منو
خانه / اطلاع رسانی / اخبار / مشروح سخنان استاد اکبرنژاد در همایش رونمایی از کتاب «روش شناسی اجتهاد»
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 8 دیماه 98

مشروح سخنان استاد اکبرنژاد در همایش رونمایی از کتاب «روش شناسی اجتهاد»

مشروح سخنان استاد اکبرنژاد در همایش رونمایی از کتاب «روش شناسی اجتهاد»

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الصلاة و السلام علی سیدنا أبی القاسم محمد و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین یا رحمان یا رحیم.

بنده هم به نوبه خودم نه دی را که به باور حقیر یکی از ایام الله ملت ما است، خدمت همه عزیزان تبریک عرض می کنم، روزی که دست خدا دیده شد و خدا خودش را نشان داد، به تعبیر یکی از مسئولین انگلیسی گفته بود که در حوادث سال ۸۸ برای ما روشن شد که خدا هم ایرانی است، یعنی دست خدا طوری خودش را نشان داد که باور آنها شد که یک دست غیبی در کار است که این مکر و کیدها و این دسیسه ها ثمر ندارد، خدای متعال را شاکر هستیم و استمداد می کنیم که ما را باز هم تأیید کند، باز هم حمایت کنم. از همه شما عزیزان هم کمال تقدیر و تشکر را دارم که ما را مفتخر کردید در این جلسه و حضور پیدا کردید، تشریف آوردید. من بی مقدمه سر اصل مطلب می روم و اصل داستان را عرض می کنم که ما از کجا به اینجا رسیدیم. بنده از همان اولی که وارد حوزه شدم یکی از چیزهایی که به صورت جدی برای من دغدغه مند بود و همیشه هم با من بود، دغدغه این بود که چگونه کارها انجام می گیرند، یعنی برای من مهم تر از خود کارها چگونگی انجام آنها بود، مثلا فرض کنید یکوقت شما به یک سخنرانی می روید، یکوقت به خود محتوا دقت می کنید و یکوقت هم به نحوه ارائه محتوا، این برای شما مهم است، یکوقت است که شما جلسه تفسیری شرکت می کنید، برای شما مهم است این نکته گویی هایی که این مفسر دارد اینها را یادداشت کنید و یاد بگیرید، یکوقت مهم تر از این نکته گویی ها مهم است که این مفسر چگونه استنباط می کند این نکته ها را، یعنی روش استنباط این مفسّر برای شما از خود نکته ها مهم تر می شود، نه این که نکته ها کم وزن هستند، بلکه در این اولویت بندی ها برای شما آن چیزی که اولویت اول است کشف روش استفاده این ها است، به این می گوییم روش شناسی، نگاه روشمند، من در خاطرم است ما در آن سال هایی که تازه به قم آمده بودیم و دروس را شرکت می کردیم، من یک دفتری داشتم که در آن درس های آقایان را که می رفتم، چه درس خارج و چه رسائل و مکاسب و اینها، در اینها دقیقا نمودار می کشیدم که این استاد این بحث را از کجا شروع کرد، قدم دوم او چه بود، قدم سوم او چه بود، سعی می کردم اینها را باهم مقایسه کنم، دفتری داشتم مخصوص بحث های مرحوم شیخ انصاری، در رسائل و مکاسب برای من مهم بود که مرحوم شیخ چگونه استنباط می کند. فکر می کنم این را همه عزیزانی که در جلسه حاضر هستند قبول دارند که ما بعد از چهار سال یا بیشتر رسائل و مکاسب خواندن اگر به ما بگویند دو خط بنویس در مورد روش استنباط شیخ انصاری، معمولا معطل هستیم، یعنی اساتید بزرگواری که خودشان چه بسا بعد از سال ها تدریس و ممارست خودشان به صورت ارتکازی ملتفت روش اجتهادی شیخ شده باشند، ارتکازی، مثل یک راننده ای که خیلی هم قهار است، خیلی هم ماهر است به او می گویی چکار می کنی، خودش هم باید فکر کند، ملتفت نیست که دقیقا چکار می کند و چون این ارتکازی است، خوب نمی تواند به طلبه ارائه بدهد، طلبه چهار سال معطل رسائل و مکاسب است اما آخر آن روش استنباطی شیخ انصاری هنوز به دست او نیامده است، خب چه اشکالی داشت که اساتید ما قبل از این که وارد خود رسائل یا مکاسب شوند چند جلسه در مورد روش اجتهادی شیخ انصاری بحث می کردند، توضیح می دادند، می گفتند این که ما از شیخ انصاری اینقدر تجلیل می کنیم یه این دلیل است، مرحوم شیخ دقیقا با نسل قبل از خودش این تفاوت ها را دارد، ابتکارات او اینها است، روش تحلیل او این سیر را پیدا کرده است، مثلا فرض کنید در روش تحلیل صاحب جواهر که ایشان چطور استنباط می کند، چه سیری را طی می کند و شیخ انصاری چه سیری را طی کرده است، رمز موفقیت ایشان چه چیزهایی بوده است، اینها را چند جلسه، ده جلسه، بیست جلسه بحث می کرد، طلبه را روشن می کرد و بعد وقتی وارد محتوا می شد و تحلیل می کرد جابجا نشان می داد که من گفتم شیخ این تفاوت را در تحلیل دارد شما دقت کنید مثلا علامه حلی در این قضیه به این صورت وارد شده است برای همین به آن فتوا رسیده است، مرحوم شیخ چون روش تحلیل او متفاوت بوده است باعث شده است که ایشان مثلا به یک فتوای متفاوتی برسد، دقت می فرمائید، اگر این روش اتفاق می افتاد و در بعد از آن استاد قدم به قدم سر بزنگاه ها طلبه را ملتفت تفاوت روش ها می کرد شما تصور کنید طلبه ما چقدر سریع تر از آنچه که الان اتفاق می افتاد می توانست مسلط و مهیمن به ساز و کار و فرآیند استنباط شنود. یک دغدغه ای بود که بنده این را داشتم و اساسا بسته جامع اجتهادی تفاوت اصلی آن با کتاب های دیگری که در حوزه فقه و اصول نوشته شده است این است که کاملا روشمند است، یعنی شما این کتاب را از اول که شروع می کنید به خواندن حس می کنید به شما روشمند مطلب یاد می دهد، اینطور نیست که کلی شروع کند، همینطور وارد بحث شود و شما با او همراه شوید، نه، از همان اول شما را خودآگاه ملتفت روش ها می کند، تا این که یکی از مؤسسات فقهی از من درخواست کرد، این قضیه شاید برای هشت، نه سال قبل باشد، از من درخواست کردند که در مؤسسه فقهی آنها برای طلبه های درس خارج خودشان تاریخ فقه بگویم، بنا به اصراری که بود من قبول کردم اما به جهت آن جنس نگاه هایی که داشتم گفتم من نمی توانم تاریخ فقه به معنای مصطلح آن را بگویم، یعنی مثلا بگویم در تاریخ ما، چه در فقه و چه در اصول، اولین کسانی که شخصیت هایی ترازی بودند مثلا فلانی ها بودند، اینها چه کتاب هایی نوشتند، شاگردان آنها چه کسانی بودند، استادهای آنها چه کسانی بودند، گفتم این کار من نیست، اگرچه کار ارزشمندی است، اگر بنده بنا باشد تاریخ فقه بگویم باید همین رویکرد روشی و تمدنی را ارائه بدهم یعنی با یک سیر تاریخی وارد بحث شویم و در این سیر تاریخی روش ها را برجسته کنیم، مثلا کلینی چطور استنباط می کرد، کلینی در مقدمه کتاب او مشخص است که استنباط می کند، می گوید من، چون آن کسی به ایشان درخواست کرده بود این کتاب را بنویسد، می فرماید چون برای تو مشکل شده بود فهم حجت خدا بر تو و نمی دانستی چطور این روایات را جمع بندی کنی من این کتاب را نوشتم تا کار تو را راحت کنم، صدوق تصریح می کند در مقدمه کتاب خودش می گوید من این کتاب حدیثی را که نوشتم، احادیثی را آوردم که به آنها فتوا می دهم، اینها حجت است بین من و خدا، یعنی خروجی استنباط او است، این چطور می فهمید، یک سؤالی است، اینها چه مدلی می فهمیدند؟ بعد از آن مفید، بعد از آن سید، شیخ طوسی، مخصوصا شیخ طوسی که اینها در دوره یک تحول هستند و انتقال، یک جهشی را شما می بینید بین آن چیزی که دست امثال کلینی رحمت الله علیه بود و دوره بعد از او، یک دوره انتقال، یک دوره برجسته است. یک کار بسیار پر زحمتی بود ولی بسیار ضروری بود که ما خودمان و طلبه های ما وقتی وارد فقه و اصول می شوند، وارد حوزه می شوند بتوانند با یک نگاه ماهواره ای و از بالا به پایین به تاریخ نگاه کنند، آن نقطه کانونی خودش را درک کند که در کجای تاریخ علم قرار گرفتند، این کتابی که الان در دست آنها است، این چه عقبه ای دارد، چه تطوراتی را طی کرده است که به اینجا رسیده است، این دغدغه ای بود که باعث شد این بحث ها شکل بگیرد و بعد هم در رادیو معارف این بحث ها ۴۸ جلسه ارائه شد، استقبال خیلی خوبی شد در آن برنامه، آنطور که مدیران شبکه گفته اند و این باعث شد که ما بیشتر علاقه مند شویم که از این خروجی متقن تری بگیریم که برادر عزیز ما جناب آقای رحیمی که از اساتید مؤسسه فقاهت هستند قبول زحمت کردند و این کار توسعه پیدا کرد یعنی خیلی بیشتر از آنچه که بنده خودم کار کرده بودم و در رادیو معارف ارائه شده بود این کار به دست ایشان توسعه پیدا کرد، مستندات آن بسیار تقویت شد، فرض کنید کاری که بنده به صورت جزوه نوشته بود و در مؤسسه فقاهت خودم تدریس می شد یک کاری بود که مثلا ۲۵۰ شاید با همین چاپ های موجود نمی شد ولی کاری که ایشان کردند خیلی مفصل بود و خیلی به اتقان علمی آن اضافه کرد. تجربه ای که بنده در این سال ها داشتم در تدریس این بحث یعنی بحث روش شناسی، تقریبا استثناء نداشت این که عرض می کنم، دوستانی که این بحث را پیگیری کردند بعد از اتمام کلاس و این دوره همگی اذعان می کردند که اساسا نگاه های ما نسبت به فقه و اصول به جد متحول شد، یعنی مثل این که الان می فهمیم، الان یک حس اشراف داریم، الان حس نمی کنیم ما در موضع پایین هستیم و یک فضای سنگینی بر ما فشار می آورد، نه، حس می کنیم الان می فهمیم کی به کی است، چون روش ها را فهمیدیم، آن هم تازه نه این که فقط روش ها را به ما نقل کنند، نه، این روش ها ارزیابی هم شده است، این روش ها ارزیابی هم شده است که این باز نکته مهمی است در این اثر. چند نکته را عرض کنم خدمت عزیزان، فرصت هم کم است، من هم نمی خواهم شما خسته کنم چون خیلی از دوستان شاید یک ساعت بیشتر است که در جلسه حضور دارند، من چند نکته مهم را می خواهم عرض کنم، ببینید روش شناسی آثار زیادی دارد که جناب آقای رحیمی توضیح دادند، من از جهات خاصی به بعضی از اینها می پردازم، شاید یکی از مهم ترین مطالبی که همه ما باید دقت کنیم این است که یک علم تا وقتی به صورت ارتکازی در ذهن ما است قابل نقد نیست، قابل ارائه نیست، اگر دقت کرده باشید اساسا علم وقتی می خواهد تاریخ بخورد، از زمانی می خورد که از ارتکاز تبدیل به تفصیل می شود، اعتقاد بنده این است، در همین کتاب، در همین فصل های اول آن آمده است که تاریخ اجتهاد شیعه این نیست که از زمان مثلا فرض کنید شیخ مفید یا إبن جنید شروع شده باشد، این به صورت ارتکازی در دهه ها و صده های قبل هم وجود داشته است ولی الان وقتی شما می خواهید تاریخ بزنید به اجتهاد شیعه از زمانی این تاریخ را می زنید که این از ارتکاز تبدیل به تفصیل شده است، وقتی علم تفصیلی می شود تازه قابلیت نقد پیدا می کند، قابلیت ارائه پیدا می کند، شما می توانید بگویید من این روش استنباط را ترجیح دادم، این روش استنباط را درست می دانم، این شاخص ها را باید داشته باشد و این را به جامعه علمی عرضه می کنید، جامعه علمی می تواند روی کاغذ این مبانی فکری شما و روش ما را ببیند، روی آن نظر بدهد، این نظر دادن چیزهای زیادی را رقم می زند، یکی این که جلوی انحراف و ابتذال را می گیرد، شما نگاه کنید بعضاً ما در تاریخ یکسری اشتباهات روشی داشتیم، صدها سال اینها ادامه پیدا کردند، دلیل آن هم این بوده است که اینها مورد مناقشه خودآگاه قرار نگرفتند، اگر فرض کنید روش استنباط شیخ طوسی مشخص می شد، روش استنباط او نه اصول او، اگر این روش استنباط منقّح بود و روی کاغذ آمده بود شما فکر می کنید ۱۲۰ سال دوره تقلید شکل می گرفت؟ قطعا این اتفاق نمی افتاد، چون نسل بعدی با ساز و کار و فرآیند استنباط شیخ آشنا می شد، قبل از این که وارد فقه و اصول شیخ شود روی روش اجتهاد او اجتهاد می کرد و اجتهاد بر روش اجتهاد به انسان شهامت و گستاخی علمی می دهد به تعبیر مقام معظم رهبری، به انسان شهامت علمی می دهد که بله الان من با آن نرم افزاری که شیخ طوسی با آن استنباط می کرد آشنا شدم و خب در اینجا من به یک اختلافاتی رسیدم، این خودش باب تقلید را می بندد، اخباری گری چطور می شود که ۱۸۰ سال در حوزه شیعی سیطره پیدا می کند، این برای این است که این روش شناسی وجود نداشته است، چرا امروز بعد از ۱۵۰ سال ما باز در کانون آن مدل استنباطی شیخ انصاری قرار داریم، نتوانستیم خیلی جلو ببریم، نه این که اصلا جلو نبردیم، خیلی نتوانستیم جلو ببریم، دلیل آن این است که ما روش شیخ انصاری را روی خودش اجتهاد نکردیم، دقت می فرمائید، یعنی خود این روش ها خودشان موضوع اجتهاد هستند، باید مسئله شوند، آن آقایی که درس خارج می گوید قبل از هر چیز باید روی روش های اجتهاد اجتهاد کند، نه این که روی ارتکازی که از اساتید خودش گرفته است، با این ارتکاز پیش برود، دقت می فرمائید، این خیلی نکته کلیدی است، یعنی بعضی وقت ها ما روی حیاتی ترین مسائل اجتهاد نمی کنیم، روی پیش فرض های خودمان اگر دقت کرده باشید اجتهاد نمی کنیم، این کلام فقاهی که در تیزر دیدید، یکی از کارکردهای مهم آن این است که پیش فرض های اجتهادی شما را مورد مناقشه قرار می دهد و از مبانی عقیدتی و کلامی شروع می کند و می گوید از آن باورهای کلامی شما چطور شکل می دهند فقه شما را و این خودآگاهی ارزشمند است، در حالی که ما در حوزه خودمان خیلی وقت ها روی مبانی بحث نمی کنیم، روی پیش فرض ها بحث نمی کنیم، روی فرضیه ها بحث می کنیم و این باعث می شود اگر مثلا روش مرحوم شیخ انصاری ایرادهایی داشته باشد این ایراد ۲۰۰ سال ادامه پیدا کند، ۳۰۰ سال ادامه پیدا کند، این ضرورت روش شناسی است و کاری که در این کتاب شده است همین بوده است. یکی از اثرات جدی این کار، غیر از این که باعث می شود استنباط ما متقن تر اتفاق بیفتد، چون روش ها اصلاح می شود، روش ها بهتر می شود، تکامل پیدا می کند و این باعث می شود فتواهای شما درست تر شود، خروجی های شما بهتر شود، فقه شما در مواجهه با مسائل جدید تواناتر ظهور و بروز پیدا کند، غیر از اینها سرعت استنباط را هم افزایش می دهد، این نکته مهمی است، دقت بفرمائید، همه شما عزیزان در این اواخر دیدید، از اول طلبگی هم ما بارها شنیدیم، بعضی ها گفتند استنباط و اجتهاد مثل این است که آدم مثلا با پلک خودش کوه جابجا کند یا مثلا بعضی ها می گفتند، ما از همان اول طلبگی اینها را می شنیدیم که اجتهاد یعنی این که با سوزن چاه بکنی، یادم است بعضی ها را، یکی از اساتید نسبتاً مطرح در کلاس ایشان گفته بودند، یک طلبه ای نقل می کرد می گفت من یک اشکالی کردم ایشان به من نگاه کرد گفت تو فکر می کنی اجتهاد به این راحتی است که تو بچه طلبه نظر بدهی، آدمی که می خواهد فقیه شود، مجتهد شود باید اینقدر درس بخواند که ریش او سفید شود، حالا تعبیر ایشان را می گویم و بعد این ریش سفید خشک شود و بعد کمر او خم شود آنوقت این مجتهد می شود، من به این دوست خودم گفتم شما به ایشان می گفتی بعد از آن اجتهاد ما می خواهیم لابد احکام کفن و دفن خودمان را استنباط کنیم، ببینید این حرف هایی که اخیراً شنیدید که بعضی از اساتید گفتند اجتهاد حداقل سی سال زمان لازم دارد، بعضی دیگر از اساتید گفتند ما بعد از شصت سال مثلا فرض کنید کار فقهی تازه می گوییم الاحوط، دقت کنید، این اتفاقی که ما با آن مواجه هستیم یعنی مثل به سنگین نشان دادن  اجتهاد، میل به غیر ممکن و شبه غیر ممکن نشان دادن اجتهاد، یک چیزی است که همه ما این را در این حوزه لمس کردیم، یک واقعیتی است، این از کجا آب می خورد؟ استبعاد بنده از اینجاست، چون قرآن هیچوقت به سنگینی خودش مباهات نکرده است، لقد یسّرنا القرآن للذکر، قرآن به یُسر قرآن افتخار می کند، می گوید: بلسان عربی مبین، من به یک زبان عربی یعنی زبان مادری، منظور اینجا این است، یعنی من با زبان مادری و روشن و روشنگر با شما حرف می زنم، یعنی قرآن هیچ جا افتخار نمی کند که ببینید فهم من سنگین است، اتفاقا می گوید من، کذلک یبیّن الله آیاته، خدا اینطور آیه های خودش را روشن می کند، بعد می فرماید: لعلکم تتقون، یکجا می فرماید: لعلکم تعقلون، بتوانید فکر کنید، بتوانید عمل کنید، کسی که حکم را سخت می فهمد سخت هم عمل می کند، ولی خب ما در حوزه ای کار می کنیم و درس می خوانیم، مثل این که دوست دارد نشان بدهد استنباط خیلی کار سنگینی است، من با زمینه های روانشناختی قضیه کاری ندارم، فقط از منظر روش شناسی به قضیه نگاه می کنم و با کمال حسن ظن به این کسانی که این حرف ها را زدند یعنی در اینها هیچ مناقشه ای نمی کنم و فقط از موضع روش شناسی به قضیه نگاه می کنم، آن هم این است که در حوزه ای که اجتهاد و روش کار و روش استنباط و فرآیند استنباط منقّح نشده است، طبیعی است این فرآیند دیرآموز باشد، شما تصور کنید آدم همینطور شنا کند و تدریجا شنا یاد بگیرد، نجاری کند و تدریجا همینطور کار که می کند آرام آرام هم یاد بگیرد، ببینید چقدر دیر یاد می گیرد، یکوقت هم است شما یک فنی را می خواهید یاد بگیرید اول روی تخته به شما یاد می دهند، می گویند این چهارتا مرحله را طی می کنیم، اینطور است، اول این، دوم این، فرمول های اینها را به شما یاد می دهند و بعد در یک فرآیندی با شما کار می کنند، می گویند خب حالا مثلا این چوب، روی این کار کن، خب شما خیلی سریع تر یاد می گیری، یکی از دلائل فنی و علمی که باعث شده است استنباط در حوزه ما به یک امر غیر ممکن، بسیار دیرحاصل تبدیل شود همین است که ما روش شناسی در حوزه نداریم، به طلبه می گوییم آقای طلبه من یک روز روش شناسی به تو نمی گویم، تو باید بیست سال درس خارج من بیایی شرکت کنی، همینطور که من کار می کنم، در ضمن این دست تو هم می آید که چطور باید استنباط کرد، خب طبیعی است این فرآیند فرآیندِ پیچیده، طولانی خواهد بود. یکوقت هم آن استاد طلبه را ملتفت روش ها می کند، روی روش ها بحث می کند، جابجا به او نشان می دهد، بگذریم از این که ما روش شناسی مشکل، روش شناسی ما فقط در حوزه روش اجتهاد نیست، ما در روش های آموزشی خودمان هم مشکل داریم، مثل این که هزار نفر طلبه را یکجا جمع کنی بگویی من می خواهم درس خارج فقه یا اصول به شما بگویم، این با کدام منطق علمی می سازد، یعنی روش شناسی شما در حوزه آموزش هم ایراد دارد، در دنیا وقتی می خواهند علم یاد بدهند، هرچه مراتب علم ارتقاء پیدا می کند تعداد دانشجو ها کم می شود، در حوزه ما این حرکت معکوس است، کلاس صرف بیست نفره است، کلاس رسائل دویست نفره است، درس خارج شما هزار نفره است، این با کدام منطق است، یعنی آن هزار نفری که آنجا نشستند آمادگی استنباط دارند؟ خود آن بزرگواری که بالای منبر نشسته است تصریح می کند می گوید من در این جلسه هزار نفری برای دو نفر درس می گویم، این حرفی که می گویم مستند است، برای دو نفر درس می دهم، خب آن ۹۹۸ نفر را چرا معطل کردی، چه اشکال داشت ما هم مثل میرزای شیرازی، مدرسه سامرا همینطور بود، نخبه هایی مثل صاحب کفایه شاگرد ایشان بودند، درس خارج ایشان هر روز برگزار نمی شد ولی وقتی برگزار می شد شش ساعت طول می کشید، خود استاد اولا ورود نمی کرد، طلبه ها را درگیر می کرد، می گفت تو تبیین خودت را از مسئله بگو، اینها را با یکدیگر درگیر می کرد، از دل آن جلسه کسانی آمدند که همه آنها از مراجع تقلید نسل بعدی شدند، یعنی ما روش شناسی را در حوزه آموزش هم تعطیل کردیم، واقعا این روش آموزش است؟ خب وقتی این کم دقتی ها را داشته باشیم طبیعی است که فرآیند استنباط اینقدر طولانی شود، عمده طلبه ها ناامید شوند از این که بتوانند به استنباط برسند. ادعای من این نیست که اجتهاد کار آسانی است، خوب دقت کنید، بینی و بین الله شهادت می دهم اجتهاد هم کار بسیار حساسی است و هم بسیار کار سنگینی است، ولی عرض من این است که لازم نبود دست انداز هم ما برای آن درست کنیم، شما از اینجا به مشهد می روید همین ۱۰۰۰  کیلومتر راه به اندازه کافی شما را خسته می کند، یکوقت هم همینطور در راه که حرکت می کنید هر یک کیلومتر که می روید یک دست انداز هم است، خود فرآیند استنباط انصافا کار سنگینی است، شاهد آن همین بسته جامع اجتهادی مؤسسه فقاهت را شما نگاه کنید، اگر ما اجتهاد را سرسری گرفته بودیم پنج جلد کتاب می نوشتیم؟ شما این کتاب را، فقط فهرست آن را تورق کنید خواهید دید که چند برابر قواعدی که شما در اصول موجود می بینید در این کتاب ها آمده است، منطق تفسیر این بستر را مقایسه کنید با مباحث الفاظ، حداقل ده برابر آن شما عنوان می بینید در این کتاب که همه اینها را هم برای استنباط لازم می داند، ما حتی تبیین رابطه مبانی کلامی با بحث های فقهی را جزو ضرریات اجتهاد می دانیم و واقعا معتقدیم تأثیرات شگرفی دارد، یعنی بحث سرسری گرفتن، دسته کم گرفتن و اینها نیست، ما معتقدیم باید روشمند برخورد کرد و در عین حال جامع، در عین حال متقن، در عین حال عریض و عمیق، نشان بدهیم، در کارهای فقهی که مؤسسه فقاهت انجام داده است شما می توانید اینها را دانه دانه ببینید که با چه دقت نظری این بحث ها اتفاق افتاده است، یعنی این نبوده است که مثلا فرض کنید مسئله طرح شود، سریع دو تا آیه بیاید، یک روایت بیاید و بعد استنباط شود، نه، بعضی وقت ها دوستان ما در دوره درس خارجی که خدمت آنها هستیم واقعا کلافه می شوند از بس رفت و آمد اتفاق می افتد، اینها بجای خود، ولی من واقعا با این مشکل دارم کسی بگوید باید آدم شصت سال درس بخواند که مثلا فرض کنید تازه بفهمد حلال و حرام خدا یعنی چه، دینی که فهمیدن آن شصت سال وقت می برد به این معناست که این دین عمل کردنی نیست، قرآن می گوید من می خواهم تقوا پیشه کنید یعنی انرژی شما متمرکز شود بر این که تقوا عزم شکل بگیرد، می گوید من اینقدر واضح آیات خودم را نازل می کنم، من ماندم این سنت از کجا پیدا شد، قرآن می گوید من به ساده بودن خودم افتخار می کنم، ما به پیچیده بودن خودمان، این برادران اهل سنت ما، افتخار آنها این است که ما طلبه را در یکی دو سال آماده می کنیم به تبلیغ برود، تازه افتخار ما این است که ده سال طلبه باید درس بخواند تازه بعد وارد مراکز مثلا تخصصی شود، من در مقام تأیید کلی آنها نیستم، می خواهم بگویم کار ما درست نیست، این افتخار ندارد، سی سال برای استنباط درست نیست، من معتقدم اگر سیستم آموزشی درست باشد اولا ۹۵ درصد طلبه ها نباید اصلا در سیستم اجتهاد قرار بگیرند، من ماندم بعضی وقت ها تناقض های ما تناقض های بیّن است، من در این ماندم از یک طرف می گوییم اجتهاد بسیار کار سنگینی است، از یک طرف هم می گوییم همه طلبه ها باید این فرآیند را طی کنند، این تناقض نیست؟ اگر بسیار سنگین است خب این اقرار به این است که این از عهده اکثر افراد خارج است، شما چند نفر آدم لازم داری برای تولید فشنگ و اسلحه و اینها، در پشت جبهه چند نفر باید باشند، چند نفر باید تولید فکر کنند، این خط مقدم الان خالی شده است، دانشگاه های شما خالی است، مدارس شما خالی است، دادگاه های شما از قضات زبده و باتقوا خالی است، چه کسی می خواهد این خط مقدم را پر کند، شما همه را اینجا متمرکز کردید، بله باید پنج درصد در حوزه بماند، این پنج درصد نخبه ای که تلاش متوسطی داشته باشد اعتقادم این است که نباید بیشتر از ده دوازده سال دوره اجتهاد طول بکشد، اگر طول بکشد شما مطمئن باشید این آدم بیست سال هم بماند دیگر مجتهد نخواهد شد، شاهد این مطلب این است که شما احوالات بزرگان خودتان را بخوانید، ببینید کدام یک از اینها سی سال درس خوانده است و مجتهد شده است، این مطلب را من از یکی از بزرگان به نقل شنیدم، برای همین اسم نمی آورم، ایشان فرموده بود طلبه اگر مقدمات خودش را تا درس خارج خوب بخواند، یعنی رسائل و مکاسب خودش را خوب بخواند بحث کند بفهمد، اگر در سه سال اول درس خارج چیزی سر او شد شد، اگر نشد بعد از آن دیگر وقت تلف کردن است، من واقعا این حرف را تحسین می کنم، طلبه در آن سه سال علائم اجتهاد در او یا باید قطعی شود یا روشن شود، شاهد آن هم این است اینقدر آقایانی که ده ها سال درس خارج می روند همین الان، طلبه های بیچاره ای که در این سیستم غلط آموزشی معطل شدند، محصور شدند، اینها واقعا بعد از سی سال به اجتهاد رسیدند؟ سیستم ایراد دارد، این ایرادها را باید درست کرد. من در بخش آخر عرایض خودم چند مثال فقهی و اصولی می زنم که شما اختلاف روشی را احساس کنید که وقتی گفته می شود روش ها در استنباط تأثیر می گذارد، در فتوا تأثیر می گذارد، در عمیق و غیر سطحی شدن، در طولانی و کوتاه شدن مسیر تأثیر می گذارد من چند مثال می زنم، خب طبیعتاً نمی توانم زیاد باز کنم، در حد گزارش گونه چند مورد عرض می کنم. مثلا شما فرض کنید در بحث های اصولی، یکی از بحث هایی که در همه کتاب های اصولی همه عزیزان خواندند و یکی از بحث های پر دامن اصولی است، بحث حجیت خبر ثقه است. ببینید مرحوم شیخ انصاری، من شیخ را که اسم می برم از باب نماد یک روش و یک مکتب است. مرحوم شیخ انصاری وقتی وارد بحث حجیت خبر ثقه می شود اولین بحثی که شروع می کند، اولین دلیلی که می آورد آیه نبأ است، آیه نبأ را ایشان وارد می شوند و بعد مفهوم وصف را می آورند، بعد مفهوم شرط را مطرح می کنند و بعد مفاهیم دیگر را مطرح می کنند و بعد اشکالات دیگر و قیل و قال های مفصل دیگری که در اطراف این قضیه وارد شده است، بعد به روایت می روند، بعد به اجماع می رسند و بعد به یک تبیین خاصی که ایشان در آخر بحث های خودشان دارند. این یک سبک است که من اعتقاد دارم برای این است که مرحوم شیخ مسئله را روش شناسی و سنخ شناسی نمی کند، یعنی شما نگاه کنید مرحوم شیخ در مکاسب هم با همین روش، مثلا وقتی بحث غیبت را بحث می کند اول آیه را می آورد، بعد روایات را می آورد، بعد مثلا اجماع و اینها را نقل می کند، همین روش است، در خبر ثقه هم همین است، اما اگر شما روش شناسی داشتید، مثلا فرض کنید به این عرضی که بنده می گویم رسیدید که علم اصول علم عقلائی است، علم مبتنی بر عقل عملی است، علم تعبّدی محض نیست، شارع وقتی با مردم حرف می زند مردم که فعلا به او ایمان نیاوردند که حرف های او برای آنها حجت باشد، این نشان می دهد که مقدمات و پیش فرض هایی خود عقلاء باید داشته باشند که حرف های شارع را بتوانند بفهمند، اگر شما فرض کنید به این رسیدید و گفتید خبر واحد را بررسی کنیم، خبر واحد از ضرورت های حیات اجتماعی است، خبر واحد اصلا تعبد بردار نیست، مگر ممکن است شارع بگوید خبر ثقه حجت نیست، اگر شارع می گفت خبر ثقه حجت نیست، خود پیغمبر در زمان خودش چطور می توانست در کل عربستان حکومت کند؟ چطور می توانست دین خودش را به همه اقصی نقاط عربستان بفرستد؟ جز این بود که مثلا فرض کنید پیامبر یک نفر آدم را فرستاد و مدینه را مسلمان کرد، شما در تاریخ خواندید این مبلغین پیامبر را و شهید هم می شدند، جزو ضرورت های حیات است، ما دسترسی به خبر متواتر یا محفوف به قرائن قطع آور همیشه نداریم، در اکثر موارد نداریم، یکوقت شما مقوله را یک ضرورت اجتماعی می بینید، یک ضرورت حیات می بینید، عقلائی می بینید، می گویید این بوده است و فقط من می خواهم بگویم آیا شارع در برابر این ایستاده است مثلا یک جاهایی قید زده است یا نزده است، همینقدر بحث می کنم، شما نوع نگاه علامه طباطبائی در المیزان با مرحوم شیخ در مورد آیه نبأ مقایسه کنید، علامه طباطبائی همین حرف را می زند می گوید حجبت خبر ثقه جزو ضرورت حیات اجتماعی است، آیه در مقام ارشاد است، چون مردم ملتزم نبودند به آنها تذکر می دهد، خلق الله آدم دنبال حرف آدم سفیه نمی افتد برود جنگ درست کند، دقت می فرمائید، آیه بعد هم شاهد این است، و اعلموا أنّ فیکم رسول الله، که رسول خدا با اینها مخالفت می کرد که آقا روی حرف یک نفر که نمی شود لشکر کشی کرد، و اعلموا أنّ فیکم رسول الله لو یطیعکم فی کثیر من الامر لعنتّم، اگر در خیلی از حرف ها دنبال شما راه می افتاد شما به زحمت می افتادید، پیامبر مخالفت می کرد، اینها فشار می آوردند که برویم جنگ کنیم، آیه نازل شد که حق را به پیامبر اسلام داد، شما ببینید چقدر بحث های پردامنه و خسته کنده ای شکل می گیرد، مثلا فرض کنید در شرط متأخر که بنده این را در زوائد اصول آوردم، بعضی ها مثلا فرض کنید خواستند برای این ثمره ذکر کردند، من این را با بحث روشی می خواهم حل کنم، می گویند اگر فرض کنید یک بیع فضولی اتفاق افتاده است، یک کسی گوسفند من را بدون اذن من فروخته است، دو ماه هم از آن گذشته است، من از سفر برگشتم دیدم این گوسفند من را فروخته است، ماشین من را فروخته است، یک بحثی اتفاق افتاده است که وقتی این اذن می دهد، اجازه می دهد، اجازه برای از این به بعد است؟ که اگر از این به بعد باشد تمام نمائات این به من مالک برمی گردد، به من که اجازه می دهم، اگر این گوسفند بچه ای به دنیا آورد برای من می شود، اجازه برای از این به بعد است، یا وقتی اجازه می دهد این اجازه برای اول است، از اول یعنی وقتی من اجازه دادم یعنی همه نمائات و همه اینها برای تو است، از همان اول اجازه دادم. بعضی ها گفتند جواب این متوقف بر این بحث است که آیا ما شرط متأخر را ممکن می دانیم عقلاً یا ممکن نمی دانیم، مثلا اگر شما گفتید شرط متأخر عقلاً محال است اینجا باید بگویید عقد صحیح است و اجازه این فقط از این به بعد را درست می کند و از قبل از این دیگر نمی تواند درست کند، چون نمی شود بگویید یک عقدی درست است یعنی برای دو ماه قبل اما به شرط این که دو ماه بعد اذن داده شود، شرط متأخر اگر محال باشد پس این نسبت به نمائات و اینها درست نیست و فقط از این به بعد را درست می کنند، خواستند مثلا یک ثمره ای برای این قضیه ذکر کنند، غافل از این که خطایی که در اینجا اتفاق افتاد یک خطای روشی است، آن هم این است که شما اساسا یک مقوله کاملا عقلائی را که خود عقلاء را رها کنید اصلا در آن اختلاف ندارند، یک مقوله عقلائی را شبه فلسفی بحث کردید، می گویید آیا شرط متأخر عقلا محال است یا محال نیست، در حالی کسی به شما جواب می دهد، همینطور که اتفاقا مشهور فقها قائل به این هستند که مسائل مربوط به معاملات مسائل عقلائی هستند، شارع عمدتاً در مقام ویرایش بناهای عقلائی است، وقتی یک بنایی وجود دارد، شما فرمایش حضرت امام را ببینید، امام تصریح می کنند که این چیزهایی که ما در اصول و قواعد فقهیه بحث می کنیم مثل قاعده ید و چیزهای دیگر، اینها عمدتاً قواعد عقلائی هستند، قبل از اسلام هم بودند، شارع هم کأحد من العقلاء عمل کرده است به اینها، یعنی تصرفی نه، مثل آنها عمل کرده است، یعنی چیز جدیدی نیاورده است، حالا سؤال این است وقتی الان یک گوسفندی برای من بود، دو ماه قبل یکی این را فضولتاً فروخته است و من الان آمدم، وقتی بیننا و بین الله خودت را در این مقام قرار بدهی، وقتی شما می گویی من راضی به معامله هستم اولا عقلاء چه می فهمد؟ جز این است که این را می فهمند که من راضی به همان معامله ای هستم که شما آقای فضولی کردید، غیر از این است؟  اصلا تبادر ذهنی این است که وقتی کسی اجازه بیع فضولی را صادر می کند یعنی همان بیعی که اتفاق افتاده. این بوده و شارع هم همین را تقریر کرده است. ما با یک خطای روشی و غفلت از اینکه بحث معاملات از نظر روشی باید از ساز و کارهای عقلایی تبعیت کند نه از ساز و کارهای فلسفی، بحث های فلسفی برای خود فلسفه و علوم عقلی محض است. این بحث ها از جنس رفتارو عقلاست. این باعث میشود که ما فکر کنیم مثلا باید این مسیر را برویم تازه ثمره هم برای این مسأله ذکر می کنیم. یا مثلا در فقه، از خاطرم نمی رود که زمانی درس یکی از آقایان میرفتم که از اساتید مطرح هستند، محور بحث هم مکاسب شیخ بود. جلسه هم تقریبا خصوصی و در منزل ایشان برگزار میشد و در بحث اعانه ظلم که طرح مسأله کردن و وارد آیات و روایات شدند بنده یک اشکالی روشی کردم و خدمتشان عرض کردم که شما قبول دارید که قبح ظلم از مستقلات عقلیه است؟ ایشون هم قبول کردن و عرض کردم پس این یک مسأله تعبدی نیست که شما بخواهید از عموم آیه و روایت قبح آن را ثابت کنید که بگویید فلان روایت عام است یا مقید است یا مخصص است و با اینها مسأله ایی را که جزو ضروریات عقلیه است را ثابت کنید، ایشان هم انسان منصفی بود و سی ثانیه در فکر فرو رفت و لبخندی زدن و فرمودن که ما حالا داریم ادله نقلی را بحث می کنیم. دقت کنید که مرحوم شیخ بحث رو از عقل شروع نکرده آنجا، اول کار باید تبیین عقلی میشد داستان و بعد تقریر به نقل میشد که مشاهده کردیم همه را و هیچ نکته اضافه بر همان نکته عقلی نداشت. وقتی روش شناسی نمی کنیم، این باعث می شود که مسیر را بد می رویم. مثلا یک مثال فقهی در حد یک دقیقه بگویم، مثلا فرض کنید یکی از بحث هایی که بعضاً پر دامن هم می شود در فقه معاملات بحث وفای به عقود است که شاید اولین دلیلی که آقایان اقامه می کنند بحث آیه أوفوا بالعقود است و بحث می شود آیا أوفوا بالعقود شامل معاملات متأخر می شود؟ معاملاتی که زمان قرآن نبوده است؟ مثلا بیمه، این أوفوا بالعقود قرآن شامل معاملاتی که در زمان خودش نیست و بعداً پیدا شده است مثل ده ها و صد ها معامله ای که الان پیدا شده است و در زمان شارع نبوده است، اگر بگویید عموم أوفوا بالعقود شامل آیندگان هم می شود، اطلاق آن شامل آیندگان هم می شود، آنوقت می توانید بگویید حجت است، آنها هم صحیح است، اگر نشد نمی شود، در حالی که به اعتقاد بنده اساس این بحث از نظر روشی ایراد دارد، أوفوا بالعقود، حالا اول کسی باید این سؤال را بپرسد، أوفوا بالعقود را با چه روشی باید بررسی کرد، این بحث های روش شناسی است یعنی ذهن ما باید نسبت به این تیز شود، وفای به عقود جزو ضرورت های عقل عملی است و جزو ضرورت های حیات اجتماعی است یا جزو مسائلی است که ما هیچ درکی از آن نداریم، تعبدی است و تمام آن را ما باید از شارع بگیریم، کدام یک از اینها است؟ آیا جز این است که وفای به عهد قوام بخش اصل حیات اجتماعی ما است؟ مثلا فرض کنید اعلام کردیم یک همایش رونمایی اینجا است، بعد یک طرفه این را لغو کنیم و به کسی هم اطلاع ندهیم، قرارداد اجاره وفای به عقد است، فرض کنید این نباشد، وفای به عقود است، بیع، اصلا زندگی بهم می ریزد، حاکمیت یعنی این، این جزو ضرورت های حیات است، آیه در مقام تأسیس نیست، در مقام ارشاد و تأکید است، أوفوا بالعقود یعنی مسلمان ها چرا به عهد و تعهدات خودتان عمل نمی کنید، به تعهدات خودتان عمل کنید، اصلا مقام بیان مقام تشریع نیست که شما از اطلاق این یا از عموم این استفاده کنید، ما از اینها فراوان در فقه خودمان داریم. مثال های دیگری هم نوشته بودم که از اینها رد می شوم و عرضم را با این نکته تمام می کنم تا شما را هم معطل نکنیم برای نماز که عزیزان تشریف می برند. ببینید ما وقتی به سمت تمدن سازی می رویم، وقتی ادعای ما این است که می خواهیم حکومتی بفهمیم، فقه ما حکومتی شود، همین چیزهایی که الان دنبال آن هستیم باید به لوازم آن دقت کنیم، عزیزان من این را از بنده یادگار داشته باشید، منطق ها تابع مسئله های شما هستند، دقت کنید، درست است منطق ها از حیث تقدم رتبی مقدم بر مسئله ها هستند اما از حیث اثباتی متأخر از مسئله های شما هستند، یعنی شما اول با مسئله ها مواجه می شوید و برای حل آنها دنبال راهکار می گردید و از این راهکارها به منطق می رسید، اول باید سؤالی برای شما ایجاد شود و بعد دنبال این باشید که این را چطور حل کنم، من از شما سؤال می کنم آیا مسئله هایی که ذهن شیخ طوسی را، ذهن علامه حلی را، ذهن شیخ انصاری را به خودش درگیر کرده است و محصول این اصول فقهی شده است که الان دست ما است یا متد اجتهادی که الان دست ما است با مسئله های حکومتی من و شما یکی است؟ یا مسئله های ما خیلی باهم تفاوت دارد؟ دغدغه های ذهنی شیخ طوسی چیست؟ شیخ طوسی می گوید دغدغه من این است که این برادر سنی من، من را متهم می کند به عوام بودن در استنباط، می گوید شما فقیه نیستید، شما فقط نص را می فهمید، می گوید دغدغه من این است، من برای این دنبال راهکار هستم، دغدغه شیخ طوسی به تعبیر شهید صدر این نیست که من در موضع حاکمیت الان نگاه می کنم با هزار و یک مسئله کلان فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و کذا و کذا و کذا، الان برای اینها می خواهم منطق پیدا کنم، می گوید من اصلا دنبال این نیست، من دنبال این نبودم، این را عرض می کنم، روی این فکر کنید، آن اصولی که الان در دست من و شما است، آن فرآیند استنباطی که الان در دست من و شما است، این برآمده از مسئله های غیر حکومتی بوده است، این ساخته شده است تا جواب بدهد از مسئله هایی که از جنس مسئله های من و شما نیستند، بعد آنوقت شما چطور انتظار دارید که با آن ساز و کار به این مسئله ها جواب بدهید، شما تابحال به این فکر کردید که چرا چهل سال از انقلاب می گذرد ولی بزرگان ما، نه من طلبه، حتی بزرگان ما هم تن به مسائل جدی حاکمیتی ندادند در فقه خودشان؟ من اگر جسارت نباشد می خواهم یک چیزی را در اینجا به شما بگویم، یکی از دلائل آن ناتوانی است، یکی از دلائل آن این است که اصلا ما ساز و کار آن را نداریم، این منطقی که می خواست به آن جواب بدهد در دست من نیست، آن منطقی که در دست من است منطقی است که شیخ طوسی و شیخ انصاری آن را درست کردند، من یکوقتی با یکی از مجلسات تخصصی صحبت می کردم بحث من فقه تمدنی بود، گفتم باورم نمی شود آن فقه و اصولی که برای حل و فصل کردن واضحات زندگی خودش مثل حجیت خبر ثقه که جزو ضرورت های حیات خودش است، جلوی چشم است، اصلا فکر کردن لازم ندارد، جزو مسائلی است که به اعتقاد بنده تصور آن برای تصدیق آن کافی است، برای این مسئله افتخار می کند که شش ماه یا یک سال درس خارج می گوید، برای حل این مسئله اینقدر معطل است، من چطور باور کنم این چطور می تواند از عهده حل و فصل مسائل بسیار پیچیده اقتصادی و سیاسی و فرهنگی عالم بربیاید؟ این یک تناقض است، شما باید اول خودتان را اصلاح کنید، منطق های خودتان را ارتقاء بدهید، این منطق باید بالاتر بیاید، در این اصل است، روی این فکر بود که منطق روش شناسی نوشته شد تا منطق اجتهاد بیشتر دست طلبه ها بیاید، روی این اساس بود که بسته جامع اجتهادی نوشته شد، بسته جامع اجتهادی را شما نگاه کنید، اعتقاد ما این است که وقتی متون شما متوقف هستند اما سؤالات شما زیاد می شوند مثلا شرائط ما، ما امام را نداریم که از او سؤال کنیم بگوید و متن توسعه پیدا کند، متن ما همان متن ۱۲۰۰ سال قبل است، اما مسائل ما به صورت تصاعدی بالا می رود، در اینجا باید مهارت های استنباطی خودتان را افزایش بدهید، برای همین است که ما معتقدیم این مباحث الفاظی که در اصول داریم که اقتباس شده از مباحث الفاظ اهل سنت است، در همین کتاب به صورت نموداری نشان داده شده است، برادران من شاید جالب باشد بعضی از شما شاید ندانید العدة فی اصول الفقه که شما فکر می کنید کتاب شیخ طوسی است، این کتاب دقیقا به این نام برای قاضی ابویعلای سنی است، معاصر شیخ طوسی هم است، شیخ طوسی دقیقا کتاب ایشان را برداشته است و شیعی کرده است، خدا می داند من به شیخ طوسی نمره بیست می دهم، در زمان خودش بهترین کار را کرده است، شیعه ای که در اقلیت بود، به چشم نمی آمد، با این کار خودش در تراز اهل سنتی که شاید بالای نود و هفت، هشت درصد جامعه بود، در آن تراز مطرح کرد، نمره این بیست است، من به ایشان عیب نمی گیرم، ولی شما ببینید ما در نمودار سرفصل های آنها را آوردیم، سرفصل های این دو کتاب عین یکدیگر هستند، عین یکدیگر هستند، نه این که فکر کنید مبالغه می کنم، عین یکدیگر هستند، یعنی مباحث الفاظ را اهل سنت یک اشتباهی کردند بر محور امر و نهی شکل دادند، گفتند ما یک امر و نهی داریم، این امر و نهی عام است، خاص است، مطلق است، مقید است، ناسخ است، منسوخ است و این نگاه ما را به متن محدود کرده است، یعنی شما الان دنبال متن که می روید فقط دنبال امر و نهی هستید، در حالی که امر و نهی در یک متن اتفاق افتاده است، یک لفظ نیست، فهمیدن این متن منطق لازم دارد، شما منطق تفسیر را فقط تورّق کنید، با بسیاری از عناوین به شدت کاربردی مواجه خواهید شد که در اصول فقه موجود نیست، چرا ما از این فضا خارج نشدیم؟ چون هنوز هم گرفتار یک قداستی هستیم نسبت به کار شیخ طوسی، غافل از این که شیخ طوسی در زمان خودش کار خودش را کرده است، من برای این که بتوانم از مسائل زمان خودم جواب بدهم باید منطق خودم را ارتقاء بدهم، مهارت فهم من از آیات و روایات باید افزایش پیدا کند، من باید ده برابر فقهای قدیم از این متون بتوانم استفاده کنم و گرنه نمی توانم این مسائل را جواب بدهم. ان شاء الله که خدای متعال به ما توفیق بدهد در خدمت دین او و ولیّ او باشیم، ان شاء الله که موفق باشیم قدم مثبتی در این مسیر برداریم. من به نوبه خودم از برادر عزیزمان آقای مجتبی رحیمی و همینطور جناب آقای ذبیحی مدیر داخلی مؤسسه فقاهت که خیلی زحمت کشیدند برای آماده شدن این کتاب ها تقدیر می کنم و همینطور از شما عزیزان که تواضع کردید، محبت کردید، خصوصا اساتید بزرگوار که تشریف آوردید و در خدمت شما بودیم.

و السلام علیکم و رحمة الله.

سخنان استاد اکبرنژاد در همایش رونمایی از کتاب روش شناسی اجتهاد

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)