمان به طور معمول توانایی مناسبی برای درک و ترجمه متون عربی پیدا نمی‌کند.

هرچند متن‌خوانی عربی در دروس حوزه رسمیت ندارد ولی ضرورت این درس برای اغلب طلاب و اساتید حوزه بسیار واضح است تا جایی که برخی از حوزه‌های علمیه مطرح کشور به صورت خودجوش و خارج برنامه، کلاس‌های مجزایی به این امر اختصاص داده‌اند. در بعضی از حوزه‌ها نیز این درس حکم کالایی قاچاق! یافته به گونه‌ای که برخی اساتید ادبیات از آنجایی که بخشی از دروس را پرکاربرد و بخشی را کم کاربرد می‌دانند، زمانی را که می‌بایست به یک درس نحوی خاص اختصاص بدهند، صرف آموزش متن‌خوانی عربی می‌کنند!

عده‌ای تصور می‌کنند متن‌خوانی عربی چیزی جز ترکیب کردن آموخته‌های قبلی دروس ادبیات عرب در صرف و نحو و لغت و تجوید و… نیست. لذا لزومی ندارد وقت خود را صرف علومی مانند متن‌خوانی نماییم که قبلا به صورت کاملا تفصیلی، تک‌تک اجزای آن مورد بررسی موشکافانه قرار گرفته است.

راننده‌ای را فرض کنید که با هدف متخصص شده در حرفه رانندگی، سال‌ها به طور تخصصی دوره‌های آموزشی مختلفی را ببیند. مثلا انواع قطعات ماشین و کاردکردهای آنها را آموزش ببیند. همچنین انواع شرکت‌های اتومبیل‌سازی، تاریخ اتومبیل‌سازی، آینده‌پژوهی صنعت اتومبیل، قوانین راهنمایی و رانندگی و هر آنچه که می‌تواند مربوط به اتومبیل باشد را مطالعه کرده باشد. چنانچه این فرد تمرین عملی رانندگی نداشته باشد، بعد از چند سال متوجه خواهد شد که با وجود دانش زیاد در علوم مربوط به رانندگی، چیزی برای مهارت رانندگی ندارد. این در حالی است که یک راننده تاکسی معمولی، بسیار هنرمندانه‌تر از او در عین تامین معاش خانواده‌اش از مهارت بالای رانندگی نیز برخوردار است. چنین فردی اگر تا صد سال دیگر نیز به شناخت انواع علوم مربوط به اتومبیل بپردازد، هیچگاه حتی اندازه یک راننده معمولی نیز مهارت نخواهد یافت.

  درس ادبیات عرب نیز خارج از این قاعده نیست. هرچند طلاب قواعد و لغات عربی را به طور مجزا فراگرفته باشند ولیکن باید قبول کنیم که هنر ترکیب این قواعد با یکدیگر و تشخیص سریع آنها حین مطالعه متون، مطلبی است که نیازمند استاد و تمرین هدفمند است.

طرح یک سوال…

 در ضرورت وجود برنامه‌ای برای طلاب جهت متن‌خوانی هیچ شکی وجود ندارد ولی این‌گونه نیست که سیستم آموزش فعلی موجود در حوزه این ضرورت را درک نکرده باشد و به آن توجه نداشته باشد. ایراد به سیستم آموزشی فعلی در بی‌توجهی به ضرورت متن‌خوانی طلاب در صورتی وارد است که کتب درسی طلاب به صورت فارسی می‌بود ولی آنچه که امروز وجود دارد این است که تمام کتب درسی طلاب در تمام پایه‌های درسی[به جز اوایل پایه اول که طلاب هنوز با متون عربی آشنایی ندارند] به زبان عربی است و لزوم توانایی طلاب به خواندن صحیح متون از لازمات هر عنوان درسی است به طوری که تمام استادان در کلاس موظف هستند، متن کتاب درسی را برای طلاب روخوانی و ترجمه نمایند.

 همچنین در دروس مختلف ادبی و فقهی و اصولی و کلامی و … یکی از سوالات همیشگی که در آزمون‌ها مطرح می‌گردد دادن بخشی از متون کتاب و خواستن معنای آن متن، از طلبه است. بنابراین نه تنها به امر متن‌خوانی هیچ بی‌توجهی صورت نگرفته است بلکه از همان سال اول طلبگی تا پایان سطوح و حتی در درس خارج به این امر توجه ویژه شده و اساتید و امتحانات حوزوی نیز در همین راستا برنامه‌ریزی شده‌اند.

 باید توجه داشت که در سیستم آموزشی فعلی حوزه، تلاش در فراگیری متن‌خوانی، فقط در یک علم نیست بلکه در علوم مختلف ادبیات، منطق، فلسفه، اصول، فقه و…. چنین تلاشی وجود دارد. یعنی طلبه به تدریج در مواجهه با کتب مختلف درسی با انواع متون در انواع رشته‌های مختلف آشنا می‌گردد و متن‌خوانی را صرفا با یک متن خاص و محدود فرا نمی‌گیرد.

در نتیجه چنانچه با وجود همهٔ این تمهیدات همچنان طلابی وجود دارند که توانایی کافی برای متن‌خوانی عربی ندارند این ایراد به سیستم آموزشی وارد نیست، سیستم تمام تلاش خود را برای فراگیری متن‌خوانی انجام داده است و اگر ضعفی وجود دارد ناشی از کم‌کاری خود طلاب می‌باشد که همت کافی را به خرج نداده‌اند.

باید توجه نمود که اضافه کردن عنوان جدیدی به نام درس متن‌خوانی عربی، وقت زیادی را از طلاب می‌گیرد در حالی که می‌توان همین درس را با ادغام آن با محتوای موجود در کتب درسی انجام داد و با یک تیر دو هدف را زد و هم محتوای کتب درسی مختلف ادبیات، فقه، اصول، منطق، فلسفه و…. را تدریس کرد و هم قدرت متن‌خوانی طلبه را افزایش داد و باعث صرفه‌جویی در وقت ارزشمند طلاب گشت.

پاسخ به پرسش ضرورت درس متن‌خوانی

باید توجه داشت که در دلسوزی، صداقت و تلاش تمام مسؤولین حوزه(اعم از مسؤولین گذشته و فعلی) هیچ شکی وجود ندارد. به یقین می‌دانیم که هر مسؤولی در دوران مسؤولیت خود بر اساس فهم خود تمام تلاش ممکن را برای بهبود وضعیت تحصیلی طلاب کرده است. ولی چه بسا ممکن است اشتباهاتی مهم، ولو از روی صداقت و دلسوزی در یک سیستم آموزشی روی بدهد که این امور به هیچ وجه نباید باعث هتک حرمت و احترام بزرگان شود که بی‌احترامی به این بزرگان قطعا خلاف شرع و اخلاق محسوب می‌شود.

 باید دقت کرد، اشکالی که از ابتدا در زمینه مهارت طلاب مطرح شد این نبود که چرا از طلاب در مورد متن‌خوانی سؤالی نمی‌شود که کسانی بخواهند برای پاسخ دادن به سوالات امتحان شفاهی یا کتبی حوزه استناد نمایند و بگویند که در این آزمون‌ها از متن‌خوانی سوال می‌گردد، بلکه سوال این بود که چرا به طلاب متن‌خوانی «آموزش» داده نمی‌شود؟ چرا طلاب با مهارت‌ها و قواعد متن‌خوانی آشنایی و انس ندارند؟ چرا طلاب نمی‌توانند مانند متون فارسی مسلط به متون عربی باشند؟ چرا از طلاب چیزی را می‌خواهید که قبلا آموزش کافی را به آنها نداده‌اید؟

چنانچه کسی روخوانی شدن متن کتاب درسی در کلاس توسط استاد را آموزش متن‌خوانی بنامد، گویا هنوز منظور از لزوم آموزش متن‌خوانی برای او روشن نشده است. این پاسخ مانند این می‌ماند که به پدری گفته شود که چرا به فرزند خود رانندگی آموزش نمی‌دهید؟ در مقابل پدر پاسخ بدهد که هر روز جمعا به مدت دو ساعت او را با ماشین از خانه به مدرسه می‌برم و بر می‌گردانم و او با دیدن رانندگی من، این مهارت را یاد می‌گیرد!

روخوانی کردن استاد برای طلبه را نمی‌توان آموزش متن‌خوانی عربی نامید. متن‌خوانی مهارتی است که با درگیر کردن «خودِ طلبه» با متن حاصل می‌شود و درگیر کردن طلبه با متن نه تنها در طول تمام ده سال دوران سطح اتفاق نمی‌افتد بلکه حتی در دوران درس خارج نیز مجددا دیگران هستند که متن را برای طلبه می‌خوانند و او صرفا شنونده است.

متن‌خوانی قواعدی دارد و هیئت‌های ترکیبی خاصی در زبان عربی مثل همه زبان‌های دیگر وجود دارد که می‌بایست طلاب را به طور دقیق متوجه آن نمود. بله چنانچه اساتید در تمام دروس حوزه، در کنار محتوای خاص کتب تاریخ و فلسفه و منطق و فقه و اصول به طور ویژه روی متن این کتب نیز تمرکز نمایند و از طلاب بخواهند که متن کتاب را از پیش آماده کنند و در کلاس ارائه دهند و سپس استاد در مورد واژگان، جمله‌بندی‌ها و نکاتی که در متن کتاب وجود دارد برای طلاب آموزش کافی را بدهد می‌توان این کلاس‌ها را آموزش متن‌خوانی هم نامید.

ولی معمولا آنچه در عمل اتفاق می‌افتد این است که اساتید حتی برای آموزش اصل محتوای کتب نیز فرصت کافی پیدا نمی‌کنند و اگر هم از روی متن قرائتی داشته باشند، قرائت آنها با سرعت زیاد و بدون توجه به ظرایف متن و درگیر نمودن طلاب با متن است تا اینکه بتوانند در موعد مقرر درس خود را به پایان برسانند.

پاسخ به پرسش مدافعین سبک موجود آموزشی

پیش از این دو نکته در پاسخ به مدافعان سبک موجود آموزشی در عدم لزوم درس مستقل متن‌خوانی گفته شد. اکنون بخش پایانی این پاسخ را از نظر می‌گذرانیم:

نکتهٔ دیگری که باید در نظر داشت این است که در فرآیند آموزش قرار نیست که با یک کلاس، جبران چند کلاس بشود. فرآیند آموزش به معنی باز کردن و جدا کردن تک‌تک پیچیدگی‌هایی است که ممکن است هم‌زمان در موردی موجود باشد. مثلا وقتی کسی در کلاس درس مکاسب شرکت می‌کند هم‌زمان می‌بایست هم در فقه مهارت و آشنایی داشته باشد و هم در اصول فقه و هم در علم صرف و نحو و لغت و هم در متن‌خوانی. ولی این سخن از کسی پذیرفته نیست که بگوید به خاطر صرفه‌جویی در وقت طلاب، ما کلاس‌های درس ادبیات و اصول را برگزار نمی‌کنیم و طلبه می‌بایست در همان کلاس فقه، ظرایف مربوط به علوم دیگر را نیز فرا بگیرد. بنابراین نمی‌توان عربی بودن متن کتب درسی را جبرانی برای متن‌خوانی طلاب دانست و به این بهانه از آموزش درس متن‌خوانی شانه خالی کرد.

بنا به فرض که سیستم آموزشی واقعا برای متن‌خوانی طلاب برنامه‌ای داشته است و این‌گونه نبوده که به این مسأله بی‌توجهی کرده باشد، ولی باید سؤال شود زمانی که خروجی این سیستم آموزشی به نحوی است که در نهایت طلاب در زمینه قرائت متون عربی دارای ایراد جدی هستند، در این شرایط آیا نباید سیستم مجددا فرآیند آموزشی خود را مورد بازبینی قرار دهد؟ طلبه‌ای که دایرهٔ واژگانی محدود دارد و نمی‌تواند نهج البلاغه را به راحتی بخواند، نمی‌تواند با انواع کتب تفسیر ارتباط برقرار کند و از خواندن روایات واهمه دارد به هیچ وجه طلبه مطلوب حوزه نیست. در یک سیستم اگر مشاهده می‌شود ایرادی وجود دارد که نوعا خروجی مطلوب ایجاد نمی‌گردد در این حالت متهم نمودن طلاب به کم‌کاری دور از واقعیت به نظر می‌رسد و چه‌بسا بهتر باشد که همان سیستمِ تربیتِ علمیِ طلاب، مورد نقد جدی واقع شود تا بلکه بتوان خروجی مطلوب حاصل شود.

  سیستم‌های آموزشی در دنیا به طور معمول این‌گونه هستند که سال به سال نحوه آموزش خود را مورد رصد و ارزیابی قرار می‌دهند. سبک‌های آموزشی مراکز مهم علمی دنیا چه‌بسا دهه به دهه تغییرات جدی و کلی پیدا می‌کند. اگر یک سیستم آموزشی طی چند قرن ثابت بماند و هیچ‌گونه تغییری نکند و نحوه آموزش دروس مثل خود دین، جاودانه فرض بشود در این صورت باید گفت که ما با یک «بحران آموزشی» روبرو هستیم. بحران آموزشی‌ای که در آن فقط به محتوا توجه می‌شود و به چگونگی ارائه محتوا توجه خاصی نمی‌گردد به‌طوری که حتی ممکن است تا قرن‌ها، کتب آموزشی هیچ تغییری نکند و همان‌گونه آموزش صورت گیرد که ۵ قرن پیش طلاب درس‌ها را فرا می‌گرفتند!

مهارت عربی و اعتماد به نفس طلبگی

 به مهارت نکشاندن دروسی که در حوزه خوانده می‌شود باعث ایجاد نوعی سرشکستگی و ناامیدی برای طلاب می‌گردد.

 فردی سال‌های مهم جوانی خود را با وجود انواع طعنه‌ها و کنایه‌های برخی مردم، با وجود انواع مخالفت‌های خانواده‌ها در ورود فرزندان به حوزه، صرف تحصیل علومی کرده است که پس از چند سال هیچ مهارتی در خود که بتواند نشان دهد نمی‌بیند. سال‌ها به دیگران گفته است که مشغول تحصیل ادبیات عرب است تا بتواند دین خدا را یاری دهد؛ ولی وقتی با توقعات دیگران از خود مواجه می‌شود، مشاهده می‌کند که نه می‌تواند با متون دینی و آیات و روایات ارتباط بگیرد، و نه با زبان عربی با کسی سخن بگوید، نه می‌تواند سخن عرب‌زبانان فصیح را بفهمد، نه به زبان عربی نگارش کند و نه می‌تواند یک کتاب لغت عربی باز کند و معنای واژه را بیابد و بفهمد. البته اگر ذهن قدرتمندی داشته باشد می‌تواند تا چند سالی پس از دوران ادبیات عرب، همچنان قواعد متعدد صرفی و نحوی را در ذهن داشته باشد ولی با رفتن به پایه‌های بالاتر و درگیر سایر علوم، به‌تدریج مطالب قبلی هم از ذهنش می‌رود.

 بیان این مطالب نه از جهت سیاه‌نمایی و ندیدن محاسن و اثرات بزرگ حوزه بلکه از جهت واقعیاتی است که روزانه عموم طلاب با آنها درگیر هستند و به‌طور نوعی در طلاب دیده می‌شود. هدف بیان این مطالب شناخت مشکل برای رفع آن است نه ایجاد ناامیدی.

بیماری را فرض کنید که دچار سرگیجه شدید است و قدرت راه رفتن ندارد. در عین حال نمی‌داند که علت بیماری‌اش چیست؟ آیا به خاطر شرایط عصبی است؟ یا به دلیل مشکل در خوراک است؟ یا اینکه به خاطر اختلال عضو دیگری از بدن دچار سرگیجه شده؟

حال چنین فردی را با کسی مقایسه نمایید که دچار همان سرگیجه است ولی علت اصلی بیماری را می‌داند و به راهکار درمانی آن نیز آگاه است. هرچند هر دو نفر دارای بیماری مشابه‌اند ولی کدام‌یک از نظر روانی امید و آرامش بیشتری دارد؟

پاسخ روشن است.

 بحث ما در بیان مسائل حوزی از همین جهت است.  شناخت عامل اصلی مشکل و دادن راهکار برای آن نه تنها ناامیدی نمی‌آورد بلکه انسان را از خمودی خارج کرده و به او روحیه می‌دهد تا از راهِ رفته خسته نگردد و با اصلاح برخی خرده‌مسیرها، به راهی که آن را با وجود انواع مخالفت‌ها برگزیده است به‌طور جدی ادامه دهد.

کافی است به عموم طلاب سطوح عالی رجوعی داشته باشیم و تک‌تک این موارد را بررسی نماییم. متن‌خوانی آنها را بررسی کنیم. توانایی آنها در یافتن معنای یک لغت ازمعاجم را واکاوی کنیم. قدرت طلبه در ترجمهٔ متون را آزمایش کنیم و حتی قدرت آنها بر نگارش عربی را بسنجیم. ببینیم چقدر طلاب در این امور مهارت دارند؟

پس از این آزمایش اکنون از صرف و نحو آن طلبه بپرسیم و ببینیم چقدر از مطالب دوران ادبیات عرب در ذهن او باقی مانده است؟

اگر عموم طلاب را در این زمینه دچار مشکل ببینیم باید به این فکر برویم که کجای کار ایراد دارد؟ آیا ایراد از تمام طلاب است؟ یا نحوه آموزش دچار مشکل است؟

تجربه نشان می دهد که انجام این آزمایش نتایج خوبی را نشان نمی‌دهد.

معرفی کتاب متن‌خوانی

 متاسفانه به علت عدم بها دادن مناسب به امر مهم متن‌خوانی، کتب زیادی در این زمینه تدوین نشده است. بسیاری از کتاب‌هایی که در این زمینه وجود دارد مربوط به رشته‌های دانشگاهی می‌شود که متناسب با هدف رشته‌های ادبیات عرب تدوین شده است و کمتر شامل متون کهن حدیثی، فقهی و تفسیری می‌شود.

 کتاب «حدیث‌خوانی روشمند» یکی از بهترین کتاب‌هایی است که جهت متن‌خوانی طلاب قابل استفاده می‌باشد. از مزیت‌های این کتاب آشنایی با احادیث و کتب شیعه در کنار تمرین متن‌خوانی است. «حجت الاسلام مهدی غلامعلی» نویسندهٔ این کتاب و از اساتید برجستهٔ دانشگاه علوم و حدیث قم هستند و تلاش کرده‌اند تا به سبکی کلاسیک و آموزشی طلاب را با احادیث شیعه و نحوهٔ حدیث‌خوانی آشنا نمایند.

 شاید بتوان این کتاب را هم تمرینی برای مباحث «فقه الحدیث» دانست و هم تمرینی برای مباحث «ادبیات عرب».

متون حدیثی کتاب به نحوی انتخاب شده است که از حالت ساده به دشوار و از متون کوتاه به سمت متون طولانی و پر نکته باشد. به جهت اینکه مخاطب مبتدی بتواند در ذهن خود تمام مراحلی که در متن‌خوانی صحیح روی می‌دهد به خوبی بگذارند نویسنده تلاش کرده است به هر متن خود از چهار زاویه نظر بکند:

در این مرحله خواننده می‌بایست یک بار کل متن را از نظر بگذراند. در این مرحله او نباید چندان خود را درگیر اعراب و تلفظ درست نماید و صرفا هدف این است که کلیاتی از متن به صورت تصویر در ذهن خواننده شکل بگیرد و کلیاتی از متن بفهمد.

در این مرحله خواننده دوباره همان متن قبلی را می‌خواند و تلاش می‌کند با استفاده از قواعد ادبیات عرب، متن را درست بخواند.

بعد از قرائت درست متن، ممکن است همچنان برخی کلمات ناشناخته باقی بماند. خواننده باید بتواند با مراجعه به کتب لغت، معنای آن واژگان را بیابد.

در این مرحله خواننده باید متن عربی را به فارسی برگرداند. طبیعی است که صرف برگردان تحت اللفظی برای ترجمه کردن کافی نیست و قواعد فقه الحدیثی نیز در اینجا به کار می‌آید.

امتیاز دیگر این کتاب، تنوع موضوعی احادیث آن است به طوری که انواع موضوعات اخلاق، کلام، عرفان، مسائل اجتماعی، مدیریت و…. را شامل می‌گردد.

 در قسمت پایانی کتاب نیز نویسنده تلاش نموده است مخاطبان خود را با انواع کتب شرح حدیث و نحوه ارتباط‌گیری با آنها آشنا نماید.

کتاب «دروس متن‌خوانی ادبیات عرب» با زحمت «حجت الاسلام جواد غلامرضایی» تدوین شده و منبع خوبی جهت آشنایی با متون عربی غیر حدیثی مانند کتب تفسیری، فقهی، تاریخی و همچنین متون معاصر عربی به شمار می‌رود.

 نویسنده معتقد است که طلبه پس از گذراندن دروس صرف و نحو در سال اول طلبگی برای سال دوم و سوم دوره ادبیات عرب، نیازی به خواندن کتبی مانند سیوطی یا مغنی ندارد و استفاده از این کتب را صرفا به صورت رجوعی و در موارد ضرورت می‌داند. وی معقتد است با وجود این کتاب تمام قواعد پرکاربرد عربی به صورت عملی، تمرین شده و در ذهن ملکه می‌گردد.

خواندن این کتاب با وجود یک استاد راهنما توصیه می‌گردد چراکه در بسیاری از موارد ممکن است احساس شود مطلبی را فهمیده و درست اعراب گذاشته در حالی که در اشتباه بوده است.

در این کتاب متن‌خوانی، نحوه رجوع به کتب لغت‌نامه، به‌ویژه کتاب «معجم الوسیط» جهت استفاده در مراحل مختلف توضیح مناسبی داده شده است.

متون بخش اول کتاب در سه سطح تنظیم شده که این سطوح از ساده به دشوار مرتب شده است. در دروس داخلی هر سطح نیز این شیب آموزشی رعایت شده است و متون از ساده به دشوار چیده شده است. متن سطح اول تفسیری، سطح دوم تاریخی و سطح سوم کلامی است.

در ابتدای هر سطح نیز توضیحات لازم نسبت به مولف و کتاب و روش خواندن متن و ویژگی‌های متن آمده است.

در بخش دوم کتاب نیز برای آشنایی طلاب با متون معاصر عربی، بخشی به عنوان متون معاصر در نظر گرفته شده است.

 نویسنده این کتاب را به عنوان جایگزینی برای کتب درسی حوزه تدوین کرده و برای اینکه در ساختار درسی حوزه نیز بتوان از این کتاب استفاده نمود پیشنهاد کرده است که این کتاب همراه درس سیوطی و یا جایگزین درس تجزیه و ترکیب پایه دوم و یا در کنار دروس کتاب مغنی آموزش داده شود و به‌تدریج در صورت یافتن مقبولیت کافی به عنوان جایگزینی برای کتب سیوطی و مغنی در حوزه‌های علمیه تدریس گردد.

جهت تهیه این کتاب می توان به کانون قرآن و عترت مدرسه معصومیه رجوع نمود.

 در فصل اول تلاش کردیم از دو عنوان درسی مغفول و مهم حوزه یعنی دروس «لغت» و «متن‌خوانی» سخن بگوییم و راهکارهایی عملی برای مسؤولین محترم حوزه و همچنین طلابی که در سیستم فعلی حوزه نمی‌توانند از این دروس بهره ببرند ارائه نمودیم.

به امید خداوند متعال قصد داریم در فصل دوم نوشتارهای «میزان نیاز به ادبیات عرب»، ادامه مباحث را پیگیری کنیم و نکات مهمی را جهت بهبود فضای آموزشی ادبیاتی بیان نماییم.

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)