منو

پربيننده ترين مطالب
    • No Post To Show
    • No Post To Show
    • No Post To Show
خانه / اطلاع رسانی / نه تنها در اصول فقه، که در ادبیات هم دنباله رو اهل سنت هستیم …
یادداشت اختصاصی استاد اکبرنژاد در حاشیه سومین سمینار نقش ادبیات عربی در فرآیند استنباط

نه تنها در اصول فقه، که در ادبیات هم دنباله رو اهل سنت هستیم …

یادداشت اختصاصی استاد اکبرنژاد در پی برگزاری سومین سمینار«نقش ادبیات در فرآیند استنباط»

بنده در مباحث «تاریخ تحول فقاهت» توضیح دادم که بزرگان ما به خاطر سنگینی فضای علمی حوزه های تسنن، ناگزیر اصول فقه آنان را محور کار خود قرار داده، نسخه شیعی آن را نوشتند. برای همین شیخ طوسی(ره) نسخه شیعی «العده فی اصول الفقه» قاضی ابو یعلی را با همان نام و همان سرفصل ها نوشت و اصول اهل سنت را از منظر تفکر شیعی اما در همان ساختار و قالب و روش ارائه داد. گرچه شیخ(ره) از این کار ناگزیر بود ولی بی شک خالی از آسیب هم نبود. پذیرش مسائل، ساختار و روش های یک علم، آسیب های جدی را می تواند در پی داشته باشد. از این روست که انتظار می رفت نسل های آتی به جای مقدس پنداری اصول، با عنایت به کم و کیف شکل گیری آن در شیعه، به پالایش، ساختار و اصلاح روشهای آن همت گمارند. اما نه تنها این اتفاق نیفتاد که هر روز بر قداست اصول با همان مسائل و ساختار و روش افزوده شد و اصول با همه کاستی هایش فریز شد و ماندگار!
در این یادداشت می خواهیم بر این مساله تاکید کنیم که گذشته از اصول فقه، ما در ادبیات عرب نیز شاگرد متعبد متنسکی برای اهل سنت بوده ایم! تعجب نکنید. ادبیات عرب گرچه به ارشاد امیر بیان امام علی(ع) آغاز شد، اما بیش از شیعه که در اقلیت محض بود، در میان اهل سنت نشو و نما یافت و در زمان امام صادق(ع) به یک جریان جدی بدل گردید. تا جایی که به بیان برخی از فحول علمای معاصر، در زمانی نحو تراز علمی بود و درجات علمی با تسلط بر نحو سنجیده می شد که حکایت مولوی از نحوی و کشتیبان، حکایت از آن دارد. زمانی نیز با بلاغت و غیره.
از این روست که تفسیرهای ادبی رواج یافت و محتوای قرآن تحت الشعاع بحث های ادبی قرار گرفت. تحلیل نگارنده این است که اهل سنت با بحث های ادبی، جامعه علمی را به ظواهر مشغول می داشتند. برای همین نیز ما نه تنها تاکید ویژه ای از اهل بیت(ع) بر غور در صرف و نحو و بلاغت نمی بینیم و تنها حدیث «تعلموا العربیه» را در اختیار داریم، بلکه شاهد برخورد سرد و گاه تند ایشان با این مسأله هستیم. برای همین است که در زمان اهل بیت(ع)، شیعه به سمت ادبیات به معنای خاص یعنی غور در دقایق و قیل و قال ها کشیده نشد.
همچنانکه اهل سنت گرایش زیادی به نقل عین الفاظ روایات پیامبر اسلام(ص) داشتند و حضرات ائمه(ع) آن را نوعی ظاهرگرایی و مقدس مآبی تلقی کردند. روشی که علمای اهل سنت، مردم را با این کارها فریب می دادند و القاء می کردند که تا چه اندازه به سنت پیامبر(ص) پایبند هستند. در مقابل حضرات معصومین(ع) اجازه نقل به معنا را دادند و از اصرار بر نقل به لفظ منع کردند.
اما پس از شروع عصر غیبت و محرومیت از ضیاء خورشید ولایت، حوزه شیعه از این ظاهری گری ها مصون نماند و رفته رفته، ادبیات به یک امر مقدس بدل گردید و کتب اهل سنت با همان رویه و دقت نظرهای کاذب و خود ساخته، وارد حوزه شیعه شد و تا همین امروز نیز بسیاری از بزرگان میلی به نگارش کتب ادبی ندارند و کتب چند صدساله اهل سنت را بهتر و مناسبتر می دانند. خواه سیوطی باشد یا مغنی با آن همه بحث های ملال آور و قیل و قال های خودساخته.
اینکه ادبیات عرب از مقدمات فهم دینی است که به زبان عربی نازل و شرح شده است، بدیهی است. همچنانکه فراگیری زبان فرنگ برای فراگیری آموزه های جدید بشری ضروری می نماید. اما سخن در میزان آن است. آیا دین شناس شدن تا بدانجا به ادبیات گره خورده است که اگر کسی بخواهد دین شناس شود، باید در ادبیات مجتهد یا قریب الاجتهاد شود؟ یا این یک انحراف بزرگ است که نه تنها حُسنی ندارد، که افراط در ادبی کردن دین، منجر به کج فهمی آیات و روایات نیز می گردد! گذشته از اینکه عمر طالبان علم را ضایع ساخته و خیل کثیری از آنان را از فقاهت منصرف می سازد. چه بسیارند طلاب مستعدی که علاقه ای به ادبیات تخصصی ندارند. کما اینکه بسیارند کسانی که نابغه علم اقتصاد یا سیاستند اما علاقه ای به فراگیری تخصصی زبان انگلیسی ندارند و به آموزش متعارف بسنده می نمایند.
نگارنده، در کتاب منطق تفسیر متن با دقت تمام ابعاد این مساله (کم و کیف نیاز به ادبیات در اجتهاد) را بررسی کرده است. علاقمندان می توانند به بخش دوم آن(معنا؛ اقسام و احکام آن) مراجعه نمایند. در این مختصر تنها به برخی محورها اشاره می کنم:
یک. اثبات اعجاز ادبی قرآن گرچه لازم است، اما غیر از بهره مندی از معارف آن است. برای این منظور پیشنهاد می شود که موسسه ای تحت اشراف مرکز مدیریت به طور تخصصی به فعالیت های ادبی بپردازد تا بتواند از عظمت ادبی قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و بسیاری از ادعیه دفاع نماید و کل حوزه را از نظر ادبی تغذیه نماید.
دو. بحث های معرفتی قرآن کما اینکه در کتاب مذکور با ذکر امثله آمده، از ادبیات علمی برخوردار است و ابدا فهم معانی را متوقف بر ظرائف ادبی نکرده است. مثل آیه وضوء یا تحریم امهات و… بنابراین باید حساب آیات علمی قرآن را از بقیه جدا کرد.
سه. پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت ایشان(ع)، با زبان مردم سخن می گفتند و این طور نبود که پاسخ پرسش های آنان را در قالب ادبیات معجزه آسا بیان کنند که فهم صحیح آن نیازمند غور در مغنی اللبیب و امثال آن باشد. چرا که در این صورت مردم غیر ادیب پاسخ خود را نمی گرفتند. همین طور اگر پاسخ آنان از ادبیات متفاوتی برخوردار بود، نباید اجازه نقل به معنا می دادند. مهم تر از همه، اینکه عمده روایات معرفتی و فقهی ما نقل به معنای کلمات اهل بیت(ع) است. برای همین نیز شما ادبیات پرسش و پاسخ را یکی می بینید. این طور نیست که پرسش اصحاب از یک ادبیات عامیانه و پاسخ منقول از اهل بیت از ادبیات بسیار فاخر برخوردار باشد.
چهار. چیزی که قلب هر انسان فهیمی را به درد می آورد این است که انس با کتاب و سنت جای خود را به بازی های ادبی داده است. برخی به جای اینکه به سیاق آیات و آیات هم خانواده توجه کنند یا به روایات مرتبط نظر بیندازند، در عمق یک واژه غور می کنند و نه تنها ثمری نمی گیرند که آیات و روایات را به ابتذال می کشند! مثلا واژه غناء بیش از اینکه بحث ادبی باشد که فلان لغوی در گوشه فلان کتابش فلان قول را هم نقل کرده است، یک بحث روایی است. کسی که مجموع روایات باب غناء را از نظر بگذراند، از نوع پرسش ها و جنس پاسخ ها و از مناسبت حکم و موضوع و ده ها شاهد دیگر، یقین می کند که غنایی که مد نظر اهل بیت(ع) است و موضوع حکم قرار گرفته، کدام است. در حالی که بسیاری از فقهاء بیش از اینکه عنایت به خود ادله داشته باشند، صرفا در دریای لغت فرو می روند و گاه به آرائی می رسند که مصداق «لایغنی من جوع» است.
پنج. تا جایی که حقیر در مباحث اجتهاد و تقلید بزرگان، از گذشته تا به امروز ملاحظه کرده ام، آنان غور در ادبیات را نه تنها برای اجتهاد لازم نمی دانند که برخی مانند علامه وحید بهبهانی(ره) این کار را یکی از موانع اصلی اجتهاد نیز می شمارد و شاگرد او علامه کاشف الغطاء(ره) فقیهی را که گرفتار دقت نظرهای ادبی شده باشد، فاقد صلاحیت فتوا می داند!
پیشنهاد ما این است که به جای پافشاری بر ادبیات خوانی، به کارورزی ادبیات تشویق کنید. اگر طلبه ها همان کتاب های ابتدایی و میانی ادبیات را خوب بخوانند و در ضمن آن، ترجمه آیات و روایات، مکالمه و تجزیه و ترکیب را تمرین کنند و با مهارت های این امور انس بگیرند؛ قطعا توان متن خوانی و فهم بر آیات و روایاتشان به طرز غیر قابل تصوری ارتقاء می یابد. ای کاش روزی برسد که حوزه ما به جای اینکه طلبه ی فاضل را دوازده سال گرفتار مقدمات و سطح سازد و میان او و کتاب و سنت فاصله بیندازد، از همان آغاز او را به سرچشمه نور راهنمایی کند و از آبشخور کتاب و سنت بهره مند سازد.
محمد تقی اکبرنژاد، ۱۱بهمن۹۶

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)