بیانیه مهم استادمحمدتقی اکبرنژاد، در اعتراض به فضای رکود و تحجر حوزه
?بسم الله الرحمن الرحیم
?ما مفتخر به حوزهای هستیم که بنيان آن، آیه «نفر» است و با كوششهای بیوقفه و ثمربخش اهل بیت(ع)، بهویژه صادق آل محمد(ص) نشو و نما کرد و در عصر غیبت نیز در دامان اجتهاد عالمان باليد و همچنان زنده و پويا به حيات خود ادامه ميدهد. اگر نبود مجاهدتهاي خالصانه علمای شیعه، امروز نه از تاك، نشان بود و نه از تاكنشان!
?اما آیا اخلاص، طهارت نفس و مجاهدتهاي بيدريغ علمای شیعه، بدان معناست که هیچ عیب و نقصی در ميراث تاریخی حوزه وجود ندارد؟ اگر چنین است عصر حضور معصوم(ع) با عصر غیبت او چه تفاوتی دارد؟ وقتی امام(ع) در میان ما نیست، ما را نيز از لغزش و خطا گريزي نيست و این لغزشها و كاستيها جز از رهگذر رسالتمداري و كاستن از تعارف و تملق، و افزودن بر نقد منصفانه و مشفقانۀ یکدیگر، كم و كسر نميشود؛ بلكه روزافزون است.
?اگر حرمتگزاري به شخصیت متقی و پاک علمای پيشين، چراغ نقد را در حوزهها خاموش كند و شهامت آزاداندیشی را از حوزويان بستاند، لغزشهای عصر غیبت را چگونه معالجه كنيم؟ آيا خودداري از نقد پيشينيان، مصداق ادبورزي و پرهيزگاري است يا همپايۀ تاريخزدگي و هممايۀ گذشتهپرستي؟
?همين روحيه نامبارك، موجب گشت كه وقتي شیخ طوسی(ره) نهایة الاصول را مینوشت، از بيم هجو شدن و برخاستن فريادهاي ناموزون، به تكرار عبارات گذشتگان بسنده کند و عطاي نوآوري را به لقاي آن ببخشد! شیخ طوسی آن فقیه نوآور و بنيانگذار، تا راه را بگشايد و مباني نو آورد، خون دلها خورد. اما تا یک قرن پس از او، همو خاکریز متحجراني شد که تا دیروز به او و مانند او اجازه اندیشیدن و پیش رفتن نمیدادند و نسلهاي پسين را به تقليد از ايشان فراميخواندند!
?در همان سده، بيشترين مشهورات شیعه شکل گرفت و سایه سنگین آن تا زمان ما بر فضای علمی حوزهها گسترده است؛ تا آنكه ابن ادریس(ره) از راه رسيد و با صد سال تقليد و جمود در اجتهاد، به مقابله برخاست و از بدنامی و تهمت نهراسيد.
?وقتی افراطها و احتياطهاي شهید ثانی(ره) در اعتبارسنجي اسناد روايت و ناديدن قرائن معتبر در نزد فقهای شیعه، اوج گرفت، و نيز فرزندش صاحب معالم و دیگرانی همچون صاحب مدارک و محقق اردبیلی بر آن افراطها و احتياطها افزودند، كار به جايي رسيد كه حدیثی پذیرفته نميشد مگر آنكه همۀ رجال آن شیعه عادل باشند! اين شيوه و ممشاي، بيشترِ روایات شیعه را از دم تیغ گذراند.
?در واكنش به اين زيادهروي، گروهي ديگر سر برآوردند كه كمترين سختگيري را در پذيرفتن روايات برنميتافتند و نزديك به دو قرن، حوزههاي علميه را مقهور اخباریگري كردند. سپس نوبت به بزرگاني همچون وحيد بهبهاني(ره) رسيد كه مبناي خود را بگسترند و پس از آن شیخ انصاری(ره) برآمد كه تا امروز بر حوزههای علمیه فرمان ميراند و اكنون نقد آن مبنا و ممشا، جرم تلقی میگردد!
?اگر روح نشاط و خلاقیت و آزاداندیشی در حوزه ما زنده بود، نه شیخ طوسی(ره) مجبور به تقیه و توریه ميشد و نه پس از او مدار حوزهها بر تقليد از ايشان مستقر ميگشت. اگر حوزههاي ما جسارت علمی داشت، تا یک قرن پشت شیخ سنگر نمیگرفت و در دیدگاههای او ذوب نميشد. اگر خون اجتهاد در رگهاي حوزه گرم و تازه بود، اجازه نمیداد جریان افراطي در توثيق رجال حدیث تا آنجا سختگيري كند که در واكنش به آن، اخباریگری نزديك به دو قرن، سكه رايج در حوزهها شود.
?اگر حوزه ما نعمت آزاداندیشي را پاس ميداشت، دویست سال، در ايستگاه مکتب فقهی – اصولی شیخ مرتضي انصاری(ره) درنگ نميكرد و منتقدان آن را بدعتگذار و نفوذی نمیخواند. در اين سالهاي طولاني، حوزههاي علميه خالي از نابغهها و استعدادهاي درخشان نبود؛ اما آنچه فرمان ايست ميداد، غيبت انسانهای خلاق بود. اگر حوزه ما حریت لازم را ميداشت و در دام معصومپنداری عالمان پيشين نميافتاد و در گذشته نميماند، هر تهديدي را به فرصتي تبديل ميكرد؛ نه اينكه فرصتها را نيز بسوزاند.
?چرا حوزه نجف پس از هزار سال سابقه حضور در عراق، نتوانست مديريت جامعه عراق را به دست گيرد و آن را از سقوط در دامن صدام و آمریکا رهايي بخشد؛ بلكه خود از او آسيبها ببيند؟ چرا حوزه قم، پس از حدود چهار دهه که از عمر انقلاب شکوهمند اسلامی میگذرد، هنوز در تغییر کتابهای قديم و محتوای کهنه و روشهای منسوخ آموزشی و منطق فهم فردی و… تردید دارد و در برابر هر گونه تغييري مقاومت میكند؟
?آيا درمان دردها و گشايش گرهها، در نامهرباني با نوآوري و افقگشايي است؟ امروز نيز همگان كاستيهاي حوزه را ميدانند و ميبینند؛ اما از بيم تکفیر و تفسیق و تجهيل بر خود میلرزند و ناگزیر زبان به تملق وضعيت مستقر ميگشايند. بهحق، حوزهای که از تدوين برنامهاي جامع و پاسخگو براي اقتصاد، فرهنگ و سياست ناتوان است، بيدرنگ بايد به بازنگري در شيوهها و سرمايههاي خود بينديشد؛ نه اينكه هر صدايي را كه نميشناسد، غريبه و بيگانه بخواند.
?چنين حوزهاي، گره از كدام معضل ملي ميگشايد و كدام راهبرد را براي شكلگيري تمدن اسلامي پيش مينهد؟ حوزهای که برای فرهنگ و تربیت جامعه خود برنامه نمیدهد، چه توجيهي براي بودن و ماندن و صرف هزينه دارد؟ حوزهای که همیشه انگشت اتهام را به سوی دیگران نشانه میگیرد، چه سودی برای دینداران دارد؟ حوزهای که بهترین جوانان کشور را با نظام آموزش قجری و محتوای کهنه و روشهای منسوخ، آموزش میدهد و نشاط علمی و تب و تاب خدمت را از آنان میگيرد، چه آيندهاي خواهد داشت؟ به خود آييم و لختي بیندیشیم كه روي به كدامين سوي داريم و آب به كدامين جوي ميريزيم. آيا رسالت ما اين بود كه از عهدۀ تحصيل و تدريس رسائل و مکاسب برآييم و ديگر هيچ؟
?بر حوزههاي علمیه است كه درهاي خود را به سوي خلاقيتها و دلسوزيهاي عالمانه بگشايد؛ نه اينكه كسي مانند نگارنده را تنها به اين جرم كه گفته است بخشي مهم از مباحث اصولي ما زائد است، جنایتکار علمی بخواند!! مگر سخن آیت الله العظمی بروجردی(ره) و امام راحل(ره) و بسیاری از بزرگان معاصر جز اين بود؟ مگر ايشان نگفتهاند که بسياري از مباحث اصول، کارکرد فقاهی ندارند؟ كجاست بندگي ما در برابر دلیل؟ كجاست شجاعت و جسارتی که چون آتش بر جان اين همه زوائد بيفتد و ذهن و عمر طلاب را از بيهودگي برهاند؟
?اگر اندكي ديرتر بجنبيم، باز هم گرفتار رضاخانها ميشویم. اگر چراغهاي فروزانتر در دست نگيريم، زودا كه مشروطهاي ديگر از راه برسد و اين بار درخت فقاهت را از بيخ و بن بركند. آیا رضاخان، آن بخت النصر بیرحم که عمامه از سر علما برداشت و چادر از سر زنها برکشید، برای اثبات بیراهه رفتن حوزهها کفایت نکرد؟
?آیا جنايتهاي محمدرضای ملعون و هتک حرمت فیضیه و امثال آن کافی نیست كه به خود آييم و از آيندهاي هولناك بهراسيم؟ آیا براي مقابله با فتنههاي ۷۸ و ۸۸ و… راهي جز اين داريم كه فقه را روزآمد كنيم و فقاهت را به متن جامعه بياوريم و كارامدي دين را در همۀ عرصهها به منصۀ ظهور درآوريم؟ چرا از این همه حادثه دردناک درس نمیگیریم و چارهاي براي بازسازي جامعه ديني و قوامبخشي به اجتهاد مشكلگشا نميانديشيم؟
?مصرانه از مراجع عظام و مدیران کرام و اساتید گرام خواستارم تا کرسیهای آزاداندیشی را به عنوان شاه کلید نجات حوزه از رکود و رخوت جدی بگیرند و اجتهاد را جاني دوباره بخشند. اگر مدعی انفتاح باب اجتهاد هستند، بگذارند اندیشهورزان بیندیشند و از گفتوگو در چارچوبهای معقول علمی نهراسند.
?اینجانب بهجدّ از مدیریت محترم حوزههای علمیه درخواست میکنم كه در گام نخست، کتابهای بنده را در اين قلمرو به نقد بگذارند تا غث و سمين آن آشكار گردد. كتابهايي همچون: کلام فقاهی؛ نظام معرفتی فقاهت؛ منطق تفسیر متن؛ ادبیات دین؛ زوائد علم اصول.
?همچنین از استادان معزز خارج ميخواهم كه در جلسات نقد اين آثار حضور رسانند و دعاوي مندرج در آنها را نقد كنند تا طلاب دريابند كه آيا اصول فقه، ورم کرده یا توسعه یافته؟!!
?از حضرت ولیعصر(عج) نيز عاجزانه مسئلت ميكنم كه ما را از این خواب گران بيدار كند و سايۀ عنايات خويش را بيش از پيش بر سر حوزههاي علميه بگستراند.
?والسلام علی من التبع الهدی
?محمد تقی اکبرنژاد۲۵دیماه۹۵
به کانال تحول خواهان جوان بپیوندید!
بسم الله الرحمن الرحیم واقعیتی که قابل انکار برای هیچ طلبه ای بلکه برای هیچ شخص آگاه از فضای حوزه نیست این است که فاصله مردم از حوزه و حوزویان افزایش یافته و روز به روز بر این فاصله افزوده می گردد
من نمی دانم یعنی واقعا نمی دانم که اساتید بزرگوار سطوح و خارج که سالها به تدریس پرداخته و به تربیت طلاب می پردازند فقط همین وظیفه را دارند یا وظایف دیگری نیز برای آنان متصور است البته که ساحت این بزرگواران اجل از این غبارهاست لکن این احساسی است که بنده دارم یعنی این بزرگواران به تدریس می پردازند و طلابی که درس را نمی فهمند که هیچ و طلابی که می فهمند به تدریج جای همین اساتید را می گیرند و همین جریان دوباره تکرار می گردد
من نمی دانم که آیا واقعا منشا رکود انکار ناپذیر موجود در حوزه مواد درسی مورد تحصیل است که اقای اکبر نژاد آن را بیان می کنند و با منشا آن چیز دیگری است؟
اما همه می دانیم که رکود هست و این از فضای جامعه و اوضاع مشهود در مردم واضح است پندار بنده این است که زبانم لال زبانم لال اگر دین در جامعه به حاشیه رانده شود قطعا متصدیان آن هم که روحانیت و طلاب هستند در معرض عزلت و انزوا و خدای نکرده نابودی قرار خواهند گرفت و این قضیه توجهی در خور می طلبد.
اگر هم واقعا حوزه در حال تحول است قطعا سرعتی لاک پشتی دارد و بیم آن می رود که این تحول زمانی به نتیجه برسد که دیگر اصولا مردم نیازی به حوزه نداشته باشند چه برسد به تحول حوزه.فریاد امام هنوز در گوش ها طنین انداز است که ای علمای قم به داد اسلام برسید!!!!! رفت اسلام !!!!
و السلام