منو

پربيننده ترين مطالب
    • No Post To Show
    • No Post To Show
    • No Post To Show
خانه / علمی / یادداشت ها و مقالات علمی / انفعال حوزه در مقابل مدرنیته، نتیجه معذریت پنداری

انفعال حوزه در مقابل مدرنیته، نتیجه معذریت پنداری

برای فراگیر شدن یک مکتب و جهانبینی در جامعه، می بایست اصول آن ریشه در حقیقت یا واقعیت داشته باشد، در غیر این صورت وصله ناچسبی است که اگر خیلی بخت با او یار باشد می تواند با حرکت هایی شعاری عده ای مرید را به دور خود جمع کند، ولی هرگز نمی تواند همچون روح در جان جامعه دمیده شود؛ زیرا چیزی برای بخشیدن به بشریت ندارد و نمی تواند باری را از دوش او بردارد.

شاید بتوان گفت راز جهانگیری تمدن مدرن غرب در همین نکته نهفته است، زیرا دستاوردهای تمدن غرب کاملا برای مردم قابل لمس بود. دستاوردهایی که اگر نگوییم سهمی از حقیقت دارد، دست کم ریشه در واقعیت دارد. ولی فراموش نکنیم که هیچ واقعیتی هم بدون این که سهمی از حقیقت برده باشد، توان عرض اندام ندارد.

تمدن غرب فرزند رنسانس است، رنسانسی که نگاه انسان ها را به خویشتن و آنچه غیر از خویشتن است تغییر داد. انسان غربی مشتاق بود دنیا را از دریچه ای غیر از دیدگاه بسته کلیسا ببیند، بنابراین در ستیز با وضعیت قرون وسطا انقلاب کرد. این نگاه جدید تغییرات جدی ای را به دنبال داشت،که برای انسان بعد از رنسانس جذاب بوده و هست، همچون پیشرفت در صنعت و ابزار رفاهی زندگی که با همه انتقاد های صورت گرفته به آن، به ذائقه انسان مدرن شیرین آمده است. انسان جسور بعد از رنسانس دیگر تاب هیچ گونه محدودیتی را نداشت، و علاقه داشت همه چیز را خود تجربه کند، زیرا ریشه تمام مشکلات قبل از رنسانس را در محدودیت هایی می دانست که کلیسا وضع کرده بود و نیز در روحیه مردم آن دوره که کورکورانه تبعیت می کردند.

بنابراین حتی خود دین هم از این سنجش ها و تجربه ها در امان نماند، فلاسفه غرب بسیاری از گزاره های دینی را مورد نقد و بررسی و تشکیک قرار دادند؛ کلیسا که در مقابل این هجمه ی سنگین توان مقاومت نداشت به گوشه ای خزید و سر در گریبان فرو برد؛ کلیسا دیگر ادعا نداشت که می تواند جامعه بشری را هدایت و اداره کند، بلکه خود را با شرایط جدید وفق داد و به حضور حداقلی در جامعه راضی شد، به این که در عروسی و یا ختمی حضور داشته باشد، و یا اینکه عده ای به صورت هفتگی در کلیسا جمع شوند و به همراه پدر روحانی دعا بخوانند، و گه گداری وجدان آزرده ای به کلیسا بیاید و در پشت پرده برای پدر روحانی به گناهانش اعتراف کند، و در نهایت اجتماعی ترین حرکت کلیسا بشود حمایت از عده ای نیازمند و کودک بی سرپرست! کم کم نقش جدید کلیسا توسط تمام جامعه غربی پذیرفته شد، و تصویر ظلم هایی که در خاطره انسان غربی از کلیسا وجود داشت را پاک کرد. هرچند کلیسا دیگر هیچ وقت نتوانست مقبولیتش برای اداره حکومت را بازیابد، اما رابطه جدیدی را تعریف کرد که در آن حتی آنهایی که از اساس اعتقادی به کلیسا ندارند آن را همچون هنری می بینند که اگرچه آموزه های آن ریشه علمی ندارد، ولی دست کم موفق شده است به زندگی عده ای آرامشی هرچند خیالی عطا کند.

این نسبت بین دین و حکومت، نه تنها در دنیای غرب جای خود را باز کرد، بلکه صاحبان این اندیشه با قدرت نرم و سخت خود تمام دنیا را مجاب کردند تا پذیرای این جهانبینی باشند! اگر با حرف و کتابت خاضع می شدند که خب! در غیر این صورت با قدرت اقتصادی و یا حتی زور اسلحه مجبور به پذیرش این نظم مدرن می شدند. (اگر لحظه ای در ذهنتان اتفاقاتی را مرور کنید که در مواجهه با سرخ پوستان آمریکا و مردم آفریقا و هند و خاورمیانه و شرق آسیا رخ داد، سخن نگارنده را تصدیق خواهید کرد.)

وقتی رنسانس، کلیسا را از عرصه مدیریت اجتماع بیرون راند، فقط کلیسا را منزوی نکرد، بلکه نگاه انسان مدرن به تمام ادیان را تغییر داد. اما در کشورهای اسلامی وضعیت متفاوت بود، زیرا اسلام حاضر نشد همچون مسیحیت به گوشه ای بخزد، در این جوامع همچنان شاهد ستیز مدرنیته و اسلام هستیم، اسلام و اسلام گراها به دنبال داشتن نقش جدی در اداره حکومت هستند، و طرفداران مدرنیته به دنبال کوتاه کردن دست اسلام از عرصه های حکومتی! این ستیز در کشورهای مختلف اسلامی فراز و نشیب های بسیار داشته است. مشکلی که اسلام گراها در این چند قرن اخیر دچار آن هستند، نداشتن برنامه ای مشخص و کارآمد برای اداره جامعه است، و همین نقص موجب گردیده است که عده ای روشنفکر در کشورهای اسلامی به این باور برسند که اساسا اسلام دارای برنامه اداره حکومت نیست.

عجیب نیست اگر بگوییم اسلام اهل سنت در این ستیز به آخر خط رسیده است زیرا بعد هزار و اندی سال تجربه حکومت داری اگر چیزی برای عرض اندام داشت، باید امروز آن را ارائه می کرد، و نمی بایست این طور در مقابل هجمه تمدن غرب منفعل می شد. اما در مورد شیعه یعنی پیروان اهل بیت علیهم السلام وضع فرق می کند، زیرا تنها اگر سیری سطحی در تاریخ کنید، خواهید دید که جمهوری اسلامی ایران اولین حکومتی است که عالمان دینی شیعه در راس هستند و به صورت جدی فرصت ارائه برنامه های خود برای اداره حکومت را دارند؛ دوره های محدودی همچون عهد صفویه که شاهان گاهی در برخی از امور با عالمان دینی مشورت می کردند اصلا با شرایط فعلی قابل مقایسه نیست.

بعد از گذشت سی و اندی سال از انقلاب چیزی که ما امروز مشاهده می کنیم، یک تمدن خاص و متفاوت نیست، بلکه تقلیدی ناشیانه از مدرنیته و در عین حال به روی خود نیاوردن این تقلید است، یعنی با وجود اینکه مدرنیته با گوشت و استخوان جامعه ما آمیخته شده است سعی داریم، پوسته ای شیعی بر آن بنهیم

اما بعد از گذشت سی و اندی سال از انقلاب چیزی که ما امروز مشاهده می کنیم، یک تمدن خاص و متفاوت نیست، بلکه تقلیدی ناشیانه از مدرنیته و در عین حال به روی خود نیاوردن این تقلید است، یعنی با وجود اینکه مدرنیته با گوشت و استخوان جامعه ما آمیخته شده است سعی داریم، پوسته ای شیعی بر آن بنهیم؛در حالی که دانشگاه، سیاست و اقتصاد و اداره اجتماع ما از مدرنیته سرمشق می گیرد، می خواهیم به خود بباورانیم که ما تمدنی خاص در مقابل غرب هستیم، واقعیت این است که در منجلابی گیر کرده ایم که نه می شود به آن گفت مدرنیته و نه ارتباطی با حقایق اسلام دارد.

توجیهی که برای این وضعیت آورده می شود، این است که ما فرصت کافی برای تهیه اصول اداره حکومت برطبق اسلام را نداشته ایم، و ناگزیر بودیم که اجازه دهیم جامعه همان مسیر معمول خود را ادامه دهد. اما به نظر نگارنده این سخن حتی قابلیت توجیه یک سال بعد از انقلاب را ندارد، زیرا برای حل این کاستی اصلا اهتمامی وجود نداشته است، که حال بخواهیم از کمبود وقت گله کنیم. در واقع ما نتوانسته ایم از همین فرصت سی و هفت ساله هم خوب استفاده کنیم. اگر اندک آشنایی با فضای حوزه داشته باشید، درمی یابید که نه تنها حوزه ابتدای انقلاب، بلکه حوزه امروز هم دغدغه برنامه سازی اداره حکومت را ندارد، و همچنان روند بحث ها همان روند قبل از انقلاب است. وقتی اساسا عزم چنین کاری نیست چه یک! چه سی! چه هزار سال! وضع همین است که مشاهده می کنید!

آنچنان که در ابتدای این یادداشت اشاره شد، وقتی یک جهانبینی قابلیت گسترش و پیاده شدن در جامعه را خواهد داشت که ریشه در حقایق داشته باشد، و این حقیقت خواهی با توجه به واقعیت ها دنبال شود؛ نگارنده به دنبال این نیست که بحثی کلیشه ای درباره حوزه را تکرار کند،اینکه حوزه به مسائل روز کم ورود کرده است! خیر! بلکه علاوه بر آن اشکال های موجود به دنبال اشاره به اشکالی ریشه ای و جانکاه در حوزه ها است.

همانند اصول هر علم دیگری، این اصول فقه است که خط مشی فقه را معین می سازد، در اصول فقه حوزه امروز قسمت بزرگی از وقت طلاب صرف آموختن و بحث از اصول عملیه می شود، اصولی که ریشه در کاشفیت ندارد، یا براساس مقدمه باید عرض کنم ریشه در حقیقت و واقعیت ندارد، بلکه صرفا به دنبال معذریت[۱] است، معذریت از عذاب اخروی! شاید به ذهن آید که معذریت چیز کمی نیست و چه چیزی بالاتر از این که ما از عذاب اخروی که ممکن است، تا ابد به طول بیانجامد در امان باشیم؟ اگر کسی چنین اندیشه ای دارد، می تواند مسیر خود را ادامه دهد، اما صاحب چنین اندیشه ای هرگز نباید، دم از اداره حکومت بزند، چطور ممکن است ما حکومت را براساس اصولی اداره کنیم که رابطه ای با حقایق و واقعیت های بیرونی ندارد؟ و گذشته از این اساسا اگر ما بخش زیادی از دین را با این اصول به پروردگار نسبت دهیم و جامعه اسلامی را با چنین اصولی که ابدا ریشه در حقیقت ندارند اداره کنیم، و موجب ضعف و نابودی جامعه اسلامی گردیم، آیا در مقابل پروردگار عذر خواهیم داشت؟!

چطور ممکن است ما حکومت را براساس اصولی اداره کنیم که رابطه ای با حقایق و واقعیت های بیرونی ندارد؟ و گذشته از این اساسا اگر ما بخش زیادی از دین را با این اصول به پروردگار نسبت دهیم و جامعه اسلامی را با چنین اصولی که ابدا ریشه در حقیقت ندارند اداره کنیم، و موجب ضعف و نابودی جامعه اسلامی گردیم، آیا در مقابل پروردگار عذر خواهیم داشت؟!

شکی نیست که هدف اصلی دین سعادت ابدی است، اما این سعادت چطور بدست می آید؟ آیا از راهی که ریشه در کاشفیت و حقایق ندارد؟! یا اینکه زندگی دنیوی پازلی است که باید قطعات آن درست چیده شود تا به سعادت اخروی برسیم؟

مگر غیر از این است که همیشه در شعارهای کلی، اسلام را دین سعادت دنیا و آخرت می نامیم؟ مگر غیر از این است که اسلام اهتمام زیادی به ریزترین مسائل دنیوی بشر هم دارد؟ مگر غیر از این است که احکام اسلام را ریشه دار در مصالح و مفاسد واقعی بشر می دانیم؟ حال چه شده است که بعد از گذشت هزار‌و‌چهارصد سال از عمر اسلام، در روزگاری که تمدن غرب به دنبال تجربه و لمس خوشبختی است، و با این تئوری خود بشر را مسحور ساخته است، حوزه شیعه تمام تمرکز خود را بر روی چیزی گذاشته است که نتیجه و رابطه درستی با وضعیت حقیقی انسان ندارد؟! واضح است که وقتی برنامه ما برای وضعیت حقیقی بشر تدوین نشده باشد، نباید انتظار داشته باشیم در دنیای خارج نتیجه مطلوبی را کسب کنیم.

با این توصیفات عجیب نیست اگر بگوییم، هرچه زمان می گذرد، بیشتر آشکار می گردد که حوزه ما از ارائه برنامه برای اداره جامعه عقیم است، زیرا ما به جای تمرکز بر روی روایات و گسترش ظرفیت استفاده از آنها و به جای استفاده از مصالح و مفاسدی که عقل به راحتی و روشنی کشف می کند، به دنبال معذریت و اصول عملیه رفته ایم. و عالی ترین نبوغ های حوزوی را در اینجا صرف کرده ایم. و در واقع این خود ما هستیم که دست بشریت را از حقیقت زیبای اسلام کوتاه کرده ایم، دینی که پروردگار عالم به بهترین صورت برای خوشبختی انسان ها تدوین کرده است، خوشبختی ای که شروع آن در همین دنیا قابل لمس است، سعادتی که بعد از مرگ آشکارتر می گردد و تا ابد ادامه می یابد.

[۱] – در امان ماندن از عذاب اخروی، یعنی با وجود این که امکان دارد حکم و فتوای ما مطابق حقیقت نباشد، اما در مقابل پروردگار عذر داریم.

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

4 دیدگاه در “انفعال حوزه در مقابل مدرنیته، نتیجه معذریت پنداری

  1. منتظر گفت:

    باسلام، ضمن عرض ادب و ارادت، مطلب فوق اگرچه همراه با برخی نتایج صحیح بود اما متاسفانه کاشف از این بود که نگارنده نقش اصول عملیه و معذریت را به نحو احسن نیافتند و با مغالطه ای به بن بست عملکرد استنباط با اصول عملیه در حکومت داری رسیده اند. انشاالله در اولین فرصت نکات فنی ای را ارسال خواهم کرد، با تشکر ، التماس دعا

    ۳۱۵
    1. تحول خواه گفت:

      به نظر بنده استدلال نویسنده صحیح است. با قواعدی که ناظر به واقعیت این دنیا نیست و صرفا به دنبال رهایی از عذاب اخروی است نمی توان این دنیا را مدیریت کرد. اگر ما معتقدیم که دین برنامه سعادت بشر است نیز به این دلیل است که دستوراتش علاوه بر تامین سعادت اخروی، سامان زندگی دنیا را نیز در پی دارد و همین گونه که نویسنده اشاره فرمودند سعادت دنیا و آخرت دو مساله جدا از هم نیست بلکه در طول هم است. بنابر این در مسائل جدید و حکومت داری نمی توان از اصول عملیه موجود انتظاری داشت. چه این که اگر کار آیی داشت تا به خودی نشان داده بود.
      منتظر نکات فنی شما هستیم ...

      ۱۴۱
  2. حسین فولادی گفت:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام خدا قوت /
    فوق العاده بود این نکته سنجی حضرتعالی که برای اولین بار (تا جایی که من بررسی کرده ام) علت ناتوانی حوزه در اداره حکومت و اسلامی سازی ساختار ها و قوانین و علوم انسانی را بدقت مورد بررسی قرار داده اید.
    آیا اصول فقهی که از اساس به دنبال کشف قواعدی برای یافتن معذری بمنظور رهایی از عذاب آخرت نباشد آماده کرده اید؟ نگارنده پیرامون مساله ای که حضرتعالی به آن پرداخته اید بسیار تامل کرده ام ریشه این نگاه حاکم در حوزه های علمیه به طور عام و اصول فقه و فقه به طور خاص را (نگاه معذری به فقه بجای کاشفی)از انسداد باب علم می دانم (نه انسداد باب علمی) آنجا که مجتهد راههای قطعی بسوی حکم شرعی (مصالح و مفاسد حقیقی) را بسته می بیند و چاره ای را به جز تمسک به اموری که تنها جنبه معذری دارند نمی بیند و پناه به امارات و اصول عملیه می برد.

    ۴۰
    1. مدیر سایت گفت:

      با عرض سلام و سپاس از مشارکت جنابعالی
      مؤسسه فقاهت و تمدن سازی اسلامی بسته اجتهادی کاملی در این زمینه تولید نموده است که مبنای برنامه های علمی داخل مؤسسه هم می باشد. اصول فقهی که مؤسسه در بسته جامع «نظام نوین فقاهت» تدوین کرده است تحت عنوان «نظام معرفتی فقاهت» می باشد که بعد از چاپ رسمی کتابهای «کلام فقاهی» و نیز «منطق تفسیر متن» منتشر خواهد شد. برای اطلاعات بیشتر می توانید بخش معرفی نظام نوین فقاهت در سایت را مشاهده بفرمایید. تشکر

      ۱۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)