منو

پربيننده ترين مطالب
    • No Post To Show
    • No Post To Show
    • No Post To Show
خانه / گفتمانی / ویژه تحول / از دقت های خشکیده در الفاظ، تا دقت های تفتیده در دامن قرائن!
بررسی شاخصه های فقه مطلوب-8

از دقت های خشکیده در الفاظ، تا دقت های تفتیده در دامن قرائن!

اشاره

سلسله یادداشتهایی را پیرامون فقه مطلوب و مقایسه ی آن با فقه موجود همراه شما بودیم. ویژگی هایی را شمردیم تا به نشانه ی پنجم رسیدیم که پیشرفت عمیق فقه بود. در دو یادداشت اخیر، سه بعد از این ویژگی را طرح کردیم و اکنون پیرامون بُعد دیگر مساله، بحث را آغاز می کنیم.

چهارمین ویژگی عمق مطلوب فقه

عبارت است از توجه به تمام قرائنی که پیرامون یک موضوع می توان تصور کرد. هرچه توان فقیه در توجه به قرائن بیشتر باشد، هم فقه متقن تری دارد و هم به واقع نزدیک تر است و از همه مهمتر کمتر سراغ اصول عملیه می رود؛ بر عکس، هرچه فقیه دست خود را از قرائن روایی کمتر بیند، ناچار باید دست به دامان اصول عملیه می شود. بحث از قرائن لفظی و مقامی و حالی، گستره ی زیادی دارد، لکن برخی را به طور کلی و اجمالی ذکر می کنیم:

ارتکاز اولیه مخاطبان

أ. توجه به ارتکاز اولیه مردم نسبت به موضوع، رکن دیگری است که باید در تفسیر نگاهی ژرف به آن داشت. مقصود از ارتکاز، هر نوع تلقی و فهمی است که طرفین گفتگو، پیش از آغاز سخن نسبت به موضوع دارند. انسان ها قبل از اینکه پیرامون مساله ای صحبت کنند، دارای تجربه و فهمی از آن هستند که در برداشت آنها تاثیرگذار است؛ خواه تلقی صحیح باشد و خواه غلط. بنابراین مفسرِ آگاه، نمی تواند نسبت به این ذهنیت بی تفاوت باشد و بدون در نظر گرفتن آن، به ظهور گیری از متن مشغول شود. یک مبلغ با تجربه، قبل از اینکه به تبلیغ موضوعی بپردازد، ابتداء پیشینه و سابقه ی آن را نزد مردم بررسی می کند و بعد برای آگاهی مردم برنامه ریزی می کند.

هرچه توان فقیه در توجه به قرائن بیشتر باشد، هم فقه متقن تری دارد و هم به واقع نزدیک تر است و از همه مهمتر کمتر سراغ اصول عملیه می رود؛ بر عکس، هرچه فقیه دست خود را از قرائن روایی کمتر بیند، ناچار باید دست به دامان اصول عملیه می شود.

این نکته، نشانگر اهمیت ذهنیت مردم در میزان فهم مطلب است. مثلا مردم معامله ای را با قید خاصی انجام می دهند و شارع در شرایطی که می تواند تذکر دهد، سکوت را اختیار می کند. کمترین دلالت سکوت شارع، تلقی تایید آن خواهد بود. برعکس آن نیز صادق است. اگر مردم نسبت به قیدی اهمیت ندهند، تذکر ندادن شارع هم، دلیل بر لازم نبودن قید است. نظیر ربا که در بین مردم رواج دارد و شارع آن را به شدت تخریب و بیع غیر ربوی را تأیید می کند، ولی عرب و عجم که با یکدیگر معامله می کنند، لزومی در عربی بودن صیغه نمی بینند، که تذکر ندادن شارع به چنین شرطی، دال بر عدم لزوم آن است و دیگر نیازی به اطلاق گیری ندارد.

اهمیت ارتکاز آنقدر زیاد است که اگر آن را در ردیف ادله ی فقهی بشماریم، کار گزافی نکردیم؛ چرا که بی توجهی به آن در تفسیر، اشتباهی نابخشودنی است، زیرا اصل اولیه در موضوعات، ارتکاز مخاطبان آیات و روایات است که اگر شارع در آن تصرف کرده باشد، سخن وی پذیرفته می شود وگرنه تقریر شارع همراه آن است و به طور طبیعی برای ما حجت.

مقام بیان

ب. مقام بیان. یعنی توجه به شأن و جایگاه گفتگو که تعیین کننده ی جهت گیری کلی سخن است. هر گوینده ای که سخن می گوید با توجه به شرایطی که در آن قرار دارد، صحبت می کند و مخاطب باید کلام گوینده را با همان شرایط معنا کند. گاهی یک کلام به صورت مختصر بیان می شود و به چند نکته ی کلی اشاره می شود زیرا گوینده در مقام بیان اجمالی مطلب است و  تنها اشاره ی جزئی دارد. مثلا ممکن است در شرایط رعب انگیزی صحبت می راند که نمی تواند مطلب اصلی را بگوید.

بر فقیه است که به مقام بیان های مختلف کلام توجه کند، زیرا غفلت در این مرحله، سبب اشتباه در تفسیر می شود.-برای اطلاع از انواع مقام بیان و نیز راههای کشف آن به کتاب منطق تفسیر متن، نوشته ی استاد اکبر نژاد مراجعه کنید.-

دقتهای عرفی ادبی

ج. دقت در الفاظ و تعابیر و ادبیات متون دینی. کسی که تسلط کافی به علوم عربی مثل لغت، معانی، بیان، نحو و صرف ندارد، بویی از فقاهت را استشمام نمی کند و اگر وارد این عرصه هم شود، باز عائدی نخواهد داشت. از نشانه های فقه مطلوب، دقت لازم پیرامون گفتار و الفاظ معصومین (ع) است. اما در کنار اهمیتی که این علوم دارند و بر هیچ آشنای با فقهی مخفی نیست، باید از افراط در یادگیری این علوم و نیز به کار بردن آنها به شدت پرهیز کرد.

اهمیت ارتکاز آنقدر زیاد است که اگر آن را در ردیف ادله ی فقهی بشماریم، کار گزافی نکردیم؛ چرا که بی توجهی به آن در تفسیر، اشتباهی نابخشودنی است، زیرا اصل اولیه در موضوعات، ارتکاز مخاطبان آیات و روایات است که اگر شارع در آن تصرف کرده باشد، سخن وی پذیرفته می شود وگرنه تقریر شارع همراه آن است و به طور طبیعی برای ما حجت.

فراگیری این علوم مقدمه ای برای اجتهاد و برداشت از متون است و گرنه، موضوعیت ندارد یادگیری. پس میزان تعلیم و تعلم این رشته ها، به اندازه ی کارآیی آنها در اجتهاد است نه تخصص در هر کدام. فقاهتِ مطلوب، نیاز به فقیه هوشیار و خبره دارد نه نحوی و صرفی. متخصص این دانش، از رشته های زیادی استفاده می کند ولی در آنها ذوب نمی شود چرا که فقیه را بهر کاری ساختند و نحوی و صرفی را بهر کاری دیگر. علامه وحید بهبهانی (ره) در دومین شرط از شرایط اجتهاد ضمن غلط دانستن تلقی که در ذهن بیشتر طلاب جولان دارد، مبنی بر اینکه هرچه بیشتر در علوم پایه متبحر شوند، اجتهاد قوی تری دارند، تخصص در این علوم را باعث اتلاف عمر می داند چرا که این علوم خود مقدمه ی فقه هستند و فقه نیز مقدمه ی عبادت کردن است. وی تعجبش تمامی ندارد وقتی طلابی را می بیند که به سبب تاثیرات اندک رشته های دیگر در فقه، بهار عمر خود را در این رشته ها زمستان می کنند و در اواخر عمر تازه به فقه وارد می شوند. آن موقع که دیگر یا فقه آموزی برایشان دشوار است یا در پایان عمرشان است. (الاجتهاد و التقليد (الفوائد الحائرية)، ص۳۴۴-۳۴۵)

به کارگیری قواعد زبان عربی تا آنجایی در تفسیر جایز است که عرف تفاوت آن را احساس کند و به آن پایبند باشد. از سویی شارع مقدس به زبان عرف سخن گفته نه اینکه سخنان رمز داری را القاء کند که هرکس به هر طریقی آن را تفسیر کند. زبان عربی بودن دلیلش انس مخاطبین اولیه است؛ و از سوی دیگر مخاطبان کلمات اهل بیت (ع) مردم هستند، اگر ایشان نکته ای را اهمیت دهند، در تفسیر باید از آن استفاده کرد، اما اگر به قاعده ای بهاء ندادند، ظهور گیری از آن جایز نیست. ملاک تفسیر صحیح، فهم و برداشت عرف مردم است نه آنچه ادیبان گویند. اگر قاعده ای در کتب ادبی و لغتی زندگی کند اما، عرف از حیات آن مطلع نباشد یا آن را زیاد جدی نگیرد و اجراء نکند، مفسر نمی تواند بر آن تکیه و مطلبی را استفاده کند. مثلا علم لغت تفاوت می گذارد بین کلمات “جلس” و “قعد” در نشستن. “جلس” نشستن از حالت خواب است و “قعد” نشستن از حالت ایستاده؛ لکن مردم هردو را نشستن می انگارند و تفاوتی قائل نیستند و برای هردو حالت نشستن، هردو کلمه را استعمال می کنند. روی این حساب امام از هرکدام که استفاده کند، فقط به معنای نشستن است و پی بردن به حالت قبلی، قرینه دیگری می طلبد. امام صادق (ع) در حدیثی با اصالت دادن به انتقال معنای صحیح در روایات، از اختلاف تعابیر و یکسان بودن معنا، از لغاتی مثل “تعال و هلم” و “اقعد و اجلس” یاد می کنند با اینکه تفاوت در معنی دارند اما عرف آنقدر به این تفاوت حساس نیست.

عَنِ ابْنِ الْمُخْتَارِ أَوْ غَيْرِهِ رَفَعَهُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَسْمَعُ الْحَدِيثَ مِنْكَ فَلَعَلِّي لَا أَرْوِيهِ كَمَا سَمِعْتُهُ فَقَالَ إِذَا أَصَبْتَ الصُّلْبَ مِنْهُ فَلَا بَأْسَ إِنَّمَا هُوَ بِمَنْزِلَةِ تَعَالَ‏ وَ هَلُمَ‏ وَ اقْعُدْ وَ اجْلِسْ. (وسائل الشيعة، ج‏۲۷، ص۱۰۵)

شاهد کلام امام، روایتی است که راوی از هردو واژه ی “قعد و جلس” استفاده می کند که هردو نشستن از حالت ایستاده است. راوی هیچ عنایتی به “تفاوت جلس و قعد” ندارد. (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۲، ص۱۰۵)

به کارگیری قواعد زبان عربی تا آنجایی در تفسیر جایز است که عرف تفاوت آن را احساس کند و به آن پایبند باشد. از سویی شارع مقدس به زبان عرف سخن گفته نه اینکه سخنان رمز داری را القاء کند که هرکس به هر طریقی آن را تفسیر کند. زبان عربی بودن دلیلش انس مخاطبین اولیه است؛ و از سوی دیگر مخاطبان کلمات اهل بیت (ع) مردم هستند.

نگارنده در تحقیقی که پیرامون آیات مشابه قرآن داشت، بر این مطلب رسید که اختلاف تعابیر قرآن در موضوعات یکسان، بیشتر از آنکه بر اختلاف معنا دلالت داشته باشد، تنوع در به کارگیری لغت های مختلف است تا تعابیر یکسان و خسته کننده به نظر نیاید. خداوند متعال یک حادثه را در سوره هایی با تعابیر مختلف بیان می کند. بین عبارت های “إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ” و “يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ” در آیه ۴۹ بقرة، وبین “إِذْ اَنْجَيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ” و “يُقَتِّلُونَ أَبْناءَكُمْ” در آیه ۱۴۱ اعراف، تفاوتی در واقعه بیرونی نیست. هردو نجات دادن است و کشتن فرزندان. هیچ عنایتی به نحوه ی نجات و کشتن ندارد. تنها در صدد گزارشی از جنایت فرعون و لطف خداوند است. همچنین تفاوتی نیست بین تعابیر “فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ” و “فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً” در آیه ۶۰ بقرة و بین “أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ” و “فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً” در آیه ۱۶۰ اعراف. گفتن خداوند و وحی او به موسی، هردو نشانه ی الهی بودن این فرمان است و دلالت بیشتری ندارد. نیز انفجار و انبجاس هردو روان شدن آب هستند و دلالتی بر کیفیت روان شدن و نحوه ی جوشش آب ندارند. اینچنین سخن گفتن خداوند گواه بر این است که در همه جای کلامش، قصدی فراتر از برداشت عرفی ندارد و نسبت دادن معنایی به خداوند غیر از این روش، تفسیر ناصحیحی است. روش فراعرفی اگر با قاعده ی خود به تفسیر هرکدام از این آیات بنشیند، بی شک به برداشتی می رسد خلاف آنچه در آیه دیگر تعبیر شده، در حالیکه هردو آیه گویای یک مطلب است و این دقتها را به هیچ وجه برنمی تابند.

علاوه بر عرفی بودن سخنان امامان، صدی نود روایات “نقل به معنا” هستند. به راستی دقتهای فراعرفی و ادیبانه، چگونه با نقل به معنا بودن کلمات آنها سازگار خواهد بود؟

امروزه برخی را مشاهده می کنیم که به نام دقت و عمق در فقه، تفسیرهای ادبی و لغوی را به قرآن و احادیث استناد می دهند در حالیکه هیچ دلیلی این روش را تایید نمی کند و بلکه تمام قواعد اصولی و تفسیری بر خلاف این مسلک ایستاده اند. نگارنده، اساتیدی را تجربه کرده که علت با دقت خواندن کفایه و مکاسب و رسائل را در این می دانند که بتوان متن شیخ و آخوند (ره) را واو به واو بررسی کرد و از ناگفته هایشان مطلب بیرون کشید تا دقت در این کتب، مقدمه ای برای ورود به متون روایی باشد و نتیجه اش شود استخراج تمام احتمالات پیرامون روایت، حال آنکه دقت و پیچیدگی لازم فقه در جمع آوری و استفاده از تمام قرائن است نه بازی با الفاظ و احتمال های خسته کننده و پیچیده.

بُعد آخر دقت های مطلوب و لازم فقه را در یادداشت بعد بخوانید.

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

1 دیدگاه در “از دقت های خشکیده در الفاظ، تا دقت های تفتیده در دامن قرائن!

  1. سید گفت:

    احسنت

    ۰۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)