منو
خانه / علمی / ضرورت سنخ‌شناسی در حل مسائل

ضرورت سنخ‌شناسی در حل مسائل

ناصر نجفی، پژوهشگر مؤسسه فقاهت و تمدن اسلامی

يكى از مسائل وجدانى و فطرى كه علماى منطق نيز به آن تذكر داده‌اند، لزوم سنخ‌شناسى موضوع بحث است. در واقع سنخ‌شناسى بعد از مواجهۀ با امرى مجهول، اولين مرحلۀ تفكر را شكل مى‌دهد. ما تا زمانى مجهولمان را نشناسيم و ندانيم به دنبال اثبات چه چيزى هستيم، در حلّ صحيح آن دچار تحير مى‌شويم و در نتيجه يا نمى‌توانيم حلّش كنيم و يا راهمان در اثبات آن دور و پيچيده مى‌شود. اين مطلب بديهى است اما مشكل از آن‌جا شروع مى‌شود كه گاهى، هنگام حلّ مسائل از آن غفلت مى‌كنند.

سنخ‌شناسى به ما كمک مى‌كند تا براى حلّ مسائل مختلف، هميشه يك قالب نداشته باشيم. اگر موضوعى تعبدى بود به صورت طبيعى، اول از ادلۀ نقلى استفاده خواهد شد و تمركزمان روى الفاظ خواهد رفت و آن‌گاه به ادلۀ ديگر روى مى‌آوريم. ولى اگر مجهولمان از امور عقلايى يا عقلى بود، ارتكاز و بناى عقلا و نيز دليل عقلى را بررسى مى‌كنيم و بعد به سراغ ادلۀ نقلى مى‌رويم. در حالى كه می‌بینیم عموم فقها معمولاً از ادلۀ نقلى شروع مى‌كند، بعد به ادلۀ ديگر مثل اجماع، بناى عقلا و دليل عقل مى‌پردازد.

چرا سنخ‌شناسی در حل مسائل ضرورت دارد؟

نوع چينش ادله چه كمكى به ما مى‌كند؟ به هر حال ما به همۀ ادله رجوع مى‌كنيم، پس چه فرقى مى‌كند كه هر كدام از ادلۀ نقلى، عقلى يا عقلايى را اول بياوريم يا آخر؟

اين كار دست‌کم دو فايدۀ بسيار مهم دارد:

۱. اولين و مهم‌ترين تأثيرى كه سنخ‌شناسى دارد، فهم درست و استفادۀ مناسب از ظرفيت ادله است. به عنوان مثال اگر موضوع مورد بحث بحثى عقلى و عقلايى باشد، و فقيه قبل از پرداختن به ادلۀ نقلى، نگاه عقلا و فهم عقل از موضوع را بررسى نمايد، در واقع ارتكازات و تلقى‌هاى عقلا از موضوع و نيز تبيين درست عقلى، زمينۀ فهم ادلۀ نقلى را درست می‌کند. دقيقاً به همين جهت كه است انديشمندان شيعى هيچ‌گاه از ادله‌اى مانند «يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ‌» و «جاء ربّك و الملائكة» و… جسمانيت خداوند را برداشت نكردند، بلكه اين ادله را به گونه‌اى معنا مى‌كنند كه در تضادّ با دليل عقلى نباشند. در واقع ايشان قبل از ورود به مسائل خداشناسى و توحيد، سنخ‌شناسى مى‌كنند و به خاطر اين‌كه سنخ اين مسائل عقلى است نه تعبدى، قبل از ورود به ادلۀ نقلى، به عقل رجوع مى‌كنند و در پرتو آن به ادلۀ نقلى مى‌پردازند. همين رويه بايد در مسائل فقهى نيز عملى شود. اگر موضوعى فقهى اولا، عقلى است نه تعبدى، پس ضرورى است كه قبل از پرداختن به ادلۀ نقلى، تبيينى عقلى و عقلايى از آن به دست بدهيم تا در فهم ادلۀ نقلى به اشتباه نيفتيم.

۲. دومين اثرى كه سنخ‌شناسى دارد اين است كه علاوه بر اتقان مباحث، موجب مى‌شود مسائل سريع‌تر حلّ شوند و گرفتار پيچ و تاب‌هاى غيرضرورى نشوند. به عبارت ديگر از مشكلات سنخ‌شناسى نكردن، تطويل مباحث است. به عنوان مثال اگر حجيت خبر واحد به صورت مسئله‌اى تعبدى لحاظ نمى‌شد، ما شاهد پيچيده و طولانى شدن مباحثى كه در ذيل آيه نبأ وجود دارد، نبوديم.  برای مثل برای پیدا کردن معنای لغتی خاص، قاعده این است که سراغ لغت‌نامه‌ها رفته و معنای آن را پیدا کنیم؛ حال فرض کنید به جای این کار، ابتدا کتاب‌های غیر لغت را ببینیم که مثلا نویسنده از این واژه چه معنایی را قصد کرده‌اند. طبیعی است که اگر به فرض به معنای درست هم برسیم، مسیر را طولانی و پیچیده کرده‌ایم.

در ادامه با مثال‌هایی فقهی به توضیح بیشتر این موضوع می‌پردازیم.

۱. یکی از اساتید، در خارج فقه خود، بحث امر به معروف و نهی از منکر این‌گونه شروع می‌کنند: «برای پیدا کردن جایگاه این دو واجب در اسلام هم از قرآن و هم از روایات استفاده می‌شود.»

سپس در ادامه به دلالت آیات و روایات می‌پردازند. برای نمونه بعد از بیان آیۀ «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏» طرح اشکالی را که از سوی برخی مطرح شده است می‌پردازند: «از جهاتی در استدلال به آیه مناقشه شد. اینکه “متعلق معروف مطلق است و شامل مستحبات و واجبات می‌شود حال آنکه نمی‌توان امر به مستحبات را واجب دانست و منکر نیز مطلق است و شامل مکروهات می‌شود پس آیه نمی‌تواند دلالت بر وجوب داشته باشد بلکه بایستی آیه را حمل بر رجحان کنیم”.» سپس به جواب از این اشکال و دیگر اشکالات می‌پردازند.

https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/moghtadaei/feqh/92/920625

این در حالی است که موضوع امر به معروف و نهی از منکر، از مسائلی است که هم می‌توان تحلیل عقلی بر آن ارائه داد و هم عُقلا نسبت به آن تلقی‌هایی دارند. لذا لازم است نخست از این زاویه به تبیین ابعاد این مسئله پرداخت سپس وارد ادلّۀ نقلی شد؛  عقل می‌داند که برای پرهیز از اختلال در زندگی اجتماعی گاهی ناچار از امر به معروف یا نهی از منکر هستیم برای همین است که همۀ جوامع به قانون‌گذاری روی می‌آورند. یا اینکه در خانواده والدین نسبت به رفتارهای فرزندان خنثی نبوده و در مواقعی به آنها امر کرده و بعضا نیز آنها را از اموری برحذر می‌دارند. همچنین است برخورد معلم با دانش‌آموزانش. از طرفی هم والدین و هم معلم، می‌دانند که نهی‌ها و امرها تشکیکی است و شامل امور خرد تا کلان می‌شود اگرچه در موارد مهم، امر و نهی‌شان حالت الزامی به خود می‌گیرد. یا اینکه توجه دارند که امور مهمتر باید در اولویت بوده و امر و نهی از آنجا شروع شود و … .

به عبارتی اگر نقطۀ شروع بحث، درست انتخاب شده بود وقتی به آیۀ مذکور هم می‌رسیم می‌فهمیم که اصلا آیه در مقام تأسیس اصل حکم امر به معروف و نهی از منکر نیست بلکه آن را مفروض گرفته و نسبت به غفلت از آن هشدار می‌دهد، همانند آیۀ نفر که در مقام تأسیسِ حکمِ اصل دین‌شناسی نیست، بلکه می‌خواهد آنها را توجه دهد که باید افرادی از شما باشند که برای امر دین وقت بگذارند و آن را به قوم خود منتقل کنند. البته توجه به سیاق آیه تحلیل دقیق‌تری را می‌نمایاند که بحث دیگری می‌طلبد.

پس اگر سنخ‌شناسی صورت می‌گرفت زوایای مختلف اصل بحث به صورت تفصیلی بررسی می‌شد سپس با رجوع به نقل، هم تصرفات احتمالی شارع دیده می‌شد، هم اتقان بحث‌ها بیشتر بود و هم باعث عدم تطویل غیرلازم مباحث بود.

۲. مرحوم محقق خویی در مورد دلالت آیۀ «… تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان‏» که ظهور در حرمت اعانه بر اثم و عدوان دارد، در مقام اشکال می‌گوید:

«تعاون عبارت است از اجتماع عده‌ای بر ایجاد یک کار خیر یا شرّ، به صورت شراکتی. مانند غارت اموال، ساخت مسجد و … . و این بر خلاف اعانه است؛ زیرا اعانه عبارت است از آماده کردن مقدمات و زمینه برای فعل دیگری که در کار خود استقلال دارد[مانند دادن آلت قتاله به کسی که قصد زدن دیگری را دارد]. لذا نهی از معاونت بر اثم(قسم اول) لازمه‌اش نهی از اعانه بر اثم(قسم دوم) نخواهد بود.»(مصباح الفقاهة، ج۱، ص۱۸۰)

در حالی که برای فهمیدن اینکه کمک و اعانۀ ظالم حرام است یا نه، نباید سریع سراغ کتاب و سنت برویم. باید بپرسیم: آیا سنخ این مسئله، عقلی است یا عقلایی یا تعبّدی محض؟ آیا من درکی از این مسئله دارم یا خالی‌الذهن هستم؟ اعانه بر ظلم، از مسائلی است که ما با همۀ وجود پلشتی آن را درک و لمس می‌کنیم. از نظر همۀ انسان‌ها کسی که دیگری را در ظلم هم‌دستی کند، مثل او ظالم است و ظالم عقلاً کارش مذموم است؛ فرقی نمی‌کند شخصی به صورت مستقیم به ظالمی کمک کند یا اینکه زمینه را بر ظلم کردن او فراهم کند و یا ابزار لازم را در اختیار او قرار دهد. در همۀ این موارد وی را شریک ظلم می‌دانند اگرچه شدت قباحت را در موارد مختلف عین هم نمی‌دانند. همچنین عقلا می‌دانند که اعانه بر کسی که قصد کمک کردن به ظالم را نداشته، صدق نمی‌کند مثلا کسی چاقویی را می‌فروشد که بعدها مشخص می‌شود خریدار با آن مرتکب جنایتی شده است و … .

پس اینجا، جای قرارداد یا تعبّد نیست. اینطور نیست که ما نمی‌فهمیدیم که اعانه بر ظلم قبیح است و شارع متعال ما را به آن متعبّد ساخت.

برای همین است که تحلیل این مسئله را باید از عقل شروع کنیم، نه مانند آنچه که بسیاری در کتابهای فقهی و درس‌های خارج مرتکب شده‌اند، از آیه و روایت شروع کنیم و با اصالت عام و مطلق و غیره به حل‌وفصل آن بپردازیم. وقتی قرآن و روایت را در باب اعانۀ ظالم بررسی می‌کنیم، تأکید و ارشاد را می‌فهمیم، نه تأسیس. اینجاست که دریافت عقلی ما کمک‌کار ما خواهد بود در فهم آیات و روایات. لذا روایاتی مانند: «مَنْ مَشَى إِلَى ظَالِمٍ لِيُعِينَهُ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ ظَالِمٌ فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَام‏»، «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ الظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَشْبَاهُ الظَّلَمَةِ حَتَّى مَنْ بَرَى لَهُمْ قَلَماً أَوْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاتا…» و … مؤید همین فهم عقلی و عقلایی است.

عدم توجه به سنخ و تبار موضوع باعث شده است که بحث‌های طویلی در اطراف آن شکل بگیرد؛ مانند اشکال محقق ثانی و جواب‌هایی که داده شده است. https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/sobhani/feqh/92/930201

۳. بحث از حجیت خبر ثقه، از مباحث دامنه‌داری است که صفحات بسیاری از فرائد الاصول شیخ انصاری(ره) را به خود اختصاص داده است و به تبع آن، دروس خارج اصول را نیز مشغول این مباحث کرده است. برای مثال شیخ [و به تبع ایشان عموم فقها تا امروز]، بررسی این موضوع را کاملا تعبدی و از کتاب و سنت شروع کرده‌اند، در دلالت آیۀ نبأ بر حجیت خبر می‌نویسد:

«به هر حال، بر آيۀ مذكور ايراداتى وارد است كه بالغ بر بيست اشكال مى‌شود … يكى از ايراداتى كه قابل دفع نيست از اين قرار است: اگر استدلال به اين آيه با تكيه بر مفهوم وصف «فاسق» باشد، استدلال صحيحى نيست؛ زيرا در اصول ثابت شده است كه وصف مفهوم ندارد … اما اگر استدلال به اين آيه براى اثبات حجيت خبر عادل به مفهوم شرط باشد بايد گفت شرط مذكور در آيه، محقِّق موضوع بوده و مفهوم‌گيرى از آن نامعقول است؛ چون مانند اين است كه كسى از عبارت «إن رزقت ولدا فاختنه» چنين مفهوم گيرى كند كه «اگر بچه دار نشدى او را ختنه نكن» كه سخنى كاملاً نامعقول است…»(فرائد الأصول، ج۱، ص۲۵۶)

اما آیا عمل به خبر از مسائل تعبّدی است که ما درکی از آن نداریم یا از مسائلی است که شبانه‌روز با آن زندگی می‌کنیم و می‌توانیم کمّ‌وکیف آن را بررسی کنیم؟

ما می‌فهمیم زندگی ما انسان‌ها با خبر اداره می‌شود. اتفاقات زیادی پیرامون ما رخ می‌دهند که به ما مربوطند ولی ما نمی‌توانیم همۀ آنها را مشاهده کنیم. بنابراین باید به چشم و گوش دیگران اعتماد کنیم. همین طور هم می‌دانیم که هر کسی قابل‌اعتماد نیست و اعتماد بی‌رویه به هرکسی باز هم ما را به حرج می‌اندازد و زندگی‌مان را مختل می‌سازد. همان قدر هم می‌دانیم که نمی‌توانیم زندگی خودمان را به خبر متواتر ببندیم و تا یقین صد درصدی حاصل نشده، به خبر اعتنا نکنیم. زیرا روشن است که خبر قطعی تنها در موارد معدودی ممکن می‌شود؛ در حالی که اطلاعات مورد نیاز ما بسیار بیشتر از اینهاست. در این پیچ‌وخم به این نتیجه می‌رسیم که بهترین راه که از آسیب‌های هر دو مصون است، خبر موثق است. نه خبر بی‌حساب و کتاب و نه خبر صد درصدی!

وقتی با این تحلیل به آیۀ نبأ نگاه می‌کنیم، می‌فهمیم که خدای متعال ما را به همین فهم و شعور خودمان ارشاد و تأکید می‌کند. همان طور که می‌فهمیم ظلم بد است ولی چون ملتزم نیستیم، لازم است متذکر شود. همه قبول دارند که نباید خبر هر کسی را پذیرفت، اما در عمل به اخبار ضعیف و غیرقابل‌اعتماد ! پس خدای متعال لازم دیده به ما گوشزد کند که مراقب باشید و روی حرف آدم‌های لاابالی جنگ راه نیندازید.

وقتی سنخ‌شناسی شد، به‌جای این‌که ادلّه در هم فرو رفته و پیچ بخورند، با ترتیب منطقی کنار هم قرار می‌گیرند و سامان می‌یابند. دیگر لازم نیست در آیۀ نباء به انواع مفاهیم استناد کنیم و ده‌ها ان قلت بیاوریم و جواب بدهیم.

عدم سنخ‌شناسی در حل مسائل، تقریبا رویه‌ای ثابت در میان عموم فقها و دروس خارج است. مشاهده متون فقهی اصولی و همچنین تقریرات دروس خارج این مطلب را به وضوح نشان می‌دهد. در ذیل مواردی را به عنوان نمونه ذکر می‌کنیم که برای اطلاع بیشتر می‌توانید به آدرس مذکور مراجعه کنید:

۱. برای اثبات حقوق شهروندی که از مسلمات عقلی و عقلایی است و انتظار می‌رود که از این زاویه تحلیل شده سپس وارد ادلۀ نقلی شد تا کم‌وکیف برخورد شارع با آن را بدانیم، مانند یک بحث تعبدی چنین شروع می‌کنند:

«ادله وجود حقوق شهروندی: بحث را از دلیل این حقوق شروع می‌کنیم. ۱. حق امنیت:در خصوص حق امنیت هم روایات وجود دارد و هم آیات. دلیل از قرآن کریم: …» https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/araki/siasi/99/991224

۲. استاد دیگری پیرامون ادلۀ قاعدۀ تقیه، چنین می‌گوید:

«اولین دلیل کتاب و قرآن کریم است و اعاظم از علما و محققین برای اثبات تقیه به تعدادی از آیات قران کریم استناد کردند. اولین آیه: …» https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/zarei/qavaed/98/980715

۳. استاد دیگری در خارج فقه پزشکی اولین بحث خود را چنین عنوان می‌کند: «مقام اول: اثبات مشروعیت و جواز معالجه و درمان.»(فقه پزشکی، دفتر فقه معاصر)

در حالی که همۀ این موارد اولا از آن دسته موضوعاتی هستند که قابلیت تحلیل عقلی و عقلایی را دارند، اما چون آقایان از این زوایه وارد نشدند هم بعضا به نقض و ابرام‌های بی‌فایده در ادلۀ نقلی انجامیده است، هم باعث طولانی شدن حل مسئله شده است.

البته برخی از بزرگان نیز به مسئله سنخ‌شناسی توجه داشتند؛ برای مثال آیت الله اعرافی در بحث «معونة الظالمین» قبل از بیان آیات و روایات به دلیل عقل پرداخته و می‌گویند: «دلیل عقلی: قبح ظلم، امری عقلی و از دیدگاه عقل، مستحق عقاب است. همچنین عقل، هر سببی که موجبات ظلم را فراهم می‌کند یا در تحقق ظلم دخیل است را قبیح می شمارد …»(مکاسب محرمه، ج۱۰، رص۱۹۴)

یا اینکه در فصل «ادلۀ حرمت غیبت»، نخست از دلیل عقل شروع می‌کنند: «۱. عقل: غیبت به معنای بدگویی در غیاب فرد دیگر، عملی است که عقل، آن را قبیح و مذموم می‌داند…»، سپس به ادلۀ نقلی می‌پردازند.(مکاسب محرمه، ج۷، ص۷۹)

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)