منو
خانه / نظام نوین فقاهت

نظام نوین فقاهت

بسم الله الرحمن الرحیم

دین شناسی و بايسته‌هاي آن

جامعه‌شناسان بر اين باورند که دگرگوني‌هاي اجتماعي، تحولات علمي نيز مي‌آفرينند؛ زيرا جامعه متحول، نيازها و پرسش‌هاي تازه‌اي مي‌يابد و انبوهي از چند و چون را به سوي دانشمندان روانه مي‌كند. بدين رو دانشمندان، هماره مي‌كوشند كه راه‌هايي نو براي حلّ مسائل جديد بيابند. اين كوشش، علوم را در اهداف و مسائل و حتي در روش‌ها دگرگون مي‌كند.

شهید صدر (ره) بر این باور است که فقهای شیعه در طول قرن‌های متمادی، توسط حاکمان به حاشیه رانده شدند. این رویداد سیاسی، آثار فقاهی خاصی برجای گذاشت. بدين شرح:

يک. فقهاي شيعه، از تجربه نگاه‌هاي کلان در مسائل اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي محروم شدند و اين فرصت را نيافتند كه به کل جامعه بينديشند و براي معضلات آن چاره‌انديشي کنند.

دو. از آن‌جا که مردم نیز ایشان در مصدر امور نیافتند و تنها در مدرس و مسجد ایشان را دیدند، بالطبع تنها در مسائل عبادی و فردی به ایشان رجوع کردند.

اين روند، موجب شده است كه فقه نيز به سوي انزوا رود و استعدادهاي جمعي خود را آشكار نكند؛ در حالی كه رسالت دين و به تبع آن، رسالت فقه، جامعه‌سازي است. به گفتة امام خميني(ره): «اگر بنا باشد، دستگاه جبار، دين مقدس اسلام را از رسميت بيندازد، احكام اسلام را از بين ببرد و قرآن را مهجور و منكوب كند، وجود حوزه‏هاى علميه چه ثمره‏اى دارد و چه آثاري بر آن مترتب است؟ آيا اين حوزه‏ها را مي‌‏خواهيم كه فقط از “ترتب” بحث كند؟» [۱]

پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال ۵۷، حوزة علميه را در كانون تحولات كشور نشاند. در اين سال شگفت، مردم ايران به رهبري يکي از فرزندان حوزه به پا خاست و نظامي بر مبناي ولايت فقيه برساخت. اين تحول عظيم در كشور، مقتضي حوزه‌اي ديگر، با توانمندي‌هاي بيشتر بود. پرسش‌ها تغيير كرد و مسائل بي‌شمار شد و انتظارات، بيشتر. اما آيا سرمايه‌ها و اندوخته‌هاي حوزه، براي پاسخ‌گويي به نيازهاي نوپديد کفايت مي‌کرد؟ هم آري و هم نه. آري، ما اكنون ميراث‌دار علوم و معارفي عظيم و گرانقدريم که به هيچ‌ روي نبايد از آنها غفلت كرد. همت و دستاورد عالماني بزرگ، همچون کليني، صدوق، مفيد، علم الهدي، طوسي، ابن ادريس، محقق، علامه، شهيدين، مجلسي، فيض، وحيد، انصاري و صدها فقيه ديگر که رحمت و رضوان خدا بر ايشان باد، سرماية ما براي ورود به عرصه‌هاي جديد است. اما اين بدان معنا نيست که پيشينيان، ما را از هر كوششي بي‌نياز كرده‌اند و «ما ترک الاول للآخر شيئا»؛ بلکه بايد گفت: «کم ترک الاول للآخر شيئا»؛ زيرا آنان با پرسش‌هاي عصر خود مواجه بودند و بالطبع روش اجتهادي خود را براي پاسخ‌گويي به آن پرسش‌ها، ساخته و پرداخته بودند. پس نبايد به بهانة حرمت‌گزاري به ميراث ماندگار آنان، در پي راه‌هاي نو نباشيم و افق‌هاي جديد را انكار كنيم؛ بلکه بايد بپذيريم که اجتهاد و روش‌هاي آن پيوسته روزآمد مي‌شود؛ چنانكه پيشينيان نيز از اجتهادات سادة «مبسوط» به فقاهت عميق «مکاسب» رسيدند. مقام معظم رهبری «حفظه الله» در اين باره مي‌فرمايند: «فقاهت، يعني شيوة استنباط. خود اين هم به پيشرفت احتياج دارد. اينكه چيز كاملي نيست، بلكه متكامل است. نمي­شود ادعا كرد كه ما امروز ديگر به اوج قله فقاهت رسيده‌ايم و اين شيوه، ديگر بهتر از اين نخواهد شد. نه، از كجا معلوم است؟ شيخ طوسي ملّاي به آن عظمت، فقاهت داشت. فتاواي ايشان را در يك مسئله فقهي ببينيد. امروز كدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث كند؟ آن فتاوا ساده و سطحي است. مجتهد امروز، هرگز راضي نمي­شود كه آن طور كار كند و استنباط نمايد. فقاهت در دوره­هاي متعدد تكامل پيدا كرده است.»[۲]

جست‌وجوي روش‌ها و افق‌هاي نو، به معناي نفي اجتهاد سنتي يا جواهري نيست؛ بلكه راه ثمربخش نيز بي‌شك از تجربه‌ها و اندوخته‌هاي پيشينيان آشكار مي‌شود. بنابراين، با تحفظ بر محکماتِ روش موجود، مي‌بايست از بازنگري در آنها نيز سود ببريم.

اجتهاد جواهري

اجتهاد جواهري، بر دو پايه استوار است:

يک. ترجيح يقين شرعي بر ظنون و توهمات نفساني. اين ترجيح، از مهم‌ترين امتيازها و آموزه‌هاي مكتب اهل بيت(ع) است و ريشه در قرآن كريم دارد: «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ.»[۳] از اين رو است كه اجتهاد شيعي با قياس و استحسان و مانند آنها جمع نمي‌شود و همین، مایز میان اجتهاد جواهری با مکتب اهل سنت از یک‌سو و جریان‌های روشنفکری از سوی دیگر است.

دو. اهتمام به روش‌هاي عقلايي. مي‌دانيم كه شارع روش جديدي براي ابلاغ دين خود برنگزيده و همان روش‌هاي عقلايي را پيش گرفته است.[۴] مثلا اگر مردم به نوعي از خبر اعتماد مي‌كنند، شارع نيز بر آن صحه مي‌گذارد؛ زيرا «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ.»[۵]

همة فقهاي شيعه، با همه اختلاف‌هايي که در فتوا دارند، اين دو اصل را پذيرفته و طبق آن مشي كرده‌اند؛ اگرچه وحدت نظر در دو اصل مذكور، مانع رشد روش‌هاي اجتهادي نشده و هر دوره‌اي شاهد تغييراتي در مسائل و فتاوا بوده است. بنابراين باب رشد و پويايي در اجتهاد شيعه، هميشه مفتوح است و ما انفتاح باب اجتهاد را از امتيازهاي مدرسة فقهي اهل بيت(ع) مي‌دانيم. در عين حال، به تکامل روش‌هاي دین شناسی نيز باور داريم. بازنگري و تکامل روش فهم دین، يعني: ۱. حذف زوائد؛ ۲. اهتمام بيشتر به بخش‌هاي ارتکازي قواعد اجتهاد؛ ۳. اصلاح روش تحقيق در حل مسائل اصولي و فقهي.

بدين شرح:

  1. حذف زوائد

حضرت امام(ره) در کتاب انوار الهدايه که حواشي ايشان بر کفاية الاصول است، در مبحث انسداد صغير و کبير، مي‌فرمايند: «من در اين دوره، بالکل معقولات را ترک کردم؛ زيرا کم‌فايده و طولاني است. به علما و طلاب نيز توصيه مي‌کنم که قدر عمر خود را بدانند و فرصت‌هاي ارزشمند خود را صرف اين‌گونه مباحث کم‌سود نکنند؛ بلکه به مسائل مهم و مفيد بپردازند.»[۶] سپس، از باب دفع دخل مقدر، به مسئله مي‌پردازند که آيا ادعاي وجود فايده علمي با فرض بي‌فايده بودن عملي، توجيهي مناسب براي درس دادن و درس گرفتن آن است؟ مي‌نويسند: «کسي اين طور خيال نکند که در آن مباحث، فوائد علمي است؛ زيرا علم اصول از اساس، اصالت ندارد و آلتي براي استنتاج در فقه است و بس. پس اگر فايده‌اي در فقه نداشته باشد، چه فايدة علمي ديگري خواهد داشت؟ علم آن چيزي است که حقيقتي از حقايق دين يا دنيا را روشن سازد، وگرنه اشتغال به آن مصداق اشتغال به امور بي‌فايده است.»[۷]

اگر درست نگاه کنيم، بسياري از مباحث اصولي ما از اين قسم است؛ مباحثي همچون اجتماع امر و نهي، ترتب، مقدمة واجب، برخي فروع استصحاب و علم اجمالي، معاني حرفي، انواع وضع، حقيقت شرعيه، مشتق، برخي فروع مباحث تخصيص، حکومت و ورود.

  1. اهتمام بيشتر به بخش‌هاي ارتکازي قواعد اجتهاد

اجتهاد موجود، يک بخش روشن و تفصيلي دارد و يک بخش خاکستري و ارتکازي. بخش روشن و تفصيلي، همان چيزي است که در اصول فقه تحت عنوان امارات، اصول عمليه و مباحث الفاظ به صورت قاعده‌هاي مشخص بيان شده است. اما بخش دوم، قواعد نانوشتة بسياري است که فقها ضرورت آنها را درك کرده و به کار گرفته‌اند؛ گاهي نيز در ميانة مباحث فقهي، به آنها اشاره كرده‌اند، اگرچه به‌تفصيل دربارة آنها و حدود و ثغورشان سخن نگفته‌اند. اگر ما بتوانيم بخش خاکستري اجتهاد را روشن كرده، از اجمال به تفصيل درآوريم، به ظرفيتي عظيم از قواعد و راهكارها دست يافته‌ايم؛ زيرا قواعد تا در حد ارتکازند، نه قابل ارائه‌‌اند و نه نقدپذيرند و نه رشد و گسترش مي‌يابند. چنين توفيق بزرگي، در گرو آشنايي بيشتر با چند عنوان علم تولید شده است؛ از جمله:

۲-۱. منطق تفسير متن: اگر کسي بگويد «فقيه يعني مفسر» گزاف نگفته است؛ زيرا اصلي‌ترين منابع فقهي، از نوع «متن» است؛ يعني متن قرآن و متن روايات. بنابراين، فقيه کاري جز تفسير متن ندارد. پس بايد همة مهارت‌هاي لازم براي تفسير را داشته باشد. اما در نظام آموزشي حوزه، تدبيري براي اين مهم انديشيده‌اند؟ آيا «مباحث الفاظ» براي تفسير متن كافي است؟ در اينکه اغلب موضوعات مطرح در مباحث الفاظ، براي استنباط و تفسير متن ضروري است، سخني نيست؛ اما آيا همين مقدار، براي استنباط کفايت مي‌کند؟ پاسخ، منفي است؛ زيرا در مباحث الفاظ موجود، فقط سخن از صيغ امر و نهي و نوع دلالت آنها، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد، و مفهوم و منطوق است. در حالي كه طلبه بايد بداند که نقل به معنا چيست، چه مقدار بوده، آيا مشروعيت دارد و آثار فقه الحديثي آن چه بوده است؟ همچنين سالك طريق فقاهت بايد بداند که متن يک ظهور دارد يا لايه‌هاي عميق‌تري از ظهور را هم برمي‌تابد؟  شرايط مشروعيت استظهار چيست و روش‌هاي نادرست تفسيري کدام است؟ و…

آيا لازم نيست با انواع قرائن مانند شوون گوينده و شنونده و نقش آن‌ در فهم کلام وي آشنا شود؟ آيا نبايد بداند که موضوع مورد گفتگو، زمان و مکان و ارتکازات مخاطب چگونه در تفسير کلام تاثير مي‌گذارند؟ لازم نيست بداند چه عواملي باعث پيدايش ارتکاز شدند و کدام يک از آن‌ها ميان ما و معاصران شارع مشترک و کدام مختلف است؟ و قس علي هذا.

جالب‌تر اين‌که بسياري از فقهاي بزرگ ما، به خاطر کار زياد با متن، به مهارت‌هاي خارق العاده در تفسير دست يافته‌اند که گاه اعجاب انسان را برمي‌انگيزد. اما افسوس که اين‌ها را به طور منظم مکتوب نکرده و در اختيار طلاب قرار نداده‌اند. در نتيجه اغلب افراد از ثمره سال‌ها کار آن‌ها محروم مانده‌اند.

۲-۲. ادبيات دين: ادبيات ديني، ادبيات اخلاقي و معنوي است. درحالیکه وقتي رساله‌هاي عمليه را در دست مي‌گيريم، با ادبياتي شبيه ادبيات کتاب‌هاي حقوقي رو به رو مي‌شويم. رساله‌ها به ما مي‌گويند چه عملي واجب است و چه عملي مكروه يا حرام. در رساله‌ها قنوت مستحب است؛ اما در روايت، مي‌خوانيم: «کسي که از روي تساهل قنوت را ترک کند، نمازش نماز نيست.»[۸] در رساله می‌نویسیم: «نماز جمعه واجب است.» ولی در قرآن می‌خوانیم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ… وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقينَ»[۹] خلاصه آنكه هدف خدای متعال، تزکيه نفوس بندگان خویش است. بنابراين بايد روشي برگزيند كه با اين هدف، سازگار باشد. غفلت از ادبيات تربيتي، دو آسيب بزرگ در پي دارد: آسيب علمي و آسيب تبليغي.

يک. آسیب علمي: ما چون با زبان شارع آشنا نبوديم، در ارتباط‌گيري با آن مشکل پيدا کرديم. ذهن ما بيشتر به امر و نهي و تعبيراتي چون واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح آشنا است، در حالي که شارع بسياري از احکام را در قالب انذار و تبشير بيان کرده است. مثلا مي‌گويد: «مَنْ كَانَتْ لَهُ دَارٌ فَاحْتَاجَ مُؤْمِنٌ إِلَى سُكْنَاهَا فَمَنَعَهُ إِيَّاهَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا مَلَائِكَتِي أَ بَخِلَ عَبْدِي عَلَى عَبْدِي بِسُكْنَى الدَّارِ الدُّنْيَا وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا يَسْكُنُ جِنَانِي‏ أَبَداً.»[۱۰] اين روايت نمي‌گويد کسي كه از اسكان مؤمن دريغ كند، مرتكب حرام شده است؛ بلكه از زبان خداي متعال خطاب به ملائکه مي‌گويد «او وارد بهشت من نخواهد شد.» ما از اين تعبير، كراهت را مي‌فهميم يا حرمت را؟ بدتر اينکه در اغلب موارد اصلا متوجه نمي‌شويم که اين روايت، حامل حکم فقهي است.

دو. آسیب تبليغي: اگر نيازي به ادبيات انگيزشي نبود، چرا خداي متعال، رسول او و اوصياي وي (صلوات الله علیهم اجمعین) بر آن اصرار داشتند؟ اگر ضرورت دارد، چرا ما آن را از رساله‌ها حذف کرده‌ايم؟ چرا مردم آثار اعمال شرعي خود را ندانند؟ آري؛ فقهاي ما بر اثر انس با کتاب و سنت، ارتکازاً بخش‌هايي از اين ادبيات را بازتاب داده‌اند؛ اما بيش از ارتکاز نيست.

۲-۳. کلام فقاهي: علامه وحيد بهبهاني(ره) در فوائد حائريه، آشنايي با علم کلام را از شرايط اجتهاد مي‌شمارد و مي‌گويد: «قواعد کلامي، آثار روشني در استنباط دارد.»[۱۱] شيخ طوسي(ره) اجماع را با قاعدة لطف، و وجوب عقلي امر به معروف و نهي از منکر را با استناد به يک اصل کلامي ثابت مي‌كند…[۱۲] هيچ فقيهي منکر تأثيرات علم کلام بر استنباطات فقهي نيست. با اين حال، اين تأثيرات مهم، در حدّ ارتکازات مجمل باقي مانده و تفصيل نيافته است. اكنون، وقت آن رسيده است كه براي تقويت قوة استنباط، سراغ علم کلام نيز برويم و فرايند تأثيرگذاري آن را بر علوم ديگر بررسيم. بدين رو در كتاب «كلام فقاهي» در پنچ فصل، از پنج اصل سخن رفته است:

ـ خداشناسي فقاهي، يا بررسي تأثيرات صفات فعل الهی بر شکل‌گيري دين و کشف مختصات عمومي دين از اين راه و نحوة تأثيرگذاري مختصات عمومي دين در فروع فقهي.

ـ انسان شناسي فقاهي، يا شناخت مختصات نوع انسان. اين شناخت، مي‌تواند فهم ما را از دين كامل‌تر كند. دين‌شناسي، نمي‌تواند فارغ از انسان‌شناسي باشد. توجه به ويژگي‌هاي انسان، مجتهد را در راهي كه مي‌رود، بصيرت مي‌بخشد؛ ويژگي‌ها و اوصافي همچون مصلحت‌گرايي و مفسده‌گريزيي و رابطة آن با حجيت علم، اختيار، خردورزي و در نهايت بساطت يا پيچيدگي مديريت انسان.

ـ دنياشناسي فقاهي، يا آگاهي از بستر رشد و زيست مكلفين. در اين فصل، از کسر و انکسار و تزاحمات عالم ماده سخن رفته و تأثير آنها بر رفتارهاي انساني و شکل‌گيري احکام بررسي شده است. يکي از قواعد مهمي که از اين بررسي به دست مي‌آيد، حجيت غلبة حداکثري است.

ـ مربي‌شناسي فقاهي. با نظر به اوصاف مربي(خدا و اولياي او)، پرده از ميزان اهتمام آنان در تربيت مردم و تأثير آن در نحوة تبليغ احکام برمي‌دارد و از اين راه اطمينان بيشتري به سلامت ميراث و متون مقدس مي‌يابيم.

ـ آخرت‌شناسي فقاهي. روشن است که نوع نگاه ما به زندگي، در گرايش‌هاي ما اثر دارد. کسي که دنيا را آخرين ايستگاه زندگي مي‌داند، قبح ظلم و حسن ايثار و انسانيت براي او بي‌معنا است؛ بلکه مي‌کوشد تا بيشترين بهره را از زندگي اين‌جهاني خود ببرد. اين دو مبنا، همة نظامات فرهنگي، سياسي و اقتصادي را تحت تأثير قرار مي‌دهد.

۲-۴. تاريخ فقاهي: تاريخ فقاهي نيز مانند کلام فقاهي، دانشي ميان‌رشته‌اي است و به تأثيرات تاريخ در فقه مي‌پردازد. به اين معنا که تاريخ عرب را تا آغاز عصر غيبت کبري برمي‌رسد و مسائل تاريخي تأثيرگذار را در فهم آيات و روايات گرد مي‌آورد و نحوة تأثيرگذاري آنها را نشان مي‌دهد. اين علم در پي آن است که فاصلة زماني و تفاوت مکاني و اختلاف فرهنگي ما را با مردمان عصر حضور جبران کند. اگر ما بدانيم که آيات قرآن و روايات، در چه شرايطي و بر چه مردماني و با چه آداب و رسومي و در چه ظرف زماني و فرهنگي صادر شده است، راحت‌تر تشخيص مي‌دهيم که مثلا مصارف نه‌گانة زکات، حکم حکومتي است يا حکم ثابت شرعي. در واقع ما به مدد اين علم، به مثابة مخاطبان نخست قرآن و سنت مي‌شويم و آنچه را که آنان ارتکازا مي‌فهميدند، ما تفصيلاً درمي‌يابيم.

  1. اصلاح روش تحقيق در حل مسائل

علماي منطق مي‌گويند تفکر پنج مرحله دارد:. مواجهه با مجهول؛ شناخت نوع مجهول؛ بازگشت به اطلاعات ذهني و… چرا آنان شناخت نوع مشکل را يكي از مراحل تفکر مي‌دانند؟ چون اگر نوع مشکل روشن نشود، نمي‌دانيم به کدام بخش از اطلاعات خود مراجعه کنيم و تحقيق را از کجا بياغازيم. پس ما نخست بايد جنس مجهول را بشناسيم. در مباحث روش تحقيق نيز مي‌گويند: با يک روش خاص نمي‌توان همة مسائل را حل كرد؛ زيرا حل هر مسئله‌اي روشي متناسب با خود را مي‌طلبد. چرا ما در مباحث توحيد، نبوت، امامت و معاد، از راه دليل عقلي شروع مي‌کنيم، اما ديات و حدود و ارث يا نماز و روزه و حج را از آيات و روايات؟ زيرا مجهولات بخش اول را از سنخ مسائل عقلي و بخش دوم را از سنخ مسائل توقيفي مي‌دانيم که بالطبع عقل را راهي به آن نيست.

اما در شيوة معمول ما، يک روش ثابت وجود دارد و آن، استدلال به آيات و سپس روايات و پس از آن، اجماع و در نهايت بناي عقلا يا احيانا عقل است؛ خواه موضوع، اثبات حجيت خبر واحد باشد يا حرمت اعانه بر ظلم يا حرمت غيبت يا طهارات ثلاث! در حالي که نخست مي‌بايست نوع مسئله را بشناسيم. مثلا وقتي مي‌خواهيم اعتبار خبر واحد ثقه را بررسيم، ابتدا بايد اين سؤال را پاسخ دهيم که خبر چيست و چه جايگاهي در زندگي بشر دارد؛ آيا حدود و ثغور آن در حوزة درک ما است، يا مانند احکام ارث توقيفي است؟ در اطراف ما اتفاقات زيادي مي‌افتد که آگاهي از آنها براي ما لازم است، ولي ما نمي‌توانيم با حواس خود به آنها اشراف پيدا کنيم. ناگزير به حواس ديگران اعتماد مي‌کنيم.[۱۳] حال جامعه‌اي را تصور کنيد که در آن خبر نباشد يا خبر مشروعيت نداشته باشد! چه اتفاقي مي‌افتد؟ تصور چنين جامعه‌اي براي تصديق اختلال کلي نظام زندگي اعم از دين و دنيا کفايت مي‌کند. آيا پيامبر اسلام(ص)، بدون خبر مي‌توانست دين خود را توسعه دهد؟ آيا جز اين بود که ايشان مصعب بن عمير را تنها به مدينه فرستاد و کل مردم شهر را مسلمان کرد؟ برخي مي‌گويند اصل خبر جاي مناقشه ندارد و خداي متعال زندگي ما را در گرو مشروعيت خبر قرار داده است. اما سخن در شروط حجيت خبر است؛ سخن در حجيت خبر واحد است. پاسخ ما اين است كه ممکن نيست خداي متعال مشروعيت خبر را به تواتر يا قرائن قطع‌آور مشروط كند؛ چون خبر متواتر يا قطع‌آور، نادر الوجود است، و النادر کالمعدوم! در نتيجه مشروط ساختن مشروعيت خبر به قطع، ممکن نيست. پس چه بايد کرد؟ آيا راهي جز تنزل از يقين منطقي به وثوق عرفي داريم؟ نه. پس بپذيريم که خبر موثق حجت است؛ زيرا در اغلب موارد در دسترس است و کم‌خطا. بنابراين حجيت خبر موثق از وجدانيات ما است و راهي جز تن دادن به مشروعيت آن در عالم بشري وجود ندارد.

با اين مقدمه، وقتي سراغ آية نبأ مي‌‌رويم، درمي‌يابيم كه آيه در مقام تشريع و قانون‌گذاري نيست؛ بلکه به امري مرتکز در ذهن عقلا تذكر مي‌دهد.

بنابراین اشکال ما به مباحث امارات اصول فقه، از جنس روش تحقیق است وگرنه در نتایج، در اغلب موارد، اختلافی نداریم و این تفاوت روشی را در کتاب «نظام معرفتی فقاهت» به تفصیل توضیح داده‌ایم.

پيوست‌ها

آشنايي با برخي علوم نيز تأثيراتي عميق در شاکلة فکري دين‌پژوهان دارد. از اين رو، مؤسسة تحقیقاتی فقاهت، تحقیق و بررسی دانش‌هايي غير از فقه و اصول را نيز در دستور كار خود قرار داده است؛ دانش‌ها و آگاهي‌هايي همچون:

يک. تاريخ تحول مکاتب فقهي اصولي

علم نيز مانند همة پديده‌هاي اجتماعي، جرياني تاريخي است. در مقطعي از زمان و در مکاني خاص بر پاية ضرورت‌هايي ويژه متولد مي‌شود، و از مسائل پيراموني خود(رخ‌دادهاي سياسي، فرهنگي و علوم و فنون ديگر) اثر مي‌پذيرد و بر آنها تأثير مي‌گذارد. سپس با گذشت زمان رشد مي‌کند، اهداف، روش‌ها و مسائل آن دستخوش تغيير مي‌شود؛ گاه در دام جمود گرفتار مي‌آيد و گاه به دست نوابغْ شتاب مي‌گيرد.

فقه و اصول شيعه نيز نتيجة بيش از هزار سال كوشش علمي بزرگان و نوابغ است. چگونه مي‌توان به درکي عميق از روش‌ها و مسائل فقه و اصول رسيد، در حالي که هنوز از چرايي و چگونگي پيدايش آنها خبر نداريم و بستر اجتماعي و علمي آنها را نمي‌شناسيم و داد و ستد آن را با اصول اهل سنت نمي‌دانيم؟ چگونه ادعاي فقاهت كنيم در حالي كه نه از شيوة گزينش مسائل و تبويب آنها در فقه خبر داريم و نه از روند فربهي فقه يا مسائلي كه از فقه جدا شد؟ آيا اگر ندانيم كه مکتب شيخ انصاري(ره) دقيقا چه تفاوت‌هايي با مکتب علامه وحيد يا شيخ طوسي، در اهداف و مسائل دارد، مي‌توانيم به اجتهادي در خور زمانة خود دست پيدا كنيم؟ هرگز! طلبه بايد بداند که در چه نقطه‌اي از زمان و مكان ايستاده و فقه و اصول چه مکاتب و مناهجي را از سر گذرانده است. مطالعه و نقد و بررسی کتاب «تاريخ تحول مکاتب فقهي – اصولي» در مؤسسة فقاهت، براي پاسخ به همين نياز است.

دو. منطق تفکر خلاق

درست فکر کردن اساس فعاليت علمي و رکن هر پژوهشي است. مقصود از منطق تفکر خلاق اين است که بدانيم متناسب با هر مسئله‌اي از کجا وارد بحث شويم، چه روشي را انتخاب کنيم، محکمات و متشابهات آن را با چه اسلوبي از هم تفکيک نماييم، متشابهات را با چه روشي به محکمات برگردانيم، براي توليد انديشه، چگونه بايد به دنياي اطراف نگريست و چگونه بايد سرنخ‌ها را به دست آورد و چگونه نظريات علمي را نقد کرد و با چه سازوکاري متوجه خبط‌ها و لغزش‌ها شد. براي تحقق اين هدف بزرگ، کتابي تحت همين عنوان در مؤسسه تحقیقاتی فقاهت تدوين شده است تا دانش پژوهان و محققین مؤسسه، با اصول تفکر خلاق آشنا شوند و خود را از غل و زنجير باورها و روش‌هاي دست‌و‌پاگير بيرون آورند.

سه. فقه کاربردي

براي دین شناسی هم بايد با متون علمي انس گرفت و هم با نصوص شرعي آشنا بود. در حوزة كنوني، طلبه‌ها از سال چهارم تا پايان دورة سطح، حدود ۹ سال با متون علمي سر و کار دارند؛ اما کمتر به صورت مستقیم با نصوص اصلي دين، يعني کتاب و سنت، مواجه می شوند. براي رفع اين مشکل، ما فقه مأثور را پيشنهاد مي‌کنيم. بدين ترتيب كه دانش پژوه، از سال دوم و پس از گذراندن دروس کلام فقاهي و منطق تفسير متن، کار با آيات و روايات را شروع مي‌کند. «کتاب فقه»، ترکيبي از چند کتاب حديثي است. از هر کتاب حديث، چند باب فقهي انتخاب شده است. اين کتاب‌ها بدين قرارند: فقه الرضا، من لايحضر، کافي، تهذيب، استبصار، وافي و وسائل الشيعه.

در ضمن احاديث، سؤالاتي ناظر به محتواي حديث مطرح شده، در پاورقي جاي خالي براي پاسخ گذاشته شده است. دانش پژوهان موظفند قواعدي را که در پاسخ به سؤال موثرند، يادداشت کنند و تحليل خود را بنويسند. آنگاه در حلقه های پژوهشی ديدگاه‌هاي همد‌يگر را نقد كرده، در نهايت زير نظر استاد و در جلسات نقد و بررسی به يك جمع‌بندي برسند.

[۱]. صحيفه امام، ج۱، ص۱۵۹.

[۲]. سخنراني، آذرماه ۱۳۷۴.

[۳]. سورة اسراء،آية ۳۶.

[۴]. «الطرق المبحوث عنها في المقام كلّها طرق عقلائية عرفية عليها يدور رحى معاشهم و مقاصدهم و معاشراتهم، و ليس فيما بأيدينا من الطرق ما يكون اختراعية شرعية ليس منها عند العقلاء عين و لا أثر، بل جميعها من الطرق العقلائية.» (فوائد الأصول، ج۳، ص۹۱)

[۵]. سورة ابراهيم، آية ۴.

[۶]. أنوارالهداية، ج۱، ص۳۱۷.

[۷] همان؛ همين طور رجوع کنيد به (القواعد الفقهية، ج‏۱، ص۱۴) نوشته آيت الله مکارم شيرازي

[۸]. «مَنْ تَرَكَ الْقُنُوتَ رَغْبَةً عَنْهُ فَلَا صَلَاةَ لَهُ.» (كافي، ج‏۳، ص۳۳۹، ح۶)

[۹] سوره جمعه، آیات ۹و۱۱

[۱۰]. كافي، ج۲، ص۳۶۷، ح۳

[۱۱]. الفوائد الحائرية، ص۳۳۶.

[۱۲]. الاقتصاد الهادي الي طريق الرشاد، ص۱۴۷.

[۱۳]. ر.ك:  الميزان في تفسير القرآن، ج‏۱۸، ص۳۱۱.

نظرات

asd


Username
Create an Account!
Password
Forgot Password? (close)

adf


Username
Email
Password
Confirm Password
Want to Login? (close)

asdf


Username or Email
(close)