منو

پربيننده ترين مطالب
    • No Post To Show
    • No Post To Show
    • No Post To Show
خانه / گفتمانی / ویژه تحول / فلسفه فقه یا فلسفی کردن فقه!

فلسفه فقه یا فلسفی کردن فقه!

 

سنخ شناسی  از اساسی ترین مسائلی است که قبل از ورود به هر علمی میبایست مورد توجه قرار گیرد. سنخ شناسی یعنی توجه به نحوه حل مسئله، که البته روش حل مسئله در هر علمی با علمی دیگر متفاوت است. به عنوان مثال، جنس مسائل فلسفی به شکلی است که باید به همه احتمالات توجه کند همه ی لوازم عقلی یک مسئله مد نظر داشته باشد و تا در یک مسئله ای به قطعیت نرسد حکم نمیکند.

اما سنخ دقتها در مسائل تفسیر متن متفاوت است. مفسر باید به همه ی قرائن وعناصری که در فهم متن دخالت دارند، توجه کند تا بتواند متن را به خوبی تفسیر، و مقصود گوینده را متوجه شود. در تفسیر متن، مفسر به دنبال قطعیت نیست، بلکه استظهار برایش اهمیت می دهد و به احتمالات غیر عقلائی توجه نمی کند. اگر کسی میان این مدلها خلط کند و روشی که در فلسفه دنبال میکرده است را بخواهد در فقه پیاده کند نتیجه و ثمره اش چیزی جز خرابی نیست.

در این میان برخی از فقها نتواسته اند مرز میان علوم را رعایت کنند و میان روش ها خلط نموده اند. و با یک فرع فقهی یا اصولی همان برخوردی را کرده اند که با یک گزاره ی عقلی میکنند.

دکتر کاتوزیان در این زمینه بیان میکنند:

مرحوم نائینی، فقه را در مدار بسته تری مطالعه  می‌کند و هم چون شیخ به مکتب تحلیلی نزدیک است؛ فلسفه را تا این حد دخالت  می‌دهد که اصطلاحات فقهی را برگرداند و به جای آن اصطلاحات فلسفی بگذارد و  می‌کوشد که مطالب فلسفی را در فقه دخالت دهد. در این زمینه، بیشتر از ایشان مرحوم شیخ محمد حسین کمپانی این کار را کرده است. وقتی که شما کتاب‌های فقهی مرحوم کمپانی را می‌خوانید، مثل این است که فلسفه  می‌خوانید، و احساس  می‌کنید که حقوق، زندگی منطقی دارد، نه تجربی! غلیظ تر از او مرحوم آقا شیخ‌هادی تهرانی است. قسمتی از خیارات ایشان را مطالعه  می‌کردم، مثل این بود که منطق اساس الاقتباس خواجه نصیر طوسی یا اسفار  می‌خوانم. چیزی که در آن نبود، فقه بود. این گروه، فلسفه را در فقه دخالت  می‌دهند، ولی تنها به شکل استفاده از اصطلاحات فلسفی برای بیان قواعد. اینان در التزام به همان قواعد با دیگران فرقی نمی‌کنند، ولی دسته دیگر این گونه نیستند؛ یعنی مبانی فلسفی ویژه ای برای خود انتخاب کرده اند که با آن مبانی فلسفی، دیدشان نسبت به فقه هم تغییر می‌کند؛ مثل سید محمد کاظم طباطبایی یا شدیدتر از ایشان شاطبی. اینان  می‌کوشند فقه را با مصالح و نیازهای اجتماعی و مصلحت مبنای حکم شارع، همگام سازند.

… فلسفه ای که فقیه مبنای خاصی برای خود انتخاب کند، و گرنه مخلوط کردن مطالب فلسفی با فقه جز این که فهم مطالب را دشوارتر کند، فایده مهمی ‌ندارد. به ویژه اگر روی آوردن به فلسفه به صورت سنگری برای پنهان کردن ضعف استدلال باشد، راهزن و زیان بار هم هست.[۱]

در مقابل برخی از فقها با اینکه فیلسوف بوده اند اما روشهای علوم را در یکدیگر دخالت نداده اند آقای ملکوتی از شاگردان امام در این باره میگوید :

تنها کسی که می دیدیم از آن فن ویژه خود در فقه و اصول استفاده نمیکند، مرحوم آیه الله خمینی بود. ایشان استاد فلسفه ماهم بود. ما در خدمت ایشان فلسفه می خواندیم اما در اصول ونیز فقه گویا با فلسفه بیگانه بود . ایشان خلط نمیکرد این خیلی مهم است که کسی در فنون متعدد دستی داشته باشد؛ امام آنها را با هم نیامیزد وقاطی نکند[۲]

 

 

[۱] دکتر کاتوزیان،گفت و گوهای فلسفه فقه ،ص ۱۲۹

[۲] جایگاه شناسی علم اصول ،ص ۳۶۰

درباره نویسنده

مدیر سایت
وبلاگ

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)