منو

پربيننده ترين مطالب
    • No Post To Show
    • No Post To Show
    • No Post To Show
خانه / علمی / گزارش و مستندات نشست ها / خلاصه نشست۴: نقد مکتب اصولی شیخ انصاری(ره)-۲

خلاصه نشست۴: نقد مکتب اصولی شیخ انصاری(ره)-۲

بسمه تعالی

خلاصه مطالب، استنادات و منابع،  مربوط به جلسه دوم همایش نقد مکتب اصولی شیخ انصاری (ره)

فقه از کجا شروع می‌شود؟

ما بالفطره در تلاش برای رشد هستیم. جلب مصالح و دفع مفاسد. مصالحی که به ما رشد می‌دهند و مفاسدی که مانع از پویایی ما هستند، اموری غیر از خود ما و خارج از ما هستند. به همین خاطر ما برای به دست آوردن آن‌ها نیاز به انجام برخی کارها و ترک برخی دیگر هستیم.

روشن است که اقدام به مصالح و پرهیز از مضار بدون شناخت آن‌ها ممکن نیست. درست در اینجا این سوال مطرح می‌شود که چه سطحی از معرفت ملاک رفتارهای ما قرار می‌گیرد؟ اگر به هر دلیل به معرفت مطلوب دست نیافتیم، وظیفه دوم و یا سوم ما چیست؟

وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ (اسراء،۳۶)

يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَة[۱]

مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ[۲]

نکته مهم: در شروع یک علم یا پژوهش باید نقطه شروع را به درستی پیدا کنیم. خواستگاه علم کجاست؟ از کجا شروع کنیم، پیش از آنی نیست؟

چه معرفتی حجت میان ما و خدا در دنیای مادی است؟

  1. ما در دنیای کسر و انکسار زندگی می‌کنیم. در این عالم در اغلب موارد دسترسی به علم خالص ممکن نیست.
  2. تکلیف کردن به علم صد در صدی در تمام ابعاد زندگی، تکلیف بما لا یطاق است و منجر به اختلال نظام دین و دنیای مردم می‌شود.
  3. تکلیف بما لایطاق و رضایت به اختلال نظام، خلاف حکمت است و از خدای متعال سر نمی‌زند.

در نتیجه قطعا علم منطقی، تراز حجیت نیست.

ما تنها به اندازه کسر و انکسار تنزل معرفتی را می‌پذیریم. در نتیجه باید:

قوی‌ترین معرفت ممکن نوعی

تراز حجیت قرار گیرد.

دیدگاه بزرگان در این‌باره:

مرحوم شیخ انصاری

از بررسی زندگی عقلا به این نتیجه می‌رسیم که آن‌ها در امور دین و دنیای‌شان ظن به سلامت را معیار عمل خود قرار می‌دهد و این نبوده مگر به خاطر انسداد طرق علم. زیرا آن‌ها می‌دانند که اگر به منافع و مضار معلوم اکتفاء کنند، زندگی‌شان از هم می‌پاشد.[۳]

حضرت امام ره

علم طریق عقلی به واقع است و مقدم بر طرق عقلایی است و عقلا تنها در مواردی که دست‌‌رسی به علم نداشته باشند، سراغ آن‌ها می‌روند.[۴]

بدان که امارات متداول در زبان اصحاب محقق ما، همه از امارات عقلاييه‌اي هستند که در معاملات و سياست‌ها و در تمام امورشان بدان‌ها عمل مي‌کنند؛ به گونه‌اي که اگر شارع از عمل بدان منع کند،‌ زندگي اجتماعي ايشان به هم ريخته و چرخ زندگي مي‌ايستد و چيزي که چنين شأني دارد، جعل حجيت و کاشفيت براي آن بي‌معنا است. با وجود اينكه چنين جايگاهي در نزد عقلا دارد(مانند ظواهر و قول لغوي و خبر ثقه و قاعدۀ يد و اصالت صحت در فعل غير) مي‌بيني که عقلا همگي بدون انتظار جعل و تنفيذ شارع بدان عمل مي‌کنند؛ بلکه دليل قابل اتکايي جز بناي عقلا براي اثبات آنها وجود ندارد و شارع نيز مانند يکي از عقلا به آنها عمل کرده و در حجيت خبر ثقه و قاعدۀ يد، رواياتي است که ظهور تام دارند که عمل به آن دو به خاطر امارۀ عقلايي بودن است.[۵]

مرحوم نائینی

طرقي که از آنها در امکان تعبد به ظن با وجود دسترسي به علم، بحث مي‌شود، طرق عقلایي عرفي است که چرخ زندگي و غرض‌ها و روابط‌ انساني بر اساس آن مي‌چرخد و در ميان روش‌هاي عقلايي که در دست ما است، روشي که در نزد عقلا اثري از آن نباشد و اختراع محض شارع باشد، وجود ندارد. و اين طرق از نظر استحکام و اتقان در نزد ايشان مانند علم است؛ يعني از نظر اصابت به واقع يا خطا مانند علم است و شارع تمسک به آنها را تأييد کرده است.[۶]

مرحوم مظفر نیز در بحث از حجیّت اخبار غیر علمی می‌نویسد:

و على هذه السيرة العملية قامت معايش الناس و انتظمت حياة البشر و لولاها لاختل نظامهم الاجتماعي و لسادهم الاضطراب لقلة ما يوجب العلم القطعي من الأخبار المتعارفة سندا و متنا.( أصول‏الفقه، ج ۲، صفحه ۹۱)

دلیل نقلی

واژگان قرآن و روایت باید بر اساس فهم عرفی معنا شود.

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (ابراهیم،۴)

بنابراین علم به معنای علم عقلای است.

در کتب لغت نیز تعریف نشده و حمل به بداهت گردیده است.

عَلِمَ يَعْلَم عِلْما، نقيض جهل. الجَهْل: نقيض العلم … الجَهَالَة: أن تفعل فعلا بغير علم. (كتاب العين؛ ج‌۲، ص: ۱۵۲)

و كثيرا ما يطلق على الاعتقاد الراجح المستفاد من سند، سواء كان يقينا أو ظنا؛ و منه قوله تعالى فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ [۶۰/۱۰] الآية. قال المفسر: أراد الظن المتآخم للعلم لا العلم حقيقة، فإنه غير ممكن(مجمع البحرين، ج‌۶، ص: ۱۲۱‌)

«لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء،۳۶)

شاهد از آیات و روایات:

یَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ (ممتحنه،۱۰)

وَ الَّذينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فيهِمْ خَيْراً (النور : ۳۳)[۷]

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْقُضَاةُ أَرْبَعَةٌ ثَلَاثَةٌ فِي النَّارِ … وَ رَجُلٌ قَضَى بِالْحَقِّ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فَهُوَ فِي النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَى بِالْحَقِّ وَ هُوَ يَعْلَمُ فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ.

عنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ -قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِيَّاكَ وَ خَصْلَتَيْنِ فَفِيهِمَا هَلَكَ مَنْ هَلَكَ إِيَّاكَ أَنْ تُفْتِيَ النَّاسَ بِرَأْيِكَ أَوْ تَدِينَ بِمَا لَا تَعْلَم[۸]

بنابراین حتی اگر خدای متعال در قرآن یا معصومین ع در روایات متعرض برخی از انواع امارات شده‌اند، از باب بیان مصادیق کلی «لا تقف ما لیس لک به علم» است. فی المثل خدای متعال از اتباع خبر فاسق نهی می‌کند. زیرا آن را مصداق اقتفای ما لیس لک به علم می‌داند.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ (حجرات،۶)

فَإِنَّهُ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي التَّشْكِيكِ فِيمَا يُؤَدِّيهِ‏ عَنَّا ثِقَاتُنَا قَدْ عُرِفُوا بِأَنَّا نُفَاوِضُهُمْ سِرَّنَا وَ نُحَمِّلُهُمْ إِيَّاهُ‏[۹]

بنابراین علم عقلایی که همان ظن قوی است، تخصصا از آیات مرتبط با ظنون خارج است.

معنای لغوی ظن:

العین: و الظن يكون بمعنى الشك و بمعنى اليقين. المحیط: الظَّنُّ: في مَعْنى الشَّكِّ و اليَقِيْن … و خَبَرٌ ظَنُوْنٌ: لا يُدْرى أحَقٌّ هو أمْ باطِلٌ (تحیر)…. و دَيْنٌ ظَنُوْنٌ: لا يُدْرى أ يُقْضى أمْ لا. (تحیر)

إِنْ هِىَ إِلَّا أَسمَاءٌ سمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكمُ مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بهَا مِن سُلْطَانٍ  إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَ لَقَدْ جَاءَهُم مِّن رَّبهِّمُ الهُدَى(۲۳)… إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ لَيُسَمُّونَ المَلَائكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنثىَ‏(۲۷) وَ مَا لهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ  إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنىِ مِنَ الحَقِّ شَيئا(۲۸) فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلىَ‏ عَن ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا(۲۹)

در این آیات به توهمات ظنون گفته شده است.

بناء العقلاء علی العمل بالظن فی کافه امورهم الا ما خرج و لایهم ان یکون وجهه عدم کفایه القطعیات لاداره النظام و الشارع بما انه سیدهم تبع ذلک و لذی نری المتشرعه کذلک،… فما عن المشهور: من انه غیر حجه عقلا و النهی ارشاد الیه لا مولوی، منظور فیه. (الاصول، سید محمد شیرازی، ۱۴۰۹ قمری، انتشارات مکتب امام مهدی، قم، چاپ اول.، ج۵، ص۱۲۷)

هم‌چنین آیت الله سبحانی در بحث از آیه مورد بحث می‌نویسد:

وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (انعام،۱۱۶) ظن در اينجا به معنای اعتقاد يقينی و اطمينان نيست بلکه به معنای سخن بی پايه است. ظن در اينجا هم ترجيح احدالطرفين نيست، يعنی ظن منطقی نيست ظنونی است که بر پايه‌ی خرص است و اين چه ارتباطی به خبر واحد دارد که ثقه‌ای که اهل دقت است آن را نقل می‌کند. ما اين جواب را از روش تفسير موضوعی به دست آورده‌ایم. (درس خارج اصول حضرت آیت الله سبحانی ۸۸/۰۷/۲۶)

آیت الله مکارم نیز در ضمن تفسیر آیه مورد بحث می‌نویسد:

(وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً). بدون شك اين قسم از ظن (گمانهايى كه معقول و موجه است و غالبا مطابق واقع و مبناى كار عقلا در زندگى روزمره مى‏باشد) داخل در اين آيات نيست، و شواهد فراوانى در خود اين آيات بر اين معنی (گمانهاى بى پايه ای كه طبق تعبيرات آيات قبل همرديف «هواى نفس و اوهام و خرافات» است) وجود دارد، و به تعبير ديگر قسم دوم در حقيقت يك نوع علم عرفى است نه گمان، بنا بر اين كسانى كه با اين آيه (إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً) و مانند آن براى نفى حجيت «ظن» به طور كلى استدلال كرده‏اند قابل قبول نيست. (تفسير نمونه، ج‏۲۲، ص: ۵۳۰؛ همچنین در ج‏۸، ص: ۲۸۶)

سیره عملی اهل بیت ع نیز همین طور بوده است. مثلا زمانی که علی بن اسباط خدمت‌ امام رضا ع عرض می‌کند: من در شهری هستم که نه به شما دست‌رسی دارم نه به اصحاب شما، با این حال در صورت نیاز به مسائل شرعی چه کار بکنم، امام ع می‌فرماید:

«ائْتِ فَقِيهَ الْبَلَدِ إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَاسْتَفْتِهِ فِي أَمْرِكَ فَإِذَا أَفْتَاكَ بِشَيْ‏ءٍ فَخُذْ بِخِلَافِهِ فَإِنَّ الْحَقَّ فِيهِ»[۱۰]

همین‌طور امر کردند که اگر به روایات آنها دسترسی نداشتند، می‌توانند به روایاتی که از حضرت امیر ع نقل می‌شود، عمل کنند.

«إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ حَادِثَةٌ لَا تَجِدُونَ حُكْمَهَا فِيمَا رَوَوْا عَنَّا فَانْظُرُوا إِلَى مَا رَوَوْهُ عَنْ عَلِيٍّ ع فَاعْمَلُوا بِهِ»[۱۱]

مقایسه این روش با روش ورود شیخ ره به امارات

شیخ ره از دلیل را یا بالذات حجت می‌داند یا بالعرض. از این منظر هر دلیلی که حجیت آن ذاتی نباشد، اصل بر عدم حجیت است تا این‌که خلاف آن ثابت شود.

شیخ دنبال دلیل است خواه عقلی باشد یا نقلی. ولی در عمل تنها دنبال دلیل تعبدی هست و اعتنایی به ادله عقلی ندارد.

بنابراین تنها تفاوت این نظریه با نظریه شیخ در این است که شیخ ادله خروج را تعبدی می‌داند ولی ما عقلی و وجدانی.

ان الموارد التي يستكشف منها حال العقلاء في أمور معادهم و معاشهم من اكتفائهم بالظن في السلامة إنما هو بواسطة انسداد طرق العلم لهم بحيث لو اقتصروا على المنافع المعلومة و المضار المعلومة لزم اختلال نظامهم[۱۲]

مقایسه این نظریه با نظریه میرزای قمی ره

  1. میرزا به انسداد تکوینی معرفت توجه ندارد و به طور اولیه معرفت را توقیفی می‌داند. از این نظر مانند بقیه است. انسداد میرزا انسداد نقلی است.

فالشّارع اكتفي في المحاورات مع أصحابه بما حصل لهم الظّن به في التكاليف أيضا فهذا الظّن ممّا علم حجيّته و هذا هو الذي اتّفق العلماء على حجيّته من دون خلاف بينهم (قوانين‏الأصول، ج۱، ص۴۵۰)

در حالی که علامه طباطبایی ره جریان وضع را ضرورت تکوینی و غیر قابل ردع می‌داند.

ثم انك عرفت في بحث الوضع ان اعتبار الوضع و الدلالة اللفظية ما يقتضى به الفطرة الإنسانية و نظام الاجتماع فهو ما بنى عليه العقلاء و لا معنى للردع عنه (حاشيةالكفاية، علامه طباطبایی, ج۲، صفحه۲۰۵)

  1. میرزا نوعیت را شرط نمی‌داند و کاملا موردی به جریان حجیت نگاه می‌کند.

إذا عرفت هذا ظهر أنه … العبرة بقوّة الظّن و المعيار هو الرجحان في النظر فإذا حصل الظن بمدلول خبر الواحد أكثر ممّا دل عليه أصل البراءة و غيره فيقدم عليه و ذلك ليس من قبيل ما نص الشّارع باعتباره من الظنون كشهادة العدلين و غيرها فإنه قد يحصل الظّن بشاهد واحد أكثر من شاهدين و لا يعتبر ذلك لأنّ الشّارع جعل الشاهدين من حيث إنهما شاهدان مناطا للحكم لا من حيث الظّن الحاصل بهما كالفتوى و الإقرار و غيرهما!

از این رو نیز ظن حاصل از خواب را نیز حجت می‌داند.

مع أنّ ترك الاعتماد مطلقا حتى فيما لو لم يخالفه شي‏ء أيضا مشكل سيّما إذا حصل الظّن بصحّته و خصوصا لمن كان أغلب رؤياه صادقة (قوانين‏الأصول، ج ۱، صفحه ۴۹۵)

این در حالی است که ما با قید نوعیت، هر دو را خارج ساخته‌ایم.

توضیح نوعیت

نوعیت دو گونه است. نوعیت در افراد و نوعیت در کشف

نوعیت در افراد یعنی اغلب افراد به آن سطح از معرفت دسترسی داشته باشند.

نوعیت در کشف یعنی دلیل مورد نظر در نوع موارد قابلیت کشف داشته باشد.

  1. مردم درک روشنی از آن را ندارند و نمی توانند بپذیرند.

«يا داود إن الناس لا يحتملون ذلك و إني سأفعل»[۱۳]

«يا داود إن العباد لا يطيقون الحكم بما هو الحق فسل المدعي البينة و أضف المدعى عليه إلى اسمي»

  1. زمینه اختلال و مشاجرات پدید می‌آید.

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا رَأَيْتُمُ الْهِلَالَ فَصُومُوا وَ إِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَأَفْطِرُوا وَ لَيْسَ بِالرَّأْيِ وَ لَا بِالتَّظَنِّي- وَ لَيْسَ الرُّؤْيَةَ أَنْ يَقُومَ عَشَرَةُ نَفَرٍ فَيَقُولَ وَاحِدٌ هُوَ ذَا وَ يَنْظُرُ تِسْعَةٌ فَلَا يَرَوْنَهُ لَكِنْ إِذَا رَآهُ‏ وَاحِدٌ رَآهُ‏ أَلْفٌ‏.[۱۴]

لو كان الملاك هو حصول الظن الشخصي يلزم الفوضى في مقدار الفحص فانّ طبائع الناس مختلفة، فربّ شخص يحصل له الظنّ بأدنى فحص، و ربّ شخص آخر لا يحصل له ذلك الظن إلّا بعد إنهاء الفحص. (إرشاد العقول الى مباحث الأصول للسبحانی، ج‏۲، ص: ۵۶۹)

  1. سوء استفاده می‌شود.

عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: مَنْ‏ فَسَّرَ الْقُرْآنَ‏ بِرَأْيِهِ فَأَصَابَ الْحَقَّ فَقَدْ أَخْطَأَ.[۱۵]

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ‏ فَسَّرَ الْقُرْآنَ‏ بِرَأْيِهِ إِنْ أَصَابَ لَمْ يُؤْجَرْ وَ إِنْ أَخْطَأَ خَرَّ أَبْعَدَ مِنَ السَّمَاءِ.[۱۶]

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع تَرِدُ عَلَيْنَا أَشْيَاءُ لَيْسَ نَعْرِفُهَا فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ لَا سُنَّةٍ فَنَنْظُرُ فِيهَا فَقَالَ لَا أَمَا إِنَّكَ إِنْ أَصَبْتَ لَمْ تُؤْجَرْ وَ إِنْ أَخْطَأْتَ كَذَبْتَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ[۱۷]

آثار کاربردی نظریه «حجیت قوی‌ترین معرفت ممکن نوعی»

  1. روش صحیح ورود به مساله منجر به حل درست، متین و سریع آن می‌شود.
  2. ادله نقلی بهتر معنا می‌شود.
  3. در نگاه تعبدی برخی ادله خارج می‌شوند در حالی که با این نظریه وارد می‌شوند. مثل شهرت قدما.

نهایت چیزی که از تعلیل آیه می‌توان فهمید این است که جایز نیست اقدام به کاری که مقتضی جهالت و سفاهت است. خواه خبر باشد یا چیز دیگری. و این مطلب ملازم با ضرورت اقدام به هر چیزی که جهالت نباشد، نیست. زیرا آیه مفهوم ندارد تا به آن اخذ شود. آیا نمی‌بینی که وقتی گفته شود: «انار نخور به خاطر این‌که ترش است.» دلالت ندارد بر این‌که هر چیز غیر ترشی را می‌توان خورد.[۱۸]

الوجه الثالث: دعوى أنّ الظنّ الحاصل من الشهرة الفتوائية أقوى من الظن الحاصل من الخبر الواحد. و فيه: أنّ حجية الخبر ليس لأجل إفادته الظن، بل لأجل قيام الدليل عليه و إن كانت الحكمة في حجيته كونه مفيدا للظن نوعا. نعم: لو قلنا باعتبار الظن المطلق كان من أحد أفراده الشهرة الفتوائية إذا حصل منها الظن، و إلّا فلم يقم دليل بالخصوص على حجية الظن الحاصل من الشهرة الفتوائية. ( فوائد الاصول للنائینی، ج‏۳، ص: ۱۵۶)؛

ثم إن منشأ توهم كونها من الظنون الخاصة أمران أحدهما ما يظهر من بعض من أن أدلة حجية خبر الواحد تدل على حجيته بمفهوم الموافقة لأنه ربما يحصل منها الظن الأقوى من الحاصل من خبر العادل. و هذا خيال ضعيف تخيله بعض في بعض رسائله و وقع نظيره من الشهيد الثاني في المسالك حيث وجه حجية الشياع الظني بكون الظن الحاصل منه أقوى من الحاصل من شهادة العدلين. و وجه الضعف أن الأولوية الظنية أوهن بمراتب من الشهرة فكيف يتمسك بها في حجيتها مع أن الأولوية ممنوعة رأسا للظن بل العلم بأن المناط و العلة في حجية الأصل ليس مجرد إفادة الظن (فرائد الاصول للانصاری ؛ ج‏۱ ؛ ص۱۰۵)

برخی شبهات درباره نظریه مذکور

یکم: احتیاط

ما می‌توانیم در همه موارد احتیاط کنیم. یا دست کم تا جایی که منجر به عسر و حرج نشده، احتیاط کنیم.

جواب:

  1. بروز وسواس به خاطر این‌که مرزها روشن نیست و حساسیت ذهن به همه چیز سرایت می‌کند.
  2. احتیاط خالی از هزینه نیست.

برای انسان عاقل و با بصیرت لازم است که در همۀ امور، مفاسد هر دو جنبه انجام یا ترک عمل را به صورت کامل ملاحظه کرده، از اکتفا به بررسی یک طرف پرهیز نماید. برای این مطلب مثال های فراوانی وجود دارد. از آن موارد این است که شخصی از رفت‌وآمد با مردم پرهیز می‌کند به این بهانه که اکثر مردم نسبت به نجاسات بی مبالاتند در حالی که توجه ندارد که «فإن الاحتیاط عن النجاسه حسن لکن الاجتناب عن کسر قلوب المؤمنین و تضییق الامور و…ایضا حسن بل احسن.» همچنین احتیاط در فتوی و عمل نیکو است اما بر پا کردن امور خیر و معروف و دادرسی بیچارگان و دفع مفاسد و فیصله دادن به اختلافات مردم و اصلاح بین آنها (که متوقف بر فتوی دادن هستند) نیز نیکوست، بلکه نیکوتر است … پس بترس از اینکه منشأ احتیاط تو از جهت وسواس و تسویلات شیطان باشد… همین گونه است فتوا به قصاص. همچنا‌ن‌که گاه لزوم قصاص برای فقیه روشن می‌شود، ولی به خاطر پرهیز از آلوده شدن دستش به خون مسلمانی، احتیاط کرده، فتوی نمی‌دهد، در حالی که فراموش می‌کند فرموده خداوند متعال را که «و لکم فی القصاص حیاة» و همچنین فراموش می‌کند حال اولیای دم را و رنج ها و دردهایی که دارند و همچنین فراموش می‌کند که ترک قصاص زمینه شیوع قتل را فراهم می‌کند و…[۱۹]

  1. در نهایت شارع نیز رویه عقلایی را تایید کرده و سخت نگرفته و امر به احتیاط نکرده است.

يَا عُثْمَانُ لَمْ يُرْسِلْنِي اللَّهُ تَعَالَى بِالرَّهْبَانِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعَثَنِي بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ أَصُومُ وَ أُصَلِّي وَ أَلْمِسُ أَهْلِي فَمَنْ أَحَبَّ فِطْرَتِي فَلْيَسْتَنَّ بِسُنَّتِي وَ مِنْ سُنَّتِيَ النِّكَاحُ. (الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۵، ص۴۹۴، ح۱)

كُلُ‏ شَيْ‏ءٍ لَكَ‏ حَلَالٌ‏ حَتَّى يَجِيئَكَ شَاهِدَانِ يَشْهَدَانِ عِنْدَكَ أَنَّ فِيهِ مَيْتَةً. (الكافي (ط – الإسلامية)، ج۶، ص۳۳۹، ح۲)

دوم: حجیت قیاس

قیاس نیز ممکن است قوی‌ترین معرفت ممکن را نتیجه دهد.

پاسخ: قیاس در اغلب موارد به نتیجه نمی‌رسد و فاقد نوعیت است.

يَا زُرَارَةُ إِيَّاكَ وَ أَصْحَابَ الْقِيَاسِ فِي الدِّينِ … وَ كَأَنِّي بِالرَّجُلِ مِنْهُمْ يُنَادَى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ فَيُجِيبُ مِنْ خَلْفِهِ وَ يُنَادَى مِنْ خَلْفِهِ فَيُجِيبُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ قَدْ تَاهُوا وَ تَحَيَّرُوا فِي الْأَرْضِ وَ الدِّينِ.[۲۰]

إِنَّ أَصْحَابَ الْقِيَاسِ طَلَبُوا الْعِلْمَ بِالْقِيَاسِ فَلَمْ يَزْدَادُوا مِنَ الْحَقِّ إِلَّا بُعْداً إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُصَابُ بِالْقِيَاسِ[۲۱]

عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ السُّنَّةَ لَا تُقَاسُ أَ لَا تَرَى أَنَّ امْرَأَةً تَقْضِي صَوْمَهَا وَ لَا تَقْضِي صَلَاتَهَا يَا أَبَانُ إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ[۲۲]

[۱] تحف‏العقول، ص۱۷۱؛ص۴۱۴، عن علی ع

[۲] الكافي، ج۱، ص۴۴، ح۳، عن الرسول ص

[۳] إن الموارد التي يستكشف منها حال العقلاء في أمور معادهم و معاشهم من اكتفائهم بالظن في السلامة إنما هو بواسطة انسداد طرق العلم لهم بحيث لو اقتصروا على المنافع المعلومة و المضار المعلومة لزم اختلال نظامهم (مطارح الانظار،۲۴۹)

[۴] القطع طريق عقلي مقدم على الطرق العقلائية، و العقلاء انما يعملون بها عند فقد القطع (تهذيب‏الأصول، ج ۲، ص۱۰۹)

[۵]. أنوار الهداية، ج۱، ص۱۰۵.

[۶]. فوائد الأصول، ج۳، ص۹۱.

[۷] اگر عبدی، در موضوع آزادی خود با مولای خویش وارد مذاکره شود و مولا بپذیرد که او مثلا به تدریج کار کرده و قیمت خود را بپردازد، به چنین عبدی، عبد مکاتب گفته می‌شود. خدای متعال می‌فرماید: اگر مولای عبد، توانایی چنین معامله‌ای را در او سراغ داشته باشد، می‌تواند وارد معامله شود. (خیر در موارد بسیاری در قرآن به معنای ثروت به کار رفته است. «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ» (بقره،۱۸۰).)

[۸] الكافی ۱ ۴۲

[۹] وسائل الشيعة، ج‏۱، ص۳۸،ح۶۱-۲۲

[۱۰] تهذيب‏الأحكام، ج۶، ص۲۹۴، ح۲۷

[۱۱] بحارالأنوار، ج۲، ص۲۵۳

[۱۲] مطارح الانظار، ص۲۴۹

[۱۳] قصص‏الأنبياءللراوندي، ص۲۰۰، ح۲۵۶

[۱۴] الكافي (ط – الإسلامية)، ج۴، ص۷۷، ح۶

[۱۵] وسائل الشيعة، ج۲۷، ص۲۰۵، ح۳۳۶۱۰-۷۹

[۱۶] وسائل الشيعة، ج۲۷، ص۲۰۲، ح۳۳۵۹۷-۶۶

[۱۷] الكافي، ج۱، ص۵۶، ح۱۱

[۱۸] الوجه الثاني: قوله تعالى في ذيل آية النبأ: «أن تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين» بتقريب: أنّ المراد من «الجهالة» السفاهة و الاعتماد على ما لا ينبغي الاعتماد عليه، و الاعتماد على الشهرة ليست من السفاهة. و فيه: أنّ أقصى ما يقتضيه التعليل هو عدم جواز الأخذ بكل ما يقتضى الجهالة و السفاهة خبرا كان أو غيره، و هذا لا يقتضى وجوب الأخذ بكل ما ليس فيه جهالة، إذ ليس له مفهوم حتى يتمسك به، أ لا ترى: أنّ قوله «لا تأكل الرّمان لأنّه حامض» لا يدل على جواز أكل كلّ ما ليس بحامض، و ذلك واضح. (فوائد الاصول ؛ ج‏۳ ؛ ص۱۵۵)

[۱۹] قوانين‏الأصول، ج۱، ص۴۴۷

[۲۰] وسائل الشيعة، ج‏۲۷، ص۵۹، ح۳۳۱۹۳-۴۳

[۲۱] الكافي، ج۱، ص۵۷،ح۱۴

[۲۲] همان، ح۱۵

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)