منو

پربيننده ترين مطالب
    • No Post To Show
    • No Post To Show
    • No Post To Show
خانه / اطلاع رسانی / اخبار / گزارش تفصیلی از همایش نقد مکتب اصولی شیخ انصاری(ره)؛ جلسه اول
حسینیه ارک، 12/ 06/ 1396

گزارش تفصیلی از همایش نقد مکتب اصولی شیخ انصاری(ره)؛ جلسه اول

 

گزارش تفصیلی از همایش نقد مکتب اصولی شیخ انصاری(ره)

خلأ حوزه در روش شناسی اجتهاد

حجة الاسلام اکبرنژاد، در ابتدای این دیدار، به خلأ حوزه علمیه در روش شناسی پرداخت و گفت: یکی از خلاهای حوزه این است که روش شناسی نداریم؛ یعنی کارهای ما دیمی است و به صورت خودآگاه کار نمی کنیم. طلبه باید آنقدر اصول شرکت کند، تا به صورت طبیعی بعد از سالها بفهمد که فرایند استنباط چگونه است. یا مثلاً نمی داند روش شیخ و تفاوت ایشان با سایر علما در چیست. این روش خودآگاه و مکتوب نیست، طوری که طلبه ببیند. اینکه مرحوم شیخ چطور شروع می کند؛ چطور به نتیجه می رسد؛ چقدر به اقوال می پردازد؛ و مبنای رجالی ایشان چیست. امروزه این سبک شناسی را نداریم. اگر این اتفاق می افتاد، به نظرم طلاب خیلی زود با اجتهاد و کتاب های مکاسب، رسائل و کفایه انس می گرفتند. من تقاضا می کنم اگر تدریس می کنید، به این نکته بپردازید. و اگر درس می خوانید، از استاد مطالبه کنید.

وی هدف این همایش را تبیین و نقد روش تفسیری شیخ در آیات و روایات عنوان کرد و افزود: در این جلسه به سه محور مهم در تفسیر اشاره می کنیم، تا طلیعه ای باشد برای ورود به تفسیر متن. ۱. دقت های شیخ. ۲. توجه شیخ به نظام قرائن. ۳. نگاه جامع به کل ادله در تفسیر.

دقت های فلسفی در سبک اجتهاد شیخ

محقق حوزه علمیه در تبیین محور اول و میزان دقت های شیخ در تفسیر گفت: ملاک ورود به تفسیر یک متن چیست؟ آیا مجاز هستیم که مانند یک فیلسوف و به سبک ریاضی با متن برخورد کنیم؟ مثلا فلاسفه با برهان سبر و تقسیم، به احتمالات ممکن پرداخته و به جواب می رسند. آیا فقه ملاکش مانند فلسفه است که از روش آن استفاده کنیم؟ منظور من این نیست که روش فلاسفه در فلسفه اشتباه است، بلکه منظورم جواز استفاده یاعدم استفاده از این روش در فقه است.

آنچه ما به حسب اولیه می فهمیم، میزان دقت ها در گفتگو باید بر مدار عقلائی باشد، نه دقت های ریز فلسفی. همان طور که در این جلسه ما گفتگو می کنیم و دقت داریم با اینکه موضوع تخصصی است. من گوینده باید دقت به خرج دهم و شما هم دقت دارید که نکته های من را بفهمید. من الفاظ را که انتخاب می کنم، با چه دقتی این کار را می کنم؟ آیا برای من خیلی مهم است که کلمه «مهم» را بگویم «ذی اهمیت»، یا نه؟ آیا شما عرایض که من را می شنوید، نخست احتمال سازی می کنید، یا اینکه ابتدا تبادر اولیه و ارتکاز عقلائی را مبنا قرار می دهید؟ منظور از ارتکاز عقلائی یعنی دقتی که بشر در زندگی خود به آن میزان از دقت عادت کرده است و اگر بخواهد بیشتر از آن دقت کند، زندگی مختل می شود.

تطابق لسان قرآن و روایات با ارتکاز عقلائی

وی با تبیین روش بیان قرآن و ائمه(ع) بر تبادر اولیه از متن، گفت: قرآن از آن جهت که با مردم سخن می گوید، طبق سیره رایج میان مردم صحبت می کند. بلکه اصلاً ممکن نیست راه دیگری باشد، نه اینکه راه دیگری فرض شود. این بدیهی است که دین باید به زبان مردم نازل شود. خداوند متعال در قرآن می فرماید: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُم‏. (ابراهیم، آیه ۴)؛ ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان قوم خودشان. اکنون عادت مردم این است که با دقت عقلائی کلمات پیامبر(ص) را تحلیل کنند. حال اگر پیامبر با یک دقت فراعرفی واژه ها را انتخاب کند، آیا اکثر مردم به مقصود پیامبر منتقل می شوند؟ جواب مشخص است؛ قطعا نمی فهمند. چنانچه اکنون بسیاری از مردم شعر حافظ را نمی فهمند. این کبرای کلی، سبک همۀ علمای شیعه بوده و آن را قبول دارند، اما در مقام عمل برخی به آن ملتزم نیستند.

استاد حوزه علمیه با تطبیق روش بیان قرآن و فهم مردم بر آیات خمر و انفاق، خاطر نشان کرد: خداوند در مورد خمر و میسر می فرماید: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُون‏. (البقره، آیه ۲۱۹)؛ درباره خمر و میسر از تو سؤال می کنند که معنای آیه واضح است. در انتهای آیه می فرماید، خداوند همین طور آیاتش را برای شما تبیین می کند، تا شما تفکر کنید. بیان قرآن «بلسان عربی مبین» است. همچنین پیامبر می فرمایند: إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ نُكَلِّمُ النَّاسَ عَلَى‏ قَدْرِ عُقُولِهِمْ‏. (المحاسن، ج‏۱، ص۱۹۵، ح۱۷)؛ یعنی ملاحظه تفسیر و گویش شخص را دارند. حتی لهجه افراد را ملاحظه می کنند، مانند حدیث معروف «ليس من امبّر امصيام‏ في امسفر» که با عنایت به لهجه، «ال» به «ام» تبدیل می کند.

وی با اشاره به اقوال علما در نهی استفاده از سبک فلسفی در فقه گفت: مرحوم علامه وحید بهبهانی، یکی از کسانی است که به مباحث روشی خیلی عنایت دارند. ایشان در شمارش شرایط اجتهاد می فرماید:

السّابع: أن لا يكون مدّة عمره‏ متوغّلا في‏ الكلام، أو الرّياضي، أو النّحو، أو غير ذلك ممّا هو طريقته غير طريقة الفقه، ثمّ يشرع بعد ذلك في‏ الفقه، فأنّه يخرّب الفقه بسبب أنس ذهنه بغير طريقته، و ألف فهمه بطريقة الكلام و أمثاله، كما شاهدنا كثيرا من الماهرين في العلوم من أصحاب الأذهان الدّقيقة السّليمة أنّهم خرّبوا الفقه من الجهة الّتي ذكرناها. (‏الفوائد الحائرية ؛ ص۳۴۰-۳۴۱)

یعنی مجتهد همۀ عمرش را در علومی مانند نحو، کلام و ریاضی صرف نکند روش آن علم در حل مسائلش، غیر از روش فقه است. اگر کسی با ذهن نحوی و کلامی وارد فقه شود، فقه را خراب می کند؛ چون ذهنش عادت کرده به روش علوم دیگر. وقتی آیات و روایات را می بیند، با چنین ذهنی به تفسیر می پردازد. کسی که ذهنش نحوی است، با همان دقتی که مغنی خوانده، یا فیلسوفی که ذهنش بسیار دقیق است و همیشه دنبال یک میلیون احتمالات است، سراغ متون روایی می رود. این در حالی است که بیان شرع، عقلائی است نه عقلی؛ یعنی فهم سخنان همدیگر بدون اینکه چیزی نیاز باشد. مانند اینکه اگر کسی از مرجع خود سؤالی کند، با ادبیات عادی جواب او را می دهد، نه با ادبیات شاعرانه. در روایات نیز کاملاً واضح است که جواب امام مانند متن سائل است. علاوه بر اینکه بسیاری از روایات نقل به معنا هستند. مرحوم وحید می گوید: ما افراد زیادی را دیدیم که با این روش فقه را خراب کرده اند. ایشان از زمان خودشان این طور گلایه دارند و امروز را ندیدند که اینچنین از دقت های فلسفی و نحوی استفاده می شود.

وی با اشاره به روش مرحوم اصفهانی در سبک فلسفی گفت: مرحوم کمپانی، معروف به روش فلسفی هستند. حتی اصطلاحات فلسفی را ناخواسته، در فقه به کار می برند. نقل است که در جلسه ای با حضور امام(ره)، نام مرحوم کمپانی به میان می آید. امام می فرمایند: اگر فلسفه را از اصول ایشان بگیرید، یک سوم بیشتر باقی نمی ماند. شیخ انصاری(ره) در نقطه مقابل علامه وحید، خواسته یا ناخواسته درگیر روش ریاضی و فلسفی است و با آن سراغ آیات و روایات می رود. مثلا در حدیث آمده: لَيْسَ عَلَى مَنْ خَلْفَ الْإِمَامِ سَهْوٌ إِذَا لَمْ يَسْهُ الْإِمَامُ وَ لَا سَهْوَ فِي‏ سَهْوٍ وَ لَيْسَ فِي الْمَغْرِبِ وَ الْفَجْرِ سَهْو. (الكافي، ج‏۳، ص۳۵۸). شیخ درباره عبارت «لا سهو فی السهو»، ۱۸ احتمال می شمارد که از این قرار است: در معنای سهو سه احتمال وجود دارد: شک، نسیان و موجبات آن دو. ضرب معانی احتمالی دو سهو در یکدیگر می شود، ۹ معنا. «لا» هم دو احتمال معنا دارد که در ضرب ۹ معنای سهو می شود ۱۸ احتمال معنا.

استاد حوزه علمیه در اشکال به تفسیر شیخ انصاری در روایت شکیات نماز گفت: اشکال اول، نفس این شمارش است که چرا این طور ورود می کنید. مگر برای فهمیدن این کلام، ابتدا نیاز به شمارش احتمالات است؟ این روش عقلائی نیست بلکه روش فلسفی است.

ممکن است سوال شود: شیخ هم به این مطلب عنایت دارد، اما چون از قرائن دستش خالی بوده و هزار سال می گذرد، لازمه اش این است که تمام احتمالات را بشمارد و بررسی کند.

جواب: درست است که گذشت زمان باعث فوت برخی قرائن می شود و ممکن است احتمالاتی در آن باشد، اما آیا روش جبران این آسیب، خلق احتمالات است؟ آری، روایات آسیب دیدند، اما روش صحیح، احیای قرائن و ویژگی های مخاطب است، نه شمارش احتمالات. شمارش، مفسر را گرفتارتر می کند، نه اینکه مشکل را حل کند. جای تعجب دارد که چرا ایشان برای روشن کردن یک احتمال، فضای خود روایات را بررسی نمی کند. این ضعف اساسی روش شیخ و اتباع ایشان است.

وی در تفسیر روایت شکیات نماز گفت: در این روایت، نیازی به معنای واژگان سهو نیست، تا در معنای آن شک کنیم. مسأله روایت، شک در رکعات نماز است. سوال از امامی است که در رکعاتش شک می کند و مأمومین اختلاف می کنند. امام(ع) در جواب می فرمایند: در نماز مغرب و صبح و دو رکعت اول هر نمازی شک نداریم. از سیاق روایت پر واضح است که سوال و جواب ناظر به رکعات است. اینکه در مغرب سهو نیست، یعنی شک در نماز مغرب جاری نیست. اینجا اصلا نیازی به دو احتمال هم نیست، چه رسد به احتمالات دیگر. همچنین منظور از سهو، شک است، نه نسیان و موجبات شک و نسیان. در روایات بسیاری، سهو به معنای شک است. با روش شیخ، بحث پیچیده شده و در آخر هم نتیجه اشتباه می شود.

ضعف روش تفسیر شیخ در تفسیر آیات و روایات

وی با تبیین مثال غناء به مقایسه دو روش تفسیر پرداخت و افزود: در مسأله «غنا»، علما با توجه به معنای لغتی، دنبال آنند تا ویژگی های این واژه را بفهمند. مثلا طرب و حزن هم جزء معناست یا نه؟ حال آنکه در روایات زیادی پیرامون این واژه سخن گفتند و معنای غنا کاملا روشن است. من تعجب می کنم که وقت صرف معنای لغوی و بحث از آن می کنیم، اما برای اینکه ببینیم در خود روایات به چه چیز غنا می گویند، کمتر وقت صرف می کنیم.

مدیر موسسه فقاهت و تمدن سازی با ابراز تأسف از رویه شدن سبک شیخ در تفسیر، گفت: مرحوم جزائری در کتاب «هدی الطالب» پیرامون معنای آیه «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ إِلاَّ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَن‏.» (الانعام، آیه ۱۵۲) می نویسد:

الاستدلال بها یتوقف علی التکلّم فی مقامین الأوّل فی مرحلة الثبوت، و الثانی فی مرحلة الإثبات. أما المقام الأوّل، فملخصه: أنّ فی «لا» الناهیة احتمالین أحدهما: المولویة، و الآخر: الإرشادیة، و فی کلمة «القرب» احتمالات أربعة، و کذا فی معنی کلمة «أحسن» احتمالات أربعة، تعرّض لها المصنف قدّس سرّه و أوضحناها فی التوضیح و لانعیدها، و مجموع احتمالات القرب و الأحسن الحاصلة من ضرب أربعة «القرب» فی أربعة «الأحسن» ستة عشر احتمالا. (ج۶، ص۲۸۳)

مرحوم جزائری ۳۲ احتمال می شمارد که از این قرار است: «لا» ۲ احتمال مولوی و ارشادی دارد. هر کدام از کلمات «قرب» و «احسن» ۴ احتمال دارند که ضرب آنها می شود ۱۶ احتمال. ضرب در ۲ احتمال «لا» می شود ۳۲ احتمال. حال آنکه ما با این سبک مشکل داریم؛ چون ظهور آیه واضح است. تصرف در مال یتیم جایز نیست، مگر به بهترین شکل تصرفی که به نفع او باشد. این معنا ابهامی ندارد، تا جای احتمال معانی قرب و احسن باشد. اگر کسی به این معنا قانع نشود و ابهامی برایش باقی بماند، با مراجعه به روایات باب یتیم مطلب کاملا روشن می شود.

وی با بررسی آیه تیمم به سبک روش فلسفی گفت: در آیه «فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّبا» (نساء، آیه ۴۳) دقت های لغوی می کنند. حال آنکه در روایات به بسیاری از اشیاء اشاره می کنند و مطلب واضح است. معنای آیه واضح است و اگر کسی در آن شک کند، با مراجعه به روایات، دیگر ابهامی برایش باقی نمی ماند.

وی با بررسی روایت أرش حیوان به سبک فلسفی گفت: در روایت چنین آمده که: قُلْتُ فَإِنْ أَصَابَ الْبَغْلَ كَسْرٌ أَوْ دَبَرٌ أَوْ غَمْزٌ فَقَالَ عَلَيْكَ‏ قِيمَةُ مَا بَيْنَ‏ الصِّحَّةِ وَ الْعَيْبِ‏ يَوْمَ تَرُدُّهُ عَلَيْه‏. (الكافي، ج‏۵، ص۲۹۱)؛ حیوانی که آسیب می بیند، روز برگشت، میانگین قیمت صحیح و معیوبش باید پرداخت شود. آیا این جمله ابهامی دارد؟ من معتقدم مسأله عقلائی بوده و معنایش روشن است. اما حضرت امام(ره) به تبع مشهور در معنای روایت ۱۲ احتمال می دهند.

و أمّا احتمالات العبارة فکثیرة تبلغ اثنی عشر، حاصلة من ضرب احتمالین فی «علیک»، فی احتمالات ثلاثة فی متعلّق الظرف، فی احتمالین فی مرجع ضمیر «تردّه»، فإنّ مفاد «علیک»: إمّا وضعی أو تکلیفی، و المتعلّق: إمّا «علیک»، أو «القیمة»، أو «العیب». و المرجع: إمّا «البغل»، أو «الأرش» و یختلف المعنی علی هذه التقادیر، کما هو ظاهر.

امام یکی از افرادی هستند که در حوزه فقه و فلسفه خودشان را از خلط روش ها حفظ کردند. ایشان پس از اشکالات به این مطلب، تصریح می‌کنند که این نوع دقت‌ها، غیر متعارف هستند.

و لکنّ هذه الإشکالات إنّما تلزم علی المداقّة فی کلمات الروایة، و لحاظِها بالدقّة الخارجة عن المتعارف، و أمّا لحاظها علی وفق المتفاهم العرفیّ فی الروایة، فیقتضی. (کتاب البیع (تقریرات)، للقدیری، ص۳۲۶)

استاد اکبرنژاد با اشکال به روش فلسفی مرحوم شیخ در استدلال به آیات برائت گفت: ایشان در استدلال به آیۀ «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها.» (طلاق، آیه ۷) با احتمال سازی می آغازد. ابتدا تصریح می کند که برخی علما معتقدند، معنای این آیه بر برائت واضح است. اما شیخ اشکال می گیرد و سه احتمال در آن مطرح می کند. ایتاء همان «اعطاء» است.

احتمال اول: منظور از «ما» یا ثروت است که با توجه به قبلش، چنین چیزی به ذهن می رسد.

احتمال دوم: منظور خود انجام یا ترک کار است. یعنی خداوند کسی را تکلیف نمی کند، مگر آن رفتاری را که به او اعطاء کرده است. این معنا کنایه از قدرت است. شیخ در این احتمال می فرماید، احتیاط کردن خلاف قدرت انسان نیست. البته این نکته در نگاه کلان حرج آور است و خود شیخ در مطارح معتقد است که احتیاط تا مرز حرج درست نیست، چون ما نمی توانیم مرزش را تشخیص دهیم. (مطارح الانظار، ص ۲۴۹).

احتمال سوم: منظور خود حکم باشد. یعنی کسی را تکلیف نمی کند، مگر اینکه تکلیف را بیان کند. این احتمال بر برائت دلالت می کند؛ چون حکم به مکلف نرسیده است. اما شیخ اشکال می کند که این مدلول اولیه آیه نیست و چون چند معنا دارد، قابل استناد نیست. (فرائد الاصول ؛ ج‏۱ ؛ ص۳۱۶)

وی در اشکال به استدلال شیخ گفت: ما قولی را قبول داریم که شیخ با عنوان «قیل» می آورد. معتقدیم، استدلال به برائت واضح است. من وقتی این آیه را می شنوم، این طور می فهمم که حجت خداوند وقتی تمام می شود که انسان علم پیدا کند. در دفاع از کشور، جهاد و حج اگر قدرت بدنی داشته باشد، حجت تمام است. در علم و جهل نیز همینطور است. علاوه بر این، آیه در یک حدیث تفسیر شده، اما شیخ به روایت اشکال می کند و دلالت آن را مخدوش می داند. به حدیث بنگرید:

عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَصْلَحَكَ اللَّهُ هَلْ‏ جُعِلَ‏ فِي‏ النَّاسِ‏ أَدَاةٌ يَنَالُونَ بِهَا الْمَعْرِفَةَ قَالَ فَقَالَ لَا قُلْتُ فَهَلْ كُلِّفُوا الْمَعْرِفَةَ قَالَ لَا عَلَى اللَّهِ الْبَيَانُ- لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ‏ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ‏ قَالَ حَتَّى يُعَرِّفَهُمْ مَا يُرْضِيهِ وَ مَا يُسْخِطُ. (الكافي، ج‏۱، ص۱۶۳(

از امام(ع) می پرسند: آیا مردم مکلف به معرفت شدند؟ امام: اولا خداوند ضامن شده که تکلیف را بیان کند که دراستدلال به آیه اشاره می کنند. شیخ معتقد است، حدیث احتمال دوم را که قدرت بود، بیان می کند. من معتقدم شیخ انسان عمیقی است، اما این عمق گرفتن صحیح نیست. در فراز دوم روایت، از آیه دیگری می پرسد. امام(ع): یعنی تا آنچه باعث رضایت و سخط خداوند است، بیان نشود، ایشان را به ضلالت نمی کشد. این قرینه بر مطلب قبلی است. یعنی وظیفه خداوند است که تکلیف را بیان کند.

وی با اشاره به آفت احتمال سازی در تفسیر گفت: وقتی با این بیانات، باز هم در دلالت آیه اشکال می کنیم، پیداست که ذهن از فهم درست خودش فاصله گرفته و زیاد دقیق شده است. من این مباحث را با استاد خصوصی و دیدن حاشیه ها خواندم. وقتی به این آیات می رسیدیم، اینطور می فهمیدم که خداوند تا چیزی را بیان نکند، تکلیف نمی خواهد. خداوند علمی را که داده، بازخواست می کند. اگر ثروت هم بدهد، تکلیف ثروت که خمس و زکات است را می خواهد. چنانچه در قدرت بدنی هم تکلیف می خواهد مانند آیات جهاد. بنابر این، به حسب اولیه کسی آیه برائت را ببیند، برائت را می فهمد، نه احتمالات دیگر را.

جایگاه قرینه در کلام

حجة الاسلام اکبرنژاد در تبیین و نقد محور دوم از روش تفسیری شیخ انصاری(ره) و اهمیت منطق تفسیر متن گفت: محور دوم، جایگاه قرینه در کلام است که بخش عمده ای از منطق تفسیر متن در این موضوع بوده و زحمت بسیاری برای آن کشیده شده است. این کتاب اقتباسی نبوده و از متن واقع احادیث استخراج شده است. در مطالعاتی که داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که بیش از ۵۰ درصد انتقال معنا بر قرینه است، به ویژه برای متنی که مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش است. قدرت تفسیر، یک موازانه کامل با میزان اشراف مفسر به احیای قرائن است؛ هرکه مهارتش بیشتر باشد، بهتر تفسیر می کند. اما جای تاسف دارد که در اصول فقه بحث قرینه داریم. آری، برخی مباحث مثل تقسیمات کلی و قرینه منفصل و متصل وجود دارد، اما همان طور که علما از امر و نهی بحث می کنند، یا عام و خاص را در حالت های مختلف می بررسند، به صورت نظام مند از قرینه بحث نداریم.

وی در اهمیت تبیین نظام قرائن و نقش آن در کلام گفت: فرق ما با اخباری ها در چیست؟ ایشان هم از عام و خاص، مطلق و مقید،داز شبهه مصداقیه و مفهومیه بحث می کنند. مرحوم بحرانی در دوازده مقدمه حدائق، مبانی خود را طرح می کند. می گوید: مبانی اصولی که آقایان بحث می کنند، نکات عقلائی هستند که اصحاب ائمه(ع) می فهمیدند. اصولی ها در جواب می گویند: وقتی از متن فاصله می گیریم، دیگر ذهن ارتکازی جواب نمی دهد و قاعده ها را باید روی کاغذ آورد، تا بتوان از آن استفاده کرد. ما این سخن را در قرائن می گوییم و معتقدیم باید متن را در ضمن قرینه هایش ببینیم. اینکه سنخ موضوعش چیست؟؛ مخاطبش کیست؟؛ در چه ضرورتی این سخن گفته شده؟؛ تلقی اولیه مخاطب نسبت به آن موضوع چگونه بوده؟؛ آیا قصد امام شکستن ارتکاز است یا مخالفت با آن؟ برای همین، یک ثلث از منطق تفسیر متن به نظام قرائن اختصاص دارد. این در حالی است که ما نظام قرائن را در مکتب تفسیری مرحوم شیخ ضعیف می بینیم.

استاد اکبرنژاد با مقایسه میان روش علامه وحید و شیخ انصاری، افزود: مرحوم وحید معتقدند: یکی از آفت های اصولی گری، قاعده زدگی بیش از اندازه ذهن است. نتیجه آن می شود که از خصوصیات موارد غفلت کند. ذهن فقط به برخی قواعد عادت کرده و فراموش می کند که موضوع مسأله، خصوصیتی دارد که در قواعد تاثیرگذار است. مرحوم وحید مثالی که می زند، مفهوم نداشتن وصف است. گاهی ذهن بیش از اندازه به اصول توجه می کند. هرجا که به وصف می رسد، دیگر هیچ بررسی موردی نمی کند. شاید مورد قرینه ای دارد که ممکن است مفهوم داشته باشد.

الأوّل: أنّه- من‏ شدّة الأنس‏ بها، و الاستناد إليها و الاعتماد عليها- ربّما يغفل عن قرائن الحديث غافل، و لا تنجلي له‏ سيّما إذا كانت خفيّة. مثلا: حقّق في أصول الفقه أنّ مفهوم الوصف ليس بحجّة، و في كثير من الأخبار يظهر اعتبار ذلك المفهوم باعتبار خصوصيّة المقام، فالغافل يعترض عليه: بأنّه مفهوم الوصف، و هو ليس بحجّة- على ما هو محقّق في‏ الأصول- سيّما إذا كانت القرينة لم تكن بذلك الجلاء، إذ قد عرفت أنّ تعليق الحكم على الوصف مشعر بالعلّيّة، و الإشعار موجود على أيّ حال، فإذا تقوّى ذلك الإشعار بخصوصية مقام يحصل القدر المعتبر من الظّهور، و إن كان الإشعار لا يكفي لو لم يكن القوّة. و بالعكس إلاّ أنّه بانضمامهما معا حصل الكفاية، بل ربّما يجد القرينة في غاية الظّهور، و مع ذلك يعترض ذلك الاعتراض.

وی در تبیین روش علامه وحید گفت: ایشان با مثل به خیار حیوان، اهمیت قرینه را نشان می دهد. مثل: ما ورد في صحيحة الفضيل في غاية خيار الحيوان، فإنّه قال له: قلت: ما الشرط في الحيوان؟ فقال: «ثلاثة أيّام للمشتري»، فقلت: ما الشّرط في غير الحيوان؟ قال: «البيّعان بالخيار ما لم يفترقا» (الكافي، ج۵، ص۱۷۰، ح۶) (الفوائد الحائرية، ص ۳۴۳-۳۴۴) از امام درباره شرط در بیع حیوان می پرسند. حضرت می فرمایند: تا سه روز حق فسخ دارد. راوی: در غیر حیوان شرط چیست؟ امام: تا زمانی که مجلس عقد را بهم نزدند، حق خیار دارند.

مشتری وصف است. بنا بر قواعد اصولی که وصف مفهوم ندارد، باید بگوییم، امام حق فسخ را برای مشتری قرار دادند، ولی دیگر مفهوم ندارد که بایع حق فسخ ندارد. این در حالی است که بیان امام قرینه است بر اینکه وصف مفهوم دارد و نباید به علت قضیه کلی از قرائن غفلت کنیم. قرینه اول خود سوال است. وقتی سوال عام است و جواب خاص است، یعنی خصوصیتی وجود دارد. روای فقط از شرط مشتری نپرسیده بود، بلکه سوالش مطلق بود. اگر این شرط برای بایع بود، امام باید اشاره می کردند. قرینه دوم: البیعان بالخیار، است. در مورد غیر حیوان، به بایع و مشتری هر دو اشاره می کند؛ یعنی هردو حق دارند و در حیوان فقط مشتری حق دارد. این تبیین نشانگر دقت نظر علامه وحید است.

استاد اکبرنژاد به توضیح آیه نبأ نزد شیخ پرداخت و افزود: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمين‏. (الحجرات، آیه ۶). وقتی خبری از فاسق به شما می رسد، تبین کنید، تا از سر حماقت برخوردی نکنید که پشیمان شوید. من معتقدم، هرکس آیه را بخواند، این مفهوم را درک می کند که اگر مخبر فاسق نبود، تبین لازم نیست. اگر کسی این آیه را از دیگران بپرسد، همه چنین درکی خواهند داشت. مرحوم شیخ، می فرماید، در این آیه به چند مفهوم استدلال شده است. در مفهوم وصف می گویند:

أن الاستدلال إن كان راجعا إلى‏ اعتبار مفهوم‏ الوصف أعني الفسق ففيه أن المحقق في محله عدم اعتبار المفهوم في الوصف خصوصا في الوصف الغير المعتمد. (فرائد الاصول، ج‏۱، ص۱۱۷)

وی در تبیین اشکال آیه نبأ در مکتب شیخ انصاری گفت: در این آیه، مسأله خصوصیت دارد و وصف را دارای مفهوم می کند. مسأله خبر ثقه، عقلائی است نه تعبدی. منظور از تعبدی، مسأله ای است که درکی از آن نداریم، مانند تعداد رکعات نماز. منظور از عقلائی، مسأله ای است که در زندگی به کار می بریم و می فهمیم. اینکه حرف آدم فاسق را قبول نکنیم، جزء آراء محموده است. کسی که إبایی از دروغ ندارد، نیاز به تحقیق دارد، به ویژه ا اگر خبر درباره جنگ باشد. این نکتۀ تازه ای نیست. تعلیل آیه دقیقا همین تحلیل عقلائی است که شاید اشتباه شود و بعد دچار خسران شوند.

ضرورت توجه به موضوع مسأله

اشکال ما به شیخ این است که حیثیت عقلائی بودن مسأله در تفسیر آن تفاوت دارد. اگر مسأله ای اولا عقلائی بوده و ارتکازی نسبت به آن وجود داشته باشد، شارع ناظر به آن ارتکاز سخن می گوید. به عبارت دیگر، ارشاد به حکم عقلاست؛ عقلا حکم مسأله را می فهمند، اما به آن پایبند نیستند. ما هم متوجه عدم اعتناء به خبر فاسق هستیم، ولی چون عمل نمی کنیم، آیه تذکر می دهد. با این نگاه، آیه مفهوم دارد. مرحوم میرزای قمی می فرماید: هرچند وصف مفهوم ندارد، اما با توجه به قرینه مقام در آیه مفهوم دارد.

الاعتماد على مفهوم الوصف فإنّا و إن لم نقل بحجيّته في نفسه لكنه‏ قد يصير حجّة بانضمام قرينة المقام كما أشرنا إليه في مباحث المفاهيم. (قوانين الأصول (طبع قديم)، ص۴۳۴). مرحوم مظفر نیز همین اعتقاد را دارد. (اصول فقه، ج۲، ص۷۴)

وی با مقایسه میان روش شیخ انصاری و علامه طباطبائی در تفسیر آیه نبأ، گفت: علامه طباطبائی اختلاف جدی با شیخ انصاری دارند؛ زیرا سبک تفسیر ایشان عقلائی است. در تفسیر این آیه، نخست می فرماید، این مطلب عقلائی است، اما چون عمل نمی کردند، خداوند تأکید می کند. پس دیگر جای احتمال سازی ها نیست. (المیزان، ج۱۸، ص۳۱۱)

مدرس سطح عالی حوزه علمیه در ادامه با تبیین مکتب تفسیری آیه الله بروجردی، خاطر نشان کرد: حضرت آیه الله بروجردی معروفند که ذهن عقلائی داشتند. در تفسیر آیه و روایت، به شان نزول توجه می کردند. مسأله ای را از توجه ایشان به قرادن نقل می کنم. هرچند با نتیجه مخالفم، ولی روش ایشان را درست می دانم. مشهور قائل اند که جهر به «بسم الله» در نمازهای اخفاتی مستحب است. در روایت هم آمده که از علائم مؤمن است. اما آیه الله بروجردی یک تحلیلی دارند که روشش درست است. به اعتقاد ایشان، این روایت در فضای اهل سنت وارد شده و اهل سنت حتی در نمازهای جهری، بسم الله را جهری نمی دانند. اهل بیت که گفتند جهر بسم الله از علائم شیعه است، ناظر به اهل تسنن گفتند، نه اینکه حکم از اساس باشد. نظر ایشان در این مسأله صحیح نیست؛ چون روایت خاص در این زمینه داریم، اما روش ایشان که توجه به قرائن باشد، صحیح است.

نگاه جامع به کل ادله

وی در بخش پایانی از نقد مکتب اصولی شیخ انصاری، به محور سوم بحث خود، یعنی نگاه جامع به کل ادله پرداخت و افزود: روش تفسیر علامه طباطبائی، قرآن به قرآن است. این روش عقلائیِ تفسیر است؛ زیرا از نظر عقلا وقتی بخواهیم نظر کسی را نسبت به یک مسأله بیان کنیم، باید تمام سخنان او را ببینیم و حق نداریم تنها به یک جمله، یا آدرس اکتفاء کنیم. هر مطلبی به تناسبی بیان شده که باید بررسی شود. علامه معتقد است، خدای اول و آخر قرآن یکی است و متناقض سخن نمی گوید. شاید در انتهای قرآن قیدی باشد که مطلق آن را قید می زند و بالعکس. از نظر ذهنی و نظری همه علما با این نظریه موافقند، اما در عمل چنین نیست. چنانچه تا قبل از ایشان تفسیری به این سبک نداشتیم و ایشان اولین نفری بودند که به این سبک تفسیر نگاشتند.

اما مرحوم شیخ، در بحث حجیت خبر واحد، هر آیه و روایت را به تنهایی می بررسد، طوری که قصد دارد حجیت خبر ثقه را از آیات استنباط کند. ایشان نگاه مجموعی به خبر ثقه در قرآن ندارد، بلکه تک تک بررسی می کند. اما روش دیگر آن است که خبر ثقه را از قرآن استنباط کند، نه فقط یک آیه. این همان روش علامه است. هر آیه به تنهایی موضوعیت ندارد، بلکه موضوعیت در تمام قرآن است. به عبارت دیگر، شیخ سوال را به آیه مطرح می کند، ولی علامه سوال را به قرآن مطرح می کند؛ یعنی خبر ثقه در قرآن چه حکمی دارد، نه اینکه فقط به یک آِیه نگاه کند و دیگر دچار احتمالات و مسائل دیگر نمی شود.

وی در تفسیر صحیح از آیه نبأ گفت: اگر بخواهم مسأله خبر ثقه را در قرآن بیان کنم، باید چنین شروع می کنم: اولا مسأله عمل به خبر ثقه عقلائی است. ثانیا، بهترین آیه در بحث معرفت، این آیه است: «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ.» (اسراء، آیه ۳۶). آیا علمی که در آیه آمده، علم منطقی و صد در صدی است، یا علم عرفی منظور است؟ منطق سالها بعد از نزول قرآن به میان مسلمانان آمده است. از سویی، میان اصولیان اختلاف شده که خود این آیه ظهور است و علم نیست. حال آنکه به نظر آیه ظواهر کلام علم است، چون عرف ظواهر را علم می داند. همچنین عقلا امارات عقلائی را علم می دانند. شاهد این سخن، آیات زیر است.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ . (ممتحنه، آیه۱۰). بانوانی از مکه به سمت مدینه مهاجرت کردند؛ چون شوهرانشان کافر بودند. از سویی برخی از بانوان جاسوس بودند. خداوند دستور به امتحان ایشان می دهد و می گوید: اگر علم پیدا کردید که ایمان آوردند، دیگر نباید به سمت کفار بروند و مهریه شان پرداخت شود. سوال این است: منظور از علم به ایمان مومنات، فلسفی است، یا علم عرفی؟ هم در روایات است، هم بزرگان گفتند که او را ملاک علم عرفی بر ایمان است. غرض بنده این است که اگر ملاک علم را آیات و روایات قرار دهیم، به این خواهیم رسید که منظور قرآن، علم عرفی بوده و خبر ثقه هم از بهترین مصادیق علم عرفی است. آیه نبأ چیزی جز تطبیق خارجی آیه « لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» نیست. خداوند به بندگان قبلا گفته که دنبال علم باشید. اکنون می گوید، از انسان فاسق تبعیت نکرده و تبین کنید، تا به علم برسید. پر واضح است که منظور علم عرفی است.

ضرورت برگزاری جلسات علمی در حوزه و استقبال از اندیشه های نو

وی در پایان این همایش، به ضرورت برگزاری جلسات علمی و استقبال حوزه از اندیشه اشاره کرد و افزود: اسم آوردن از شیخ انصاری(ره) به این معنا نیست که اشکالات فقط ناظر به ایشان است، بلکه ناظر به مشهور است، ولی چون شیخ، بزرگ و مؤسس این جریان است، ایشان محور هستند. از سوی دیگر، نقدهای علمی، جسارت به مقام مرحوم شیخ نیست. ما از خود بزرگان سبک نقد و نظر را آموختیم. معروف است که شیخ انصاری نظرات را نقد و بررسی می کند. همچنین اشکالات روشی به نوع تفسیر شیخ، به معنای جسارت به شخصیت ایشان نیست. ممکن است کسی به این نظرات اشکال کند و کسی هم قبول کند. ما از فضای عمومی حوزه توقع داریم، برای این جلسات حاشیه درست نکنند. مثل اینکه گفتند، فلانی به علما توهین می کند. چنانچه سال قبل که جلسات زوائد برگزاری شد، گفتند، فلانی به فقها توهین می کند؛ چون معتقد است بخشی از اصول زوائد است. حال آنکه این مباحث علمی است و بنده ارادتم به علما کمتر از بقیه بزرگان نیست.

و السلام.

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)