منو

پربيننده ترين مطالب
    • No Post To Show
    • No Post To Show
    • No Post To Show
خانه / گفتمانی / ویژه تحول / خلط نکردن علوم! خوب یا بد؟

خلط نکردن علوم! خوب یا بد؟

حتما شما هم شنیده اید که گاهی در تمجید یک عالم بزرگ حوزوی می گویند: «ایشان با این که در فلسفه و کلام ید طولایی دارند، ولی وقتی درس فقه و اصول می گویند گویی اصلا فلسفه وکلام نمی دانند! به این معنا که فلسفه و کلام را با فقه و اصول نمی آمیزند، و بحث های این علوم را با یکدیگر خلط نمی کنند.»
اما حقیقت این است که این منش همیشه امتیاز تلقی نمی شود، خلط نکردن دو علم از یک نگاه کاملا درست است و از نگاهی دیگر اشتباهی بزرگ. رابطه علوم با یکدیگر را از دو جهت می توان بررسی کرد:

  1. روش ها
  2. دستاوردها

روش ها
در این که هر علمی روش مخصوص به خود را دارد شکی نیست، مثلا فلسفه اسلامی(هستی شناسی) به دنبال شناخت هستی بر پایه معرفت های عقلی محض است، در روش علمی فلسفی معرفت های عقلایی جایی ندارد و یا حتی معرفت های نقلی دینی، بنابراین از بدیهیات عقلی شروع می شود و همین طور شاخ و برگ پیدا می کند. یا مثلا در علم جغرافیا معرفت ها برحسب مشاهدات و تجربه ها است. خنده آور است که کسی بگوید می خواهم براساس استدلال های فلسفی ارتفاع و موقعیت قله دماوند را محاسبه کنم.
همین قدر اشتباه است اگر ما بخواهیم با روش های ریاضی دریابیم که مثلا آیه نبا حجیت خبر ثقه را اثبات می کند یا نه! زیرا هنگام بررسی یک جمله که از گذشته به دست ما رسیده است نباید به دنبال مفهومی حداقلی باشیم که از ضرب کلمات آن جمله در یکدیگر بدست می آید، بلکه باید همچون یک تاریخ شناس به دنبال قرینه ها برویم و مفهوم واقعی آن جمله را در فضای صدور آن دریابیم.
با این توضیحات اگر منظور از خلط نکردن فلسفه و کلام با فقه و اصول، خلط نکردن روش های آنها باشد، یک نکته مثبت محسوب می شود.
دستاوردها
فیزیک، ریاضی، فلسفه، کلام، فقه، ادبیات،… همه این علوم گوشه ای از جهل بشر را کنار زده اند، هر علمی در دایره شمولش دستاوردی دارد، و گاهی دستاوردهای یک علم می تواند پایه کار و مورد استفاده علوم دیگر قرار گیرد، مثلا دستاوردهای فیزیک در معماری و مهندسی مورد استفاده قرار می گیرد، مضحک است اگر در عصر حاضر معماری بگوید، من نمی خواهم از دستاوردهای فیزیک بهره ببرم، در این صورت باید منتظر ساختمانی فوق العاده ابتدایی از این معمار باشیم.
در علوم حوزوی هم همین رابطه جاری است، اگر کلام دستاوردی داشته باشد که قابلیت استفاده و مبنا قرار گرفتن در اصول فقه را داشته باشد، نادیده گرفتن آن تنگ نظری است، به عنوان مثال همه ما می دانیم که پروردگار عالم حکیم است، و این از مسلمات کلامی ماست، حال چطور ممکن است پروردگار حکیم در هنگام تشریع دینش به اقتضاییات بندگانش توجه نداشته باشد؟ این که چه روحیاتی دارند، چه ارتکازاتی دارند و یا در زندگی دنیوی چه محدودیت هایی دارند، با این توصیف باید پذیرفت که پروردگار حکیم در تشریع دینش به ویژگی های تکوینی انسان توجه دارد؛ و ما می توانیم با مدنظر قرار دادن شرایط مخاطب دین که همان انسان است به فهم بهتر و روشن تری از دین الهی برسیم؛ اگر منظور از خلط نکردن علوم، این است که چنین استفاده هایی از کلام در فقه و اصول نکنیم، خطای آن پرواضح است.

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)