منو

پربيننده ترين مطالب
    • No Post To Show
    • No Post To Show
    • No Post To Show
خانه / علمی / گزارش و مستندات نشست ها / مشروح نشست۸: مقایسه روش تفسیری شیخ انصاری(ره) در مقایسه با آیت الله بروجردی(ره) و علامه طباطبایی(ره)
مقایسه روش تفسیری چند تن از فحول علم اصول در

مشروح نشست۸: مقایسه روش تفسیری شیخ انصاری(ره) در مقایسه با آیت الله بروجردی(ره) و علامه طباطبایی(ره)

جمعه مورخ ۳۰ آبان ۱۳۹۴ جلسه چهارم از سلسله همایش های نقد مکتب اصولی شیخ انصاری(ره) در مسجد حضرت زینب (سلام الله علیها) واقع در شهرک پردیسان قم برگزار گردید. و این بار موضوعی که توسط استاد حجت الاسلام و المسلمین اکبرنژاد مورد بررسی و نقد قرار گرفت، روش تفسیر متن شیخ انصاری(ره) در مقایسه با چند تن از علمای بنام دیگر بود.

 

مقدمه

یکی از بحث های ارزشمند این است که ما روش ها و مکتب های تفسیری را به صورت تطبیقی و مصداقی و نه به صورت کلان با یکدیگر مقایسه کنیم.

در این جلسه ما به دنبال نقد روش تفسیری شیخ انصاری(ره) هستیم و برای این که مطلب روشن شود، به صورت مقایسه ای وارد می شویم، چون در مقایسه نقاط ضعف و امتیاز بهتر فهمیده می شود. بر همین اساس ما سه تن از فقهای بنام را انتخاب کردیم، یعنی علامه وحید بهبهانی(ره) و آیت الله بروجردی(ره) و علامه طباطبایی(ره) را به عنوان یک سبک تفسیری آورده ایم و در مقابل ایشان جناب شیخ انصاری(ره) و آیت الله خویی(ره) را در یک موضع دیدیم، و می خواهیم روش تفسیر این دو گروه و روش فهم آنها را از آیات و روایات با یکدیگر مقایسه کنیم. و ببینیم در کنار اشتراک های فراوانی که دارند چه تفاوت هایی با یکدیگر دارند.

قبل از ورود به بحث نکاتی را درباره ضرورت بحث های روشی بیان می کنم.

ضرورت بحث های روشی

با یک روش حل مساله می شود هزاران مساله را حل نمود و اگر روش حل ما ایراد داشته باشد، در در هزاران مساله به نتیجه نامناسب می رسیم، ضرورت بحث های روشی از همین جا فهمیده می شود، زیرا همچون نرم افزاری است که در تمام مسائل حاکم و تاثیر گذار است، و اگر روش ما ضعف داشته باشد ما هیچ تضمینی درباره صحت پاسخ مساله نخواهیم داشت.

و متاسفانه در حوزه امروز ما بحث های روشی جدی گرفته نمی شود، امام صادق علیه السلام می فرمایند: «الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ الطَّرِيقِ لَا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ إِلَّا بُعْداً»[۱]

یعنی حرکت وجود دارد، اما از روی بصیرت نیست. وقتی روش فقهی شما درست نباشد، هرچه که عملیات فقهی تان را غلیظ تر بکنید، فاصله تان از واقع بیشتر می شود.

و متاسفانه در حوزه امروز ما بحث های روشی جدی گرفته نمی شود، امام صادق علیه السلام می فرمایند: «الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ الطَّرِيقِ لَا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ إِلَّا بُعْداً»[۱]

یعنی حرکت وجود دارد، اما از روی بصیرت نیست. وقتی روش فقهی شما درست نباشد، هرچه که عملیات فقهی تان را غلیظ تر بکنید، فاصله تان از واقع بیشتر می شود.

بنده سه پیشنهاد برای جبران این کاستی دارم:

  1. اول این که طلبه های ما در کنار این که وارد فقه و اصول می شوند، روش تحقیق در فقه و اصول را هم یاد بگیرند، و تفاوت روش حل مسائل فقهی و اصولی با روش کلامی و فلسفی را یاد بگیرند.
  2. پیشنهاد دوم در سطح بالاتر و در سطح اساتید است، پیشنهاد حقیر به عنوان یک برادر کوچکتر این است که این برادران زحمتی مضاعف بکشند و قبل شروع به تدریس رسائل و مکاسب روش اجتهادی شیخ انصاری (ره) را تبیین کنند، طلبه چهار سال رسائل و مکاسب می خواند، ولی اصلا نمی داند که روش اجتهادی شیخ انصاری(ره) به چه صورت است؟ و با علامه وحید بهبهانی(ره) و شیخ طوسی (ره) و آیت الله بروجردی (ره) چه تفاوتی دارد؟ برای همین است که این طور بحث کردن کم فایده می شود.
  3. پیشنهاد سوم به اساتید معظم درس خارج است، ما در درس خارج اجتهاد در مساله داریم، اما اجتهاد در روش حل مساله نداریم، گویا در روش اجتهاد همچون یک مقلد براساس ارتکازاتی که از نسل های گذشته گرفته ایم حرکت می کنیم. یعنی روش اجتهاد برای ما تفصیلی نشده است، بررسی کنیم که در تاریخ فقاهی شیعه چند روش اجتهاد داشته ایم؟ چه خوب می شد اگر اساتید درس خارج قبل از ورود به بحث ها، روش های اجتهاد را بیان می کردند و بعد از آن روش مختار و مطلوب خود که یکی از این روش ها و یا تلفیقی از آنها باشد را، بیان می کردند. این روند فقه ما را به پویایی می رساند، که امروز قدری مورد بی مهری قرار گرفته است، این مطلب یکی از لوازم قطعی تحول است و به همین خاطر است که حضرت آقا می فرمایند که هیچ کس نمی تواند ادعا کند که ما به قله اجتهاد رسیده ایم و اجتهاد بهتر از این نخواهد شد، اجتهاد در طول تاریخ هزار ساله اش مدام در حال تکامل بوده است و الان هم در حال تکامل است.

روش شناسی در تفسیر متن

از سه زاویه به نقد مکتب تفسیری شیخ انصاری ره می‌پردازیم و در اطراف آن آراء چهار بزرگوار دیگر را نیز بررسی می‌کنیم.( که البته ممکن است به خاطر ضیق وقت نتوانیم به همه آنها برسیم.)

  1. از حیث دقت مطلوب در تفسیر متن.
  2. از حیث توجه به قرینه.
  3. از حیث توجه به کل قرآن در تفسیر آیات و استظهار آن‌ها.

یک. دقت مطلوب در تفسیر متن

خدای متعال چون قصد هدایت بندگانش را دارد، باید با آنها ارتباط ایجاد کند؛ بالطبع برای ایجاد ارتباط لازم است که با زبان آن‌ها سخن بگوید.

پیامبر اسلام(ص) می فرمایند:

انا معاشر الانبیا نکلم الناس علی قدر عقولهم

یعنی نه تنها در بیان بلکه در مقدار فهم عقلی هم این همراهی لازم است.

خدای متعال می فرماید:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (ابراهیم،۴)

خداوند می فرماید ما با مردم با زبانی روشن سخن می گوییم. بنابراین وقتی خداوند با انسان ها سخن می گوید، حلال و حرام دینش را متوقف بر دقائق خفیه ای نمی کند که از نظر اکثر مردم مخفی بماند، بلکه آنها را واضح بیان می کند تا بتواند بر آنها اتمام حجت کند

یا در جای دیگر می فرماید:

بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبينٍ (شعراء،۱۹۵)

خداوند می فرماید ما با مردم با زبانی روشن سخن می گوییم. بنابراین وقتی خداوند با انسان ها سخن می گوید، حلال و حرام دینش را متوقف بر دقائق خفیه ای نمی کند که از نظر اکثر مردم مخفی بماند، بلکه آنها را واضح بیان می کند تا بتواند بر آنها اتمام حجت کند.

به عنوان مثال موردی را از خود قرآن ذکر می کنیم، قضیه ای که درباره نسخ حکم مباشرت با همسران در ماه رمضان اتفاق افتاد:

أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (بقره،۱۸۷)

خداوند می فرماید که من احکام دینم را اینطور بیان می کنم ، یعنی من حلال و حرام دینم را شفاف بیان می کنم نه این که به گونه ای بیان کنم که بعد از ۱۲۰۰ سال فقیهی پیدا شود و تازه متوجه شود که منظور من چه بوده است.

چون قرار بر مقایسه است متذکر بیانی از علامه وحید بهبهانی(ره) می شویم، ایشان می گویند دقت در فقه و اصول باید دقت عقلایی باشد و نه دقت ریاضی و فلسفی، ایشان مخالف کلام و صرف و نحو نیست ولی می گوید میزان در فقه و اصول همان دقت های عقلایی عام است.

علامه وحید بهبهانی(ره) تعبیری به کار می برند که اگر ایشان نمی گفتند جرأت گفتن آن را نداشتم، می فرمایند تصور نکنید که چنین دقت هایی نشان بر ملّا و دقیق بودن است، بلکه  این نوع دقت ها فقه را خراب می کند، زیرا با روشی غیر فقهی به سراغ این علم می روند، و ما را به برداشت هایی که مقصود معصوم نبوده است می رسانند.

علامه وحید بهبهانی(ره):

أن لا يكون مدّة عمره متوغّلا في الكلام، أو الرّياضي، أو النّحو، أو غير ذلك ممّا هو طريقته غير طريقة الفقه، ثمّ يشرع بعد ذلك في‏ الفقه،

در ادامه ایشان تعبیری به کار می برند که اگر ایشان نمی گفتند جرأت گفتن آن را نداشتم، می فرمایند تصور نکنید که چنین دقت هایی نشان بر ملّا و دقیق بودن است، بلکه این نوع دقت ها فقه را خراب می کند، زیرا با روشی غیر فقهی به سراغ این علم می روند، و ما را به برداشت هایی که مقصود معصوم نبوده است می رسانند.

فأنّه يخرّب الفقه بسبب أنس ذهنه بغير طريقته، و ألف فهمه بطريقة الكلام و أمثاله، كما شاهدنا كثيرا من الماهرين في العلوم من أصحاب الأذهان الدّقيقة السّليمة أنّهم خرّبوا الفقه من الجهة الّتي ذكرناها.[۲]

می گوید ما زیاد دیدیم که افراد ماهر در علوم که ذهن های دقیقی هم دارند وقتی وارد فقه می شوند با این دقت های نابجا به فقه آسیب زده اند.

و همچنین شاگرد ایشان کاشف الغطاء کبیر می گوید:

اگر کسی گرفتار عادت های غیرعرفی بشود، تقلید از او جایز نیست.

جناب شیخ انصاری (ره) چون با روش عقلی محض به تفسیر می‌پردازد. پیش از اینکه از قرائن فحص کند، بلافاصله سراغ احتمالات را می‌گیرد و می‌خواهد بداند که متن فی حد نفسه چند احتمال دارد؛ و در تعبیر کوتاه “لا سهو فی السهو” همچون یک فیلسوف هجده احتمال مطرح می کند، این روش در فلسفه ایرادی نداشت و خیلی هم خوب بود، اما در فقه نه!

یعنی بزرگان خیلی توجه داشتند که روش فقه و اصول با علوم دیگر متفاوت است. ما نگاه این علما را با روش شیخ انصاری(ره) مقایسه می کنیم.

جناب شیخ انصاری (ره) چون با روش عقلی محض به تفسیر می‌پردازد. پیش از اینکه از قرائن فحص کند، بلافاصله سراغ احتمالات را می‌گیرد و می‌خواهد بداند که متن فی حد نفسه چند احتمال دارد؛ و در تعبیر کوتاه “لا سهو فی السهو” همچون یک فیلسوف هجده احتمال مطرح می کند، این روش در فلسفه ایرادی نداشت و خیلی هم خوب بود، اما در فقه نه!

توجه کنید:

بنا بر اين مسأله هجده صورت مي‏يابد. چون با ضرب سه احتمال در معناي سهو منفي ”سهو اوّل“ در سهو منفي فيه ”سهو دوّم“، رقم نُه حاصل مي‏شود و در هر يك از اين نُه احتمال، سهو يا به معناي خود سهو است و يا به معناي موجبات سهو، كه جمعاً هجده احتمال مي‏شود.[۳]

در حالی که راه چاره در احیای قرائن بود ولی متاسفانه حتی شیخ به سیاق کلام و موضوع مورد سوال هم توجه نمی‌کند و به جای احیای قرائن به احتمال سازی روی می‌آورد. ایشان حتی به روایات موجود در باب هم توجه نکردند، که اگر به این موارد توجه می کردند، هرگز چنین احتمالاتی خلق نمی شد، و کاملا روشن می شد که منظور شک است و نه سهو و نسیان و نه مفهومی اعم از این دو! روشن می شد که اصلا سوالی که از امام پرسیده شده است درباره شکیات نماز است! اگر شما به کتاب های حدیثی مراجعه کنید، خواهید دید که منظور از سهو در این روایات شک است، ولی گویی ایشان بدون توجه به فضای روایات یک تکه را بریده است و احتمالات آن را بر می شمارد!

وَ فِي نَوَادِرِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ‏ أَنَّهُ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ إِمَامٍ يُصَلِّي بِأَرْبَعِ نَفَرٍ أَوْ بِخَمْسٍ فَيُسَبَّحُ اثْنَانِ عَلَى أَنَّهُمْ صَلَّوْا ثَلَاثاً وَ يُسَبِّحُ ثَلَاثَةٌ عَلَى أَنَّهُمْ صَلَّوْا أَرْبَعاً يَقُولُ هَؤُلَاءِ قُومُوا وَ يَقُولُ هَؤُلَاءِ اقْعُدُوا وَ الْإِمَامُ مَائِلٌ مَعَ أَحَدِهِمَا أَوْ مُعْتَدِلُ الْوَهْمِ فَمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ قَالَ لَيْسَ‏ عَلَى‏ الْإِمَامِ‏ سَهْوٌ إِذَا حَفِظَ عَلَيْهِ مَنْ خَلْفَهُ سَهْوَهُ بِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ وَ لَيْسَ عَلَى مَنْ خَلْفَ الْإِمَامِ سَهْوٌ إِذَا لَمْ يَسْهُ الْإِمَامُ وَ لَا سَهْوَ فِي سَهْوٍ وَ لَيْسَ فِي الْمَغْرِبِ سَهْوٌ وَ لَا فِي الْفَجْرِ سَهْوٌ وَ لَا فِي الرَّكْعَتَيْنِ الْأَوَّلَتَيْنِ مِنْ كُلِّ صَلَاةٍ سَهْوٌ- فَإِذَا اخْتَلَفَ عَلَى الْإِمَامِ مَنْ خَلْفَهُ فَعَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ فِي الِاحْتِيَاطِ وَ الْإِعَادَةِ وَ الْأَخْذِ بِالْجَزْمِ‏ (الكافي، ج‏۳، ص۳۵۹، ح۵)

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ سَهْوٌ وَ لَا عَلَى مَنْ خَلْفَ الْإِمَامِ سَهْوٌ وَ لَا عَلَى السَّهْوِ سَهْوٌ وَ لَا عَلَى‏ الْإِعَادَةِ إِعَادَةٌ. (الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۳، ص: ۳۵۹)

این رویه در علمای بعد از شیخ ره نیز تاثیر گذاشت. از جمله در کتاب هدی الطالب برای استدلال به آیه”وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ إِلاَّ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ” ۱۶ احتمال را تنها در مقام ثبوت بیان می‌نماید:

و الاستدلال بها يتوقف على التكلّم في مقامين الأوّل في مرحلة الثبوت، و الثاني في مرحلة الإثبات.

أما المقام الأوّل، فملخصه: أنّ في «لا» الناهية احتمالين أحدهما: المولوية، و الآخر: الإرشادية، و في كلمة «القرب» احتمالات أربعة، و كذا في معنى كلمة «أحسن» احتمالات أربعة، تعرّض لها المصنف قدّس سرّه و أوضحناها في التوضيح و لا نعيدها، و مجموع احتمالات القرب و الأحسن الحاصلة من ضرب أربعة «القرب» في أربعة «الأحسن» ستة عشر احتمالا.[۴]

البته اگر احتمالات موجود در “لا” را هم به آن بیفزاییم جمع احتمالات به ۳۲ مورد می‌رسد.

در حالی که اگر به فضا و قرائن این آیه توجه کنید، اصلا دو احتمال هم مطرح نیست، چه برسد به این احتمال های زیاد ، این یعنی همان برخورد فلسفی و ریاضی با متن.

 

یکی از امتیازهایی که شاگردان امام خمینی(ره) برای ایشان ذکر می کنند این است که ایشان بسیار به روش شناسی در علوم توجه داشتند. به عنوان مثال ایشان ابتدا با روش مشهور روایت “عليك قيمة ما بين الصحّة و العيب يوم تردّه” را بررسی نموده و ۱۲ احتمال را در آن مطرح می‌فرمایند:

و أمّا احتمالات العبارة فكثيرة تبلغ اثني عشر، حاصلة من ضرب احتمالين في «عليك»، في احتمالات ثلاثة في متعلّق الظرف، في احتمالين في مرجع ضمير «تردّه»، فإنّ مفاد «عليك» : أمّا وضعيّ أو تكليفيّ، و المتعلّق: إمّا «عليك» أو «القيمة» أو «العيب»، و المرجع: إمّا «البغل» أو «الأرش»، و يختلف المعنى على هذه التقادير، كما هو ظاهر.

در ادامه ایشان نقض و ابرام‌هایی را به بعضی از این احتمالات وارد می‌نماید. اما در آخر تصریح می‌کنند که این نوع دقت‌ها غیر متعارف می‌باشند:

…و لكنّ هذه الإشكالات إنّما تلزم على المداقّة في كلمات الرواية، و لحاظِها بالدقّة الخارجة عن المتعارف، و أمّا لحاظها على وفق المتفاهم العرفيّ في الرواية، فيقتضي…[۵]

نمونه دیگری را از آیت الله خویی (ره) ذکر می کنم، یکی از ادله ولایت فقیه روایتی است که از امام زمان(عج) ذکر شده است، ایشان در دلالت روایت فارجعوا الی رواة احادیثنا، بحثی دارند، به این صورت که رجوع به فقها به دو صورت است، یک بار رجوع در حکم است و یک بار رجوع در حادثه ها است، یعنی شبهات مصداقیه، مثلا این که ما با آمریکا مذاکره داشته باشیم یا نه؟ ارتباط ما با فرانسه به چه صورت باشد؟ ما کلی این را می دانیم که ارتباط با کشورهایی که منافع ما را به خطر می اندازد حرام است، این کلی هم از قرآن و هم از عقل معلوم است، اما حالا شبهه مصداقیه پیدا شده است، و اصلا عنصر اصلی در حکومت همین شبهات مصداقیه است، ایشان در اینجا برای این که ثابت کنند که روایت دلالتی بر شبهات مصداقیه ندارد و ولایت فقیه از آن فهمیده نمی شود، به چیزی استناد می کنند که شاید اگر ما و شما یک ماه هم در آن فکر می کردیم به آن نمی رسیدیم، می گویند اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها و نمی گوید فارجعوها، یعنی روایت می گوید در این حادثه به فقیه رجوع کنید و نه این که حادثه را نزد فقیه ببرید و حکم آن را از فقیه بپرسید، بنابراین منظور روایت شبهات موضوعیه نیست! بلکه منظور شبهات حکمیه است!

الشبهات الموضوعيّة التي تقع مورداً للنزاع و الخصومة، كما لو ادّعى زيد ملكيّة هذه الدار و أنكرها عمرو، و نحو ذلك من سائر موارد الدعاوي، فتكون من أدلّة نفوذ القضاء.

و هذا الاحتمال و إن كان بعيداً جدّاً بالنسبة إلى سابقه و إلّا لقال: فارجعوها، بدل قوله: «فارجعوا فيها»، ضرورة أنّ في موارد المرافعات و الدعاوي تُرفع نفس الحادثة و أصل الواقعة إلى القاضي و الحاكم الشرعي، فهي ترجع إليه، لا أنّه يرجع فيها إليه. على أنّه لا مدخل للراوي بما هو راوٍ في مسألة القضاء و إنهاء الحكم، لعدم كونه شأناً من شؤونه، و ظاهر التوقيع دخالة هذا الوصف العنواني في مرجعيّته للحوادث الواقعة كما لا يخفى إلّا أنّه على تقدير تسليمه أجنبيٌّ أيضاً عن محلّ الكلام و لا ربط له بالمقام. [۶]

در حالی که این احتمال در این متن اصلا به ذهن مخاطبین امام(ع) که از عقلاء هستند خطور نمی کند. یعنی به تعبیر حضرت امام خمینی(ره) ما در این جا یک مداقه خارج از کشش لفظ را اعمال می کنیم. که این با روشی که علامه وحید بهبهانی (ره) و امام خمینی(ره) دارد نمی خواند.

دو. جایگاه قرینه در تفسیر متن

مطلب بعدی نقش قرینه در تفسیر است. در مقام مشافهه ما به قرائن به صورت ارتکازی و ناخودآگاه توجه می کنیم، و آنها را در معنا تاثیر می دهیم. اما اگر سخنان گوینده متن شد وضع فرق می کند، معمولا قرائن یک متن به همراه آن متن مکتوب نمی شود، و بنابراین ما از تاثیر ناخودآگاه آن قرائن در معنا محروم هستیم، مخصوصا اگر این متن بعد از ۱۴۰۰ سال به دست ما رسیده باشد، که در این صورت خیلی از فرهنگ ها تغییر کرده است و شرایط عوض شده است، اگر بگوییم قرینه حامل نصف معناست، مبالغه نکرده‌ایم.

در تفسیر یک متن مخصوصا متنی که غبار ۱۴۰۰ ساله بر روی آن نشسته است، باید به صورت جدی دنبال احیای قرائن باشیم، یعنی اصلا باید به صورت خودآگاه به این قرائن توجه داشته باشیم و ابتداءا قرائن را استقصاء کنیم، در این جاست که تفاوت روش ما با روش تفسیر ریاضی گونه و فلسفی گونه روشن میشود، یعنی ما در تفسیر متن دینی باید متن را در فضای قرائن بنگریم و در چنین فضایی احتمالات را بررسی کنیم در حالی که در ریاضی و فلسفه قرینه هیچ معنا و دخالتی ندارد

این مقدمات را ذکر کردیم تا بگوییم در تفسیر یک متن مخصوصا متنی که غبار ۱۴۰۰ ساله بر روی آن نشسته است، باید به صورت جدی دنبال احیای قرائن باشیم، یعنی اصلا باید به صورت خودآگاه به این قرائن توجه داشته باشیم و ابتداءا قرائن را استقصاء کنیم، در این جاست که تفاوت روش ما با روش تفسیر ریاضی گونه و فلسفی گونه روشن میشود، یعنی ما در تفسیر متن دینی باید متن را در فضای قرائن بنگریم و در چنین فضایی احتمالات را بررسی کنیم در حالی که در ریاضی و فلسفه قرینه هیچ معنا و دخالتی ندارد؛ و نظر ما این است که شیخ انصاری (ره) در تفسیر خود از متون دینی به این قرائن توجه لازم را نداشته اند. کافی است حتی شما به ارتکاز خود از رسائل و مکاسب توجه کنید تا به یاد آورید که بسیار کم پیش می آید که ایشان در بررسی آیات و روایت التفات به قرائن پیدا کند.

روش ایشان را مقایسه کنید با آیت الله بروجردی(ره)، ایشان می فرمایند که اصلا فقه علم تاریخی است، شما نمی توانید فقه شیعه را بدون توجه به فقه اهل سنت و تاریخ متوجه شوید.

به این مثال توجه کنید که آیت الله فاضل(ره) از آیت الله بروجردی(ره) درباره استحباب جهر به بسم الله نقل می کند:

در حديث آمده كه علامت مؤمن چند چيز است از جمله جهر به “بسم اللّه الرحمن الرحيم”.

فقهاء مطابق اين حديث فتوا داده اند كه در نمازهاى اخفاتيه مثل نماز ظهر و عصر مستحب است “بسم اللّه الرحمن الرحيم” بلند گفته شود.

مرحوم آيت اللّه بروجردى براساس همان شيوه تحقيق در شأن نزول و جوّ صدور در اين استحباب ترديد مى كردند. ايشان مى فرمودند اين حديث در جوّى صادر شده كه فتواى فقهاى اهل سنت بر اين بوده است كه در نمازهاى جهريه مانند نماز صبح و مغرب و عشاء بايد “بسم اللّه” را آهسته گفت؛ بنابراين روايت در مقابل اين فتوا مى خواهد بگويد در نمازهاى جهريه “بسم اللّه” را بلند بگوييد و همين بیش از این مقدار را ثابت نمى كند. امّا اینکه در نمازهاى اخفاتيه هم مستحب است “بسم الله” را بلند گفت، دليل خاصى مى خواهد.[۷]

روش تفسیری شیخ انصاری(ره) تفاوتی فاحش با روش تفسیری علامه وحید بهبهانی(ره) دارد، توصیه می کنم که مقدمات اجتهاد علامه وحید بهبهانی(ره) را در کتاب فوائد حائریه بخوانید و به دیگران هم توصیه کنید که آن را مطالعه کنند، زیرا فرمایش های ایشان در آنجا بسیار ارزشمند است.

روش تفسیری شیخ انصاری(ره) تفاوتی فاحش با روش تفسیری علامه وحید بهبهانی(ره) دارد، توصیه می کنم که مقدمات اجتهاد علامه وحید بهبهانی(ره) را در کتاب فوائد حائریه بخوانید و به دیگران هم توصیه کنید که آن را مطالعه کنند، زیرا فرمایش های ایشان در آنجا بسیار ارزشمند است

ایشان در ادامه فرمایشات سابقشان می گویند :

أنّه – من شدّة الأنس بها، و الاستناد إليها و الاعتماد عليها – ربّما يغفل عن قرائن الحديث غافل، و لا تنجلي له سيّما إذا كانت خفيّة.

به همین منظور ایشان به روایت فضیل استشهاد می‌کند و برای مفهوم وصف مثال می زند.[۸]

عَنْ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الشَّرْطُ فِي الْحَيَوَانِ فَقَالَ إِلَى ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ‏ لِلْمُشْتَرِي‏ قُلْتُ فَمَا الشَّرْطُ فِي غَيْرِ الْحَيَوَانِ قَالَ الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَفْتَرِقَا فَإِذَا افْتَرَقَا فَلَا خِيَارَ بَعْدَ الرِّضَا مِنْهُمَا.[۹]

از امام سوال می شود که شرط در حیوان چیست؟ امام در جواب می گوید ثلاثة ایام للمشتری! ما به حسب اولیه می فهمیم که مشتری مفهوم دارد، امام می خواهد بگوید که مخصوص مشتری است. در اصول وقتی از مفهوم وصف بحث می کنند به این نتیجه می رسند که وصف مفهوم ندارد، که البته حرف درستی است، ولی نکته این است که اگر قرینه نباشد وصف مفهوم ندارد، آقایان اصولی این قید را در اصول ذکر کرده اند، ولی گاهی برخی در بررسی متون از این قید غفلت می کنند و به خاطر انس ذهنی با قاعده مفهوم نداشتن وصف، از قرائن غفلت می کنند و همان اول منکر مفهوم وصف می شوند؛ در حالی که از جنس سوال و جواب در این روایت کاملا روشن است که للمشتری مفهوم دارد. علامه وحید بهبهانی(ره) هم بر این باور است که مشتری در این روایت مفهوم دارد و اثبات مفهوم برای آن نیاز به هیچ دلیلی غیر از ظهور عرفی ندارد. در حالی که برخی تنها به خاطر این‌که در اصول فقه مفهوم نداشتن وصف را پذیرفته‌اند، بدون توجه به خصوصیات مورد و بداهت آن، شتاب زده مفهوم للمشتری را نفی می‌کنند.

و هذا كالصّريح في تخصيصه بالمشتري، و مع ذلك يعترض: بأنّ دلالته بمفهوم الوصف، و هو ليس بحجّة و قس على ذلك سائر القواعد الأصوليّة، و كذا القواعد النّحويّة، أو الصّرفيّة، أو غيرهما.[۱۰]

حال بیایید این شیوه تفسیری علامه (ره) را با روش تفسیر شیخ انصاری(ره) در آیه نباء مقایسه کنیم.توجه کنید:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ (حجرات،۶)

مستحضرید که به چند قسم به این آیه استدلال شده است، اما فقط بحث مفهوم وصف را بررسی می کنیم، ایشان می فرمایند در این جا مفهوم وصف یعنی نبأیی که آورنده اش فاسق است.

ایشان بدون این که از قرائن تفحص کند و بدون این که توجه کند که این آیه ناظر به یک مساله عقلایی است یا توقیفی؟آیه را بررسی می کند و منکر مفهوم وصف در این آیه می شوند! در حالی که اگر ما آیه را ناظر به یک مساله عقلایی دانستیم نگاه عقلا قرینه ای می شود در فهم این آیه!

به بیان ایشان توجه کنید:

أن الاستدلال إن كان راجعا إلى اعتبار مفهوم الوصف أعني الفسق ففيه أن المحقق في محله عدم اعتبار المفهوم في الوصف خصوصا في الوصف الغير المعتمد على موصوف محقق كما فيما نحن فيه.[۱۱]

 

حال ببینید میرزای قمی(ره) شاگرد علامه وحید بهبهانی(ره) که همان روش استادش را دارد، چه می گوید:

الاعتماد على مفهوم الوصف فإنّا و إن لم نقل بحجيّته في نفسه لكنه قد يصير حجّة بانضمام قرينة المقام كما أشرنا إليه في مباحث المفاهيم[۱۲]

این که منظور ایشان از مقام چیست؟ را از علامه طباطبایی(ره) کمک می گیریم، تا تفاوت ها کاملا روشن شود.

ایشان هم متذکر این مطلب می شوند که تفسیر آیه ای که ناظر به یک امر عقلایی است با تفسیر یک آیه ناظر به امر توقیفی تفاوت دارد، مثالی برای شما می زنم.

همایش نقد روش تفسیر شیخ انصاری 2

شما می دانید که کودک هرجا که برود سریع دوست پیدا می کند، در خیابان و مدرسه و…، هنگامی که شما به این کودک بگویید: وقتی به مدرسه رفتی با بچه هایی که بی ادب هستند دوست نشو! از نظر او این جمله به معنای این است که می تواند با غیر از بچه های بی ادب دوست شود، و اصلا در این مفهوم تردید نمی کند، زیرا ارتکاز او این است که والدینش می دانند که طبیعت او دوست پیدا کردن است.

علامه طباطبایی ره نیز در المیزان آیه را به همین صورت تفسیر می کند، ایشان می گویند که اصل عمل به خبر از ضرورت های حیات بشری است، و اصلا معنا ندارد که جلوی آن را بگیرند، و عقلا هم ملتفت هستند که به خبر فاسق نباید ترتیب اثر داد، ولی چون گاهی در مقام عمل مسامحه دارند، خداوند در این آیه به این نکته عقلایی تذکر داده است.[۱۳]

 

مرحوم مظفر نیز این با استناد به همین بیان، وصف را دارای مفهوم می‌داند.

أنها تعطي أن النبأ من شأنه أن يصدق به عند الناس و يؤخذ به من جهة أن ذلك من سيرتهم و إلا فلما ذا نهي عن الأخذ بخبر الفاسق من جهة أنه فاسق فأراد تعالى أن يلفت أنظار المؤمنين إلى أنه لا ينبغي أن يعتمدوا كل خبر من أي مصدر كان بل إذا جاء به فاسق ينبغي ألا يؤخذ به بلا ترو و إنما يجب فيه أن يتثبتوا أن يصيبوا قوما بجهالة (أصول‏الفقه للمظفر، ج۲، ص۷۴)

یکی از شاخصه‌های مهم تفسیر آیت الله بروجردی ره نیز ، توجه تام به قرائن است. ایشان بر این باور است که فقه علم تاریخی است و فهم متون فقهی بدون توجه به قرائن ناممکن است و به این حدیث استناد می‌کند. «لا يكون الرجل منكم فقيها حتى يعرف معاريض كلامنا» ما شما را فقیه حساب نمیکنیم، تا زمانی که معاریض کلام را بشناسید. «معاریض کلام» یعنی کنایه‏ ها، نکته ‏ها و مطالب حاشیه ‏ای یک مطلب، آقای بروجردی معتقد بودند که «فقه، تفسیر، حدیث و سایر علوم ما حاشیه ی فقه، تفسیر و حدیث اهل سنت است».

مرحوم آقای بروجردی می گویند «بایستی فضای صدور را فهمید، ما اگر فضای صدور را درست نفهمیم، نمی توانیم برداشت درستی داشته باشیم.

خوب است که از روش ایشان هم مثالی بزنیم. ما روایتی داریم درباره نماز مسافر:

«الرواية موثّقة محمّد بن مسلم- لوجود حسن بن على بن فضال- عن أبى جعفر عليه السلام، قال: سألته عن التقصير، قال: في بريد، قلت: في بريد؟ قال: انّه إذا ذهب بريدا و رجع بريدا فقد شغل يومه.

آیت الله بروجردی(ره) در تفسیر این روایت می فرمایند:

این تعجب راوی که به صورت سوالی می پرسد” فی برید؟” یا به خاطر تعجب از کم بودن مسافت است در مقابل عامه که می گویند فی مرحلتین او ثلاث مراحل، یا تعجب از این است، که امام علیه السلام چطور می گوید فی برید در حالی که منقول از اهل بیت علیهم السلام بریدین است، یا تعجب از این است که برید به اندازه مسیر یک روز راه نیست همانطور که مناط یک روز راه را هم از مسلمین یا از اهل بیت علیهم السلام شنیده است…

ایشان همین طور قرائن را بیان می کند و در آخر می گوید اظهر وجه اول است. زیرا در آن زمان معروف بین مسلمین و اهل سنت مسافت به اندازه دو مرحله یا سه مرحله بود، و با این توصیف هنگامی که امام علیه السلام می گوید ” فی برید” راوی تعجب می کند ، و سپس امام علیه السلام می گوید یک برید رفت و یک برید برگشت ، و این دیگر مسافت کمی نیست بلکه به اندازه یک روز راه است.

مشاهده می کنید که  چطور آیت الله بروجردی (ره) با توجه به قرائن و زمان صدور روایت ، فضای روایت را روشن می سازد .[۱۴]

به همین خاطر است که شما در روش فقهی آیت الله بروجردی (ره) اصلا چیزی شبیه احتمال سازی های شیخ انصاری (ره) نمی بینید، چون اساسا روش ایشان زنده کردن قرائن است.

سه. توجه به تفسیر جامع قرآن به جای تفسیر آیه به آیه

از نظر عقلایی این منصفانه نیست که اگر شما خواستید عرائض کسی را تفسیر و معنا کنید، بخشی از آن را بگیرید و بدون عنایت به بخش های بعدی آن را معنا و تفسیر کنید، یعنی سخنان یک شخص کل واحد است، و باید منظور او از تمام سخنان او برداشت شود، اگر شما چنین کاری انجام دهید آن شخص حق دارد به شما اعتراض کند.

یکی از اشکالات عمومی ما این است که تک تک به سراغ آیات می رویم و آنها را بررسی می کنیم. این معنا ندارد که بگوییم آیا آیه نباء منهای آیات دیگر، دلالت تام بر حجیت خبر ثقه دارد یا نه؟

قرآن هم کل واحدی است که باید موضوعات مطرح شده در آن را با نظر به کل آیات قرآن مورد بررسی قرار داد.

یکی از اشکالات عمومی ما این است که تک تک به سراغ آیات می رویم و آنها را بررسی می کنیم. این معنا ندارد که بگوییم آیا آیه نباء منهای آیات دیگر، دلالت تام بر حجیت خبر ثقه دارد یا نه؟ بلکه باید کل آیات مرتبط را در کنار هم قرار دهیم. آیا آیه نبا هیچ ارتباطی با آیه «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء،۳۶) ندارد؟ من از شما سوال می کنم، مگر قرآن نگفته است که ما انبیا را به لسان قوم فرستادیم؟ علم و دانستن در عرف به چه معنا است؟ جز این است که علم در عرف به همان معنای اطمینان عقلایی است؟ این اصطلاح چهارگانه وهم و شک و ظن و علم درباره آگاهی متعلق به سده های اخیر است، این اصطلاحات اشکالی ندارد، زیرا اصطلاح سازی لازمه رشد علم است، اما نباید ما آیاتی را که در زمانی نازل شده است که این اصطلاحات اصلا وجود نداشته است براساس اصطلاحات امروز معنا کنیم. وقتی آیه می گوید «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء،۳۶) منظور کدام علم است؟ آیا یعنی وقتی علم صددرصد پیدا کردید عمل کنید و اگر یک احتمال بسیار کوچک پیدا شد عمل نکنید؟ مردم چنین چیزی از این آیه می فهمیدند؟ عرب چنین چیزی از آیه می فهمید؟

به اعتقاد بنده آیه نباء تطبیق آیه “لاتقف” در یک حادثه است. قاعده کلی این است که دنبال علم باشید، یکی از مصداق های علم خبر ثقه است. حالا در یک مورد مردم از فرمان خداوند تخلف کردند، در آنجا که به دنبال خبر فاسق رفتند، آیا انسان عاقل با یک خبر فاسق به دنبال کشتن کسی می رود؟ آیه نباء فقط می خواست همین نکته را آنها تذکر بدهد.

به اعتقاد بنده آیه نباء تطبیق آیه “لاتقف” در یک حادثه است. قاعده کلی این است که دنبال علم باشید، یکی از مصداق های علم خبر ثقه است. حالا در یک مورد مردم از فرمان خداوند تخلف کردند، در آنجا که به دنبال خبر فاسق رفتند، آیا انسان عاقل با یک خبر فاسق به دنبال کشتن کسی می رود؟ آیه نباء فقط می خواست همین نکته را آنها تذکر بدهد.

بنده تاکید می کنم منظور از این بحث ها خدای نکرده جسارت به بزرگان فقهی و اصولی نبود، بلکه صرفا دنبال این بودیم که انتباهی ایجاد شود که روش تفسیر همه فقها یک طور نبوده است؛ چون متاسفانه در حوزه فقط یک روش تدریس می شود، و طلاب نمی دانند که روش تفسیر برخی از علما صد و هشتاد درجه با روشی که در حال خواندن آن هستند، تفاوت دارد، طلبه وقتی می تواند روش درست را برگزیند که این اختلاف روش ها را مقایسه کند.

 

[۱] الكافي، ج۱، ص۴۳، ح۱

[۲] الفوائدالحائرية، صفحه ۳۴۱؛ مرحوم مجاهد نیز به تبع استاد خود در مفاتيح‏الأصول، ص۵۷۸ به همین نکته تصریح کرده است.

[۳] أحكام الخلل في الصلاة، ص: ۱۰۲

[۴] هدى الطالب في شرح المكاسب؛ ج‌۶، ص ۲۸۳.

[۵] کتاب البيع (تقريرات، للقديري)؛ ص ۳۲۶.

[۶]موسوعة الإمام الخوئي؛ ج‌۲۲، ص: ۸۰ الی ۸۴

[۷] . مصاحبه با محمدفاضل لنکرانی، چشم و چراغ مرجعیت، ۱۵۲.

[۸] قد عرفت أنّ تعليق الحكم على الوصف مشعر بالعلّيّة، و الإشعار موجود على أيّ حال، فإذا تقوّى ذلك الإشعار بخصوصية مقام يحصل القدر المعتبر من الظّهور، و إن كان الإشعار لا يكفي لو لم يكن القوّة. و بالعكس إلاّ أنّه بانضمامهما معا حصل الكفاية، بل ربّما يجد القرينة في غاية الظّهور، و مع ذلك يعترض ذلك الاعتراض. (الفوائدالحائرية، صفحه ۳۴۴)

[۹] الكافي، ج‏۵، ص۱۷۰، ح۶

[۱۰] الفوائدالحائرية، صفحه ۳۴۴

[۱۱] (فرائدالأصول، ج ۱، صفحه ۱۱۸)

[۱۲] قوانين‏الأصول، ج ۱، صفحه ۴۳۴

[۱۳] و قد أمضى الله سبحانه في هذه الآية أصل العمل بالخبر و هو من الأصول العقلائية التي يبتني عليه أساس الحياة الاجتماعية الإنسانية، و أمر بالتبين في خبر الفاسق و هو في معنى النهي عن العمل بخبره، و حقيقته الكشف عن عدم اعتبار حجيته و هذا أيضا كالإمضاء لما بني عليه العقلاء من عدم حجية الخبر الذي لا يوثق بمن يخبر به و عدم ترتيب الأثر على خبره. المیزان. علامه طباطبایی(ره)

[۱۴] فقول الراوي: (قلت في بريد) اما أن يكون تعجّبا من قلّة المسافة في مقابل العامّة القائلين بمرحلتين أو ثلاث مراحل. أو يكون تعجّبا من أنّه عليه السلام كيف أجاب بأنّه في بريد مع أنّ المنقول عن الأئمّة عليهم السلام أنّه في بريدين. أو يكون تعجّبا من أنّ البريد لا يكون بمقدار مسير يوم أو بياض يوم كما قد سمعه من المسلمين أو المنقول عنهم عليهم السلام ذلك أيضا. أو يكون تعجّبه من أنّ البريد لا يشتمل على واحد من مسير يوم أو بياض يوم مع أنّ المنقول عنهم عليهم السلام اعتبار كليهما كما في بعض الروايات. أو يكون تعجّبه من أنّه عليه السلام كيف لم يجب باعتبار شغل اليوم مع أنّ المعتبر ذلك.

… الأظهر هو الوجه الأوّل، لأنّ المعروف في ذلك الزمان بين المسلمين كون المسافة مرحلتين أو ثلاث مراحل، فأجاب عليه السلام بأنّ التقصير في بريد فتعجّب الرّاوي بأنّه كيف يكون بريدا مع انّ المسافة قليلة جدّا فأجاب عليه السلام بأنّه إذا ذهب بريدا و رجع بريدا فقد شغل يومه فلا يكون قليلا، بل يكون شاغلا لليوم. و أمّا باقي الوجوه المتوسّطة فبعيدة… بروجردى، آقا حسين طباطبايى، تقرير بحث السيد البروجردي، ج۲، ص ۳۸۷ تا ۳۸۹.

 

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

2 دیدگاه در “مشروح نشست۸: مقایسه روش تفسیری شیخ انصاری(ره) در مقایسه با آیت الله بروجردی(ره) و علامه طباطبایی(ره)

  1. علی گفت:

    عرض سلام و خسته نباشید. من در جلسه پردیسان بودم. خیلی عالی بود. طلاب هم خیلی استقبال خوبی داشتند. توصیه می کنم این جلسات را به صورت هفتگی برگزار کنید. ممنون.

    ۵۰
  2. ایمانی نسب گفت:

    خوب و منطقی بود. این نوع بحثها بیشتر باید برگزار بشه و گرنه رنگ تحول در حوزه را نخواهیم دید

    ۵۰

پاسخ دادن به علی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)