منو
خانه / علمی / ضرورت تکامل در قواعد تفسیری
نقدی بر یک جوابیه

ضرورت تکامل در قواعد تفسیری

ناصر نجفی، پژوهشگر مؤسسه فقاهت و تمدن اسلامی

از اینکه نقد اینجانب را دیدید و به سفارش برخی دوستانتان جوابیه‌ای دادید تشکر می‌کنم. اما متاسفانه جواب در اوج عصبانیت نوشته شده است و این مطلب از متن نوشتار روشن است. طبیعی است که چنین روحیه و رویه‌ای به‌دور از مکاتبات علمی است. دقیقا به همین خاطر است که بحث از مسائل اصلی به مسائل حاشیه‌ای کشانده شده و به اشکال اصلی ناقد پرداخته نشده است. اما بنده ترجیح می‌دهم به اهم مطالب اشاره کنم اگرچه بعضا تکرار خواهد بود.

۱. گفته‌اید مبنایتان را مشخص کرده‌اید که در صوت نشست موجود است؛ در حالی آنچه از نشست علمی شما در سایت‌های علمی حوزوی منتشر شده است حاوی دیدگاه شما در ردّ و قبول روایات نیست. طبیعی است که مسئول انتقال درست محتوای نشست در رسانه‌ها خود نظریه‌پرداز و مدعی است. بگذریم که از اشکال دوم، مبنای‌تان نیز تا حدودی روشن می‌شود.

۲. گفته‌اید: اینکه رویۀ علمای پیشین و بسیاری از متأخرین در ردّ و قبول روایات وثوق خبری باشد، ادعای بزرگی است و دلیل می‌خواهد! این بیان از کسی که در کسوت هیئت علمی دانشگاه علوم قرآن است بسیار مایۀ تعجب است. بنده با پیش‌فرض اینکه نیازی به رفرنس دادن در موضوعی که مشهور است و قاعدتا شما هم ملتفت به آن هستید، آدرس ندادم. اما گویا لازم است مواردی ذکر شود:

شیخ بهایی در مشرق الشمسین می‌گوید:

… متعارف میان آنان(قدما)، اطلاق صحیح بر هر حدیثى بود که به چیزهایى متکى بود که منجر به اعتماد آنان به آن مى‏شد، یا اینکه مقترن به قراینى بود که موجب وثوق و رکون به آن مى‏گشت; و آن قراین چند چیز هستند:

۱. وجود خبر در بسیارى از اصول اربعمأة

۲. تکرار خبر در یک یا دو اصل یا بیشتر به طرق مختلف و سندهاى متعدد معتبر.

۳. وجود خبر در اصل معروفى که منتسب است به کسانى که اجماع بر صدق آنها وجود دارد … یا اینکه اجماع بر صحیح دانستن روایات منقول آنان وجود دارد … یا اینکه اجماع بر عمل به روایت آنان وجود دارد.

۴. وجود خبر در یکى از کتبى که بر یکى از ائمه(ع) عرضه شده است و آنان مؤلفین آن کتب را مدح کرده‏اند.

۵. یافتن آن خبر در یکى از کتبى که وثوق به آن در میان گذشتگان شیوع داشته است; خواه مؤلف آن از فرقه ناجیه امامیه باشد … یا از غیر امامیه باشد.(مشرق الشمسین، ص۲۶)

یا در جای دیگری می‌گوید:

بزرگ محدثین محمدبن‌بابویه بر اساس رویۀ متقدمین، روایتی را که به آن اعتماد و اطمینان هست، «صحیح» اطلاق می‌کند؛ بنابراین، تمام احادیث کتب من لا یحضره الفقیه را صحیح می‌داند. او گفته که این روایات را از کتب مشهور و قابل‌اعتماد و مرجع استخراج کرده است، درحالی‌که بنا بر مبنای متأخرین، بسیاری از این احادیث صحیح نیست و جزء روایات حسن و موثق و حتی ضعیف قرار می‌گیرد. سایر علما نیز بر همین منوال عمل می‌کردند و حتی حکم به صحت برخی از احادیثی می‌دادند که راویان آن غیرامامی‌اند و آن‌هم به سبب قراینی است که مقتضی وثوق و اطمینان به آن روایات است.( مشرق الشمسین، ص۲۹)

علامه وحید بهبهانی نیز می‌فرماید:

پس از صاحب‌معالم و صاحب‌مدارک، این رویه شایع شد که اخبار معتبر ما را که قدما و بلکه متأخران نیز آن‌ها را معتبر می‌دانستند… رد می‌کردند؛ به این دلیل که از امارات رجالی جز توثیق و کمی از اسباب حُسن را معتبر نمی‌دانستند و به همین دلیل، وضعیت فقه و فتاوای آنان مختل شد و بنا را بر عدم‌ثبوت غالب مسائل فقهی گذاشتند و این کار غلط بود؛ چون اسباب ظنی تثبت در نهایت کثرت وجود دارد و در پدیدآمدن ظنی قوی از آن‌ها هیچ تأملی نیست.(الفوائد الحائریة، ص۲۲۴)

آیت الله بروجردی(ره) می‌فرماید:

مما یظهر منه ان بناء الأصحاب والرواه والمسلمین فی اخذ الحدیث ونقله وسماعه والعمل به لم یکن منحصرا بالقطعیات والمتواترات بل بنائهم علی العمل بالأحادیث المرویه عنهم علیهمالسلام ما لم یعلموا کذبها وهی کثیره جدا یذکر شطرا منها.(جامع احادیث شیعه، ج۱، ص۲۶۹)

آقا رضا همدانی:

اذ ليس المدار عندنا فى جواز العمل بالرواية على اتصافها بالصحة المصطلحة … بل المدار على وثاقة الراوى او الوثوق بصدور الرواية و ان كان بواسطة القرائن الخارجية التى عمدتها كونها مدونة فى الكتب الاربعة او مأخوذة من الاصول المعتبرة مع اعتناء الاصحاب و عدم اعراضهم عنها … و لاجل ما تقدمت الإشارة اليه جرت سيرتى على ترك الفحص عن حال الرجال و الاكتفاء فى توصيف الرواية بالصحة كونها موصوفة بها فى السنة مشايخنا المتقدمين الذين تفحصوا عن حالهم‏.(مصباح الفقیه، ج۹، ص۶۰)

مرحوم نائینی(ره):

لانه یکفی لاثبات حجیه الخبر الموثوق به ما تقدم من الادله و عمدتها الطریقیه العقلائیه مع عدم ردع الشارع عنها.(فوائدالاصول، ج۳، ص ۱۸۹)

آیت الله مکارم شیرازی:

نتيجة البحث في حجّية خبر الواحد:….رابعها: (و هو العمدة) بناء العقلاء، فإنّه قائم على حجّية الأخبار الموثوق بها و إن لم يكن المخبر ثقة، أي الملاك عندهم هو الوثوق بالمخبر به لا المخبر، و هذا الوثوق يثبت تارةً من طريق وثاقة المخبر، و اخرى من طريق وثاقة الكتب، و ثالثة يحصل من عمل المشهور (الشهرة الفتوائيّة أو الروائيّة)، و رابعة من طريق علوّ المضامين كما في الصحيفة السجّاديّة و نهج البلاغة، و خامسة من طريق أنّ الخبر يكون من الأخبار التي لا داعي فيها على الكذب.(انوار الاصول، ج۲، ص ۴۲۷)

و … می‌توانید رجوع کنید به: 

آیت الله سید کاظم یزدی در حاشیه فرائد الاصول، ج۱، ص۴۲۵ و ۶۸۰

مرحوم محقق عراقی در نهایه الافکار، ج۳، ص۱۸۴و۱۳۵

مرحوم آخوند خراسانی در درر الفوائد فی الحاشیه علی الفرائد، ص۱۲۲

مرحوم حکیم در حقائق الاصول، ج۲، ص۲۱۷

آیت الله سبحانی در الموجز، ص۱۶۸

مرحوم سید محمد شیرازی در  الاصول، ج۲، ص۱۰۲

مرحوم وحید بهبهانی در جای جای الفوائد الحائریه و …

و اینکه نوشته‌اید این ادعای بزرگی است و دلیل می‌خواهد یعنی اقرار بر اینکه شما آن را نپذیرفته‌اید یا دست‌کم تردید دارید.

۳. شما از سویی می‌گویید که به وثوق مخبری بودن متهم شده‌اید، از سوی دیگر نیز فرموده‌اید خود ناقد مبانی خود را در ردّ و قبول احادیث روشن نکرده است! کسی که شما را به قول خودتان وثوق مخبری می‌داند و آن را مخالف رویۀ مشهور فقها از قدما و متاخرین می‌داند و سراسر متنی که نوشته است در راستای احیای قرائن و فهم حدیث است(و نه سند)، در واقع مبنای خودش را نیز بیان می‌کند.

بله ما مانند قدمای شیعه و بسیاری از متأخرین نسبت به فضای حدیثی شیعه خوش‌بین هستیم و آن را به خاطر اهتمام معصومین(ع) در حفظ روایات از جعل و تحریف و همچنین همت اصحاب در این راستا مانند عرضۀ حدیث و کتاب‌های حدیثی به امامان(ع) باعث سلامت حدیث شیعه می‌دانیم. البته این مطلب نیاز به تفصیل دارد که در این یادداشت نمی‌گنجد.

اما فرموده‌اید مگر روایات امر به عرضه به قرآن، یا امثال «فاضربوه علی الجدار» روایات نیستند؟ بله روایت هستند و ما هم آنها را قبول داریم لکن توجه به دو نکته ضروری است: اولا ما منکر وجود برخی روایات جعلی نیستیم، اگر روایاتی با محکمات و مسلمات و حکم قطعی عقل یا قرآن تعارض داشته باشد، آن را کنار می‌نهیم. ثانیا این مواردی که شما آنها را به دیوار می‌کوبید مصداق روایات جعلی نیستند و اتفاقا از سیره معصومین(ع) و دیگر روایات نیز مؤیدی بر صحت آنها وجود دارد.

۵. گفته‌اید شما تنها یک روایت را تضعیف کرده و آن را ردّ می‌کنید و در مقام فتوا نیستید نه همه روایات را. هر کسی که متن این نشست را بخواند به احتمال زیاد به این مطلب خواهد رسید که شما در مقام تضعیف روایت و تعمیم آن به بسیاری از روایات که در زمینۀ حضور زنان در اجتماع وارد شده است، پرداخته‌اید اگرچه مقصودتان این نبوده باشد. بنده در یادداشت قبلی توضیح اجمالی دربارۀ این روایت دادم لذا جا داشت که شما به مسائل مهمتری می‌پرداختید و آن برداشت بنده را نقد می‌کردید. ناچارم در اینجا هم به صورت اجمالی توضیحی دربارۀ این روایت می‌دهم: اینکه در نقد این حدیث گفته‌اید حتی خود حضرت زهرا(س) نیز ملتزم به فرمودۀ خود نبود، یعنی خود حضرت زهرا(س) نتوانستند كارى كنند كه مردى او را نبيند و او هم مردى را نبيند، اين گونه اشكال‌ها به دليل غفلت از روش عقلا در القاى مطالب است. بسيار پيش مى‌آيد كه ما كارى نشدنى را توصيه مى‌كنيم تا بر آن تأكيد كرده باشيم؛ مثلا مى‌گوييم: «انسان نبايد لحظه‌اى زبانش از ذكر خدا بايستد.» در حالى كه مى‌دانيم اين كار شدنى نيست؛ چون گاهى غذا مى‌خوريم، گاه مطالعه مى‌كنيم يا با مردم سخن مى‌گوييم. ولى در مقام تأكيد، همان كار ناممكن يا بسيار دشوار را بيان مى‌كنيم. فاطمه(س) نيز با انسان خردمند سخن مى‌گويد. هم گوينده و هم شنونده مى‌دانند كه چنين اتفاقى نمى‌افتد و از اين بيان، جز مبالغه در عفاف زن فهميده نمى‌شود؛ مانند بيان حضرت امير (ع) كه خطاب به امام حسن (ع) فرمود: «وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا يَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَلْ‌.»(منطق تفسیر متن، ص۲۹۸)

اما اینکه گفته‌اید این روایت موجب تقلیل شأن حضرت امیر(ع) است نیز قابل مناقشه است؛ یکی از راه‌های شناساندن جایگاه افراد، ارجاع دادن به آنها در مسائل مهم است تا موقعیت آنان را به دیگران بفهمانند. در این روایت نیز دریافت پاسخ از حضرت فاطمه به خاطر بیان شأن و جایگاه ایشان است. افزون بر اینکه شنیدن این حدیث در حوزۀ مربوط به زنان از زبان یک زن هم قابل پذیرش‌تر است و هم اثربخش‌تر.

 روایات معتبری وجود دارد که در آن امام معصوم از معصوم دیگری یا از شخص غیر معصوم سؤالی می‌پرسد و این به خاطر اغراضی است که عُقلا در فرایند تفهیم و تفاهم از آن استفاده می‌کنند. برای نمونه در روایتی امام علی(ع) از فرزندش امام مجتبی(ع) سؤالاتی مطرح می‌کند و ایشان نیز پاسخ می‌دهند:

سأل علی(ع) ابنه الحسن: عن أشیاء من أمر المروءة، فقال: یا بنی ما السداد؟ قال یا أبت السداد دفع المنکر بالمعروف، قال: فما الشرف! قال: اصطناع العشیرة، و حمل الجریرة قال: فما المروءة؟ …( تحف العقول، ص ۲۲۵؛ معانی الأخبار صدوق، ص۴۰۱)

۶. اینکه نوشته‌اید شما «مقام بیان بحثتان تضعیف حجاب و عفاف نبوده است» یا اینکه شما «در مقام تجویز اختلاط زن و مرد نیستید»؛ مگر نقد من در این مورد بود؟! بله شما در این مقام نیستید و اشکال بنده به تضعیف روایت به خاطر سند از سویی و نحوۀ برداشت شما از آن بوده است. اما نکته‌ای که هست و توضیح داده شد اینکه این مدل برداشت شما از روایات مربوط به زنان باب هرج و مرج را باز خواهد کرد به گونه‌ای که هر روایتی با هر بهانه‌ای کنار گذاشته شود

نکتۀ آخر اینکه از متن سخنرانی شما چیزی جز جواز حضور حداکثری بانوان و کنار گذاشتن احادیث در این حوزه برداشت نمی‌شود، اگر منظورتان غیر از این بود حرجی بر خواننده نیست. عمده دلیل این کنار گذاشتن‌ها و به دیوار کوبیدن‌ها با بهانه‌های مختلف، بیشتر ناشی از ضعف تفسیری و بکارگیری قواعد تفسیر متون دینی است.

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)