هجرت
هجرت مقدمه ي جهاد است و مردان حق را سزاوار نيست كه سر و سامان اختيار كنند و دل به حيات دنيا خوش دارند آن گاه كه حق در زمين مغفول است و جهّال و فسّاق و قدّاره بند ها بر آن حكومت مي رانند…
سرّ آنكه جهاد في سبيل الله با هجرت آغاز مي شود در كجاست؟ طبيعت بشري در جست و جوي راحتي و فراغ است و سامان و قرار را مي طلبد. ياران! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نيست، سخن از آنان است كه اسلام آورده اند اما در جست و جوي حقيقت ايمان نيستند. كنج فراغتي و رزقي مكفي…دلخوش به نمازي غراب وار و دعايي كه بر زبان مي گذرد اما ريشه اش در دل نيست، در باد است. در جست و جوي مأمني كه او را از مكر خدا پناه دهد؛ در جست و جوي غفلت كده اي كه او را از ابتلائات ايماني ايمن سازد، غافل كه خانه ي غفلت پوشالي است و ابتلائات دهر، طوفاني است كه صخره هاي بلند را نيز خرد مي كند و در مسير دره ها آنهمه ميغلتاند تا پيوسته به خاك شود.
اگر كشاكش ابتلائات است كه مرد را مي سازد، پس ياران، دل از سامان بركنيم و روي به راه نهيم. بگذار ما را از عاقبت كار بترسانند اگر رسم مردانگي سر باختن است، ما نيز چون سيدالشهدا پاسخ خواهيم گفت كه: «آيا نداسته اي كه از نشانه هاي حقارت دنيا در نزد حق اين است كه سر مبارك يحيي بن زكريا را براي زني روسپي از قوم بني اسرائيل پيشكش برند؟ آيا نمي داني كه بر بني اسرائيل زماني گذشت كه مابين طلوع فجر و طلوع شمس هفتاد پيامبر را مي كشتند و آن گاه در بازارهايشان به خريد و فروش مي نشستند، آنسان كه گويي هيچ چيز رخ نداده است! و خدا نيز ايشان را تا روز مؤاخذه مهلت داد.» اما واي از آن مؤاخذه اي كه خداوند خود اينچنين توصيف كرده است: اَخذَ عزيزٍ مُقتَدِر
آه ياران! اگز در اين دنياي وارونه، رسم مردانگي اين است كه سر بريده ي مردان را در تشت طلا نهند و به روسپيان هديه كنند…بگذار اينچنين باشد. اين دنيا و اين سر ما![۱]
[۱] شهيد سيد مرتضي آويني- فتح خون